بهشت و انواعی نامحدود از نعمتها

خداوند در قرآن می فرماید: «ذواتا افنان» (الرحمن/48) این دو بهشت انواعی از نعم دارند. باز توضیح نمی دهد، (می فرماید) "انواعی". در این توضیح ندادن ها عنایتی هست. در علم "بلاغت" می گویند گاهی یک مطلب به تعمد در ابهام گذاشته می شود تا ذهن شنونده به هر راه برود و ضمنا به او بفهمانند که اگر توصیف شود محدود می شود چون هر مقدار توصیف شود ذهن آن را محدود می کند به همان که شنیده. بدان هر چه توصیف کنند، مطلب بیش از مقداری است که بخواهد توصیف شود.
«ذواتا افنان» این دو بهشت دارای انواعی از نعیم هستند این که می گوید "انواعی از نعیم" یعنی محدودش نکن، پس اگر ما بعد هم توصیف کنیم و نمونه هایی را بگوییم که شما با آن نمونه ها آشنا هستید و می توانید آشنا باشید بدانید که محدود به اینها نیست. پس این «ذواتا افنان» مقدمه است برای اینکه ذهن (نعم آن دو بهشت را) محدود نکند.
در یک آیه می فرماید: «فلا تعلم نفس ما اخفی لهم من قرة اعین» (سجده/17) هیچ نفسی نمی تواند بداند که چه مایه های روشنایی چشمی در آنجا پنهان است، یعنی حتی توصیفهایی که در قرآن کریم می کنیم به حسب میزان درک بشر است نه اینکه به میزانی است که آنها هستند، آن قابل توصیف نیست. برای یک نفس در دنیا امکان درک آن مطلب وجود ندارد، «فیهما عینان تجریان؛ در آن دو بهشت دو چشمه جریان دارد» (الرحمن/50). باز مفسرین اینجا همین حرف را زده اند. (می فرماید) دو چشمه ای جریان دارد، یعنی چگونه چشمه هایی هست، (قابل توضیح نیست)، همین قدر بدانید دو چشمه ای هست. این "ای" در "دو چشمه ای" باز علامت ابهام است یعنی دیگر وصفش را از ما نخواهید.
«فیها من کل فاکهة زوجان؛ از هر میوه ای دو نوع وجود دارد» (الرحمن/52). زوجان یعنی "جفت" که مفسرین گفته اند یعنی دو نوع نه یک نوع. باز قرآن شرح نداده است. قهرا همان احتمال می آید که آنجا که گفتیم «جنتان» (دو بهشت است) قهرا میوه های هر بهشتی هم با میوه های بهشت دیگر فرق می کند، میوه های بهشت روحانی، روحانی است و میوه های بهشت جسمانی، جسمانی است.

نعمتهای بهشت جسمانی
از آیه 54 سوره الرحمن به بعد وصف اهل بهشت است یعنی حالت آنها را بیان می کند که بیشتر حالت اهل بهشت جسمانی بیان شده است یعنی این حالات بیشتر با اهل بهشت جسمانی منطبق است: «متکئین علی فرش بطائنها من استبرق و جنا الجنتین دان؛ اهل بهشت تکیه می زنند بر فراشها و بر بساطهایی که بطائن آنها (بطانه یعنی آستر، در مقابل ظهاره) از استبرق است.» (الرحمن/54)
استبرق نوعی حریر را می گویند. لفظ استبرق لفظ به اصطلاح عربی الاصل نیست و از زبان دیگر -که ظاهرا زبان فارسی باشد- در زبان عربی وارد شده است و می گویند معرب "ستبرک" است. ستبر همان است که ما می گوییم و به معنی کلفت است. نوعی دیبا را که ضخیمتر بوده است "ستبرک" می گفتند، بعد که به زبان عربی آمده است "استبرق" گفته اند.
«و جنا الجنتین دان»؛ میوه های هر دو بهشت نزدیک است. میوه را از آن جهت که قابل چیدن است می گویند نزدیک است. مقصود این است که در اختیار کامل اهل بهشت قرار دارد یعنی تلاشی (لازم نیست)، مثل دنیا نیست که دار تلاش و کوشش و بذر پاشیدن و بعد عمل آوردن باشد، تابع اراده است، هر طور که بخواهند آن برای آنها حاضر است.
«فیهن قاصرات الطرف لم یطمثهن انس قبلهم و لا جان»؛ در آنها دلبرانی هست که به همسران خود چشم دوزند که پیش از آنها دست هیچ انس و جنی به آنها نرسیده است (الرحمن/56). اینجا «فیهن» به صورت جمع آورده شده، گفته اند به اعتبار اینکه برای هر فردی، از این بهشتها وجود دارد یعنی در این بهشتها که برای همه افراد وجود دارد، زنانی هستند -به تعبیری که (مترجم) دارد- فروهشته چشم. این "فروهشته چشم" را دو جور می شود (بیان) کرد: یکی اینکه توصیف جسمانی چشم باشد، همین چیزی که ما می گوییم خمارآلود، چشم خمار که چشم خماری خودش نوعی زیبایی است، آن شعر باباطاهر می گوید:
دل عاشق به پیغامی بسازد *** خمار آلوده با جامی بسازد
مرا کیفیت چشم تو کافی است *** قناعتگر به بادامی بسازد
بعضی به این معنا گرفته اند. برخی کنایه از کیفیت روحی گرفته اند یعنی زنانی هستند عاشق این مردها و از غیر اینها چشم بسته اند.


منابع :

  1. مرتضی مطهری- آشنایی با قرآن 6- صفحه 75-73

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/22565