انسانیت ملاک ذیحق شدن انسان

گاهی اوقات به نام حقوق بشر حرفهای مفت بی اساس -که درست فکر نکرده اند- می گویند. می گویند بشر فی حد ذاته قطع نظر از دین و مذهب حقوقی دارد. (اینجا باید گفت خدا پدر مارکسیست ها را بیامرزد که آنها این حرفها را به کلی نفی کرده اند). منشأ این حقوق چیست؟ چرا بشر چنین حقوقی دارد؟ این حقوق را چه کسی قرار داده و از کجاست؟ چرا بشر چنین حقوقی دارد و آن اسب این حقوق را ندارد؟ آیا طرحی در عالم هست که چه برای چیست؟ یعنی آیا در باطن عالم یک پیوستگی در کار است و آن این است که اگر انسانی در عالم خلق شده و مواهبی به نام محصول، زراعت میوه، پوشیدنیها و خوردنیها در عالم هست، اینها برای انسان خلق شده؟ حرف درستی است. بعد می گوییم این عالم، این رودخانه ها، این جنگلها، این میوه ها، این زمینهای پر استعداد، این آب و هوا، این عالم خلقت اینها را برای یک نفر نیافریده، برای یک طبقه هم نیافریده برای همه آفریده. حرف درستی است: «و الارض وضعها للانام؛ زمین را برای همه مردم قرار داد» (رحمن/ 10). ولی اساس حرف تو این است که اصلا پیدایش زمین به علت یک تصادف بود. پیدایش حیات در روی زمین هم به علت یک تصادف دیگر بود، انسان هم در اثر یک تنازع بقای خونین به وجود آمد، در اثر جنگهای بیرحمانه ای که نسلهای حیوانات با یکدیگر کردند، یکی از نسلها شده انسان. یکدیگر را خورده اند و به حقوق یکدیگر تجاوز کرده اند، مثل میلیونها کرمی که در یک حوض بوده اند، کرمهای بزرگتر کوچکترها را خورده اند، خوردند و خوردند تا آخر یک کرم بزرگ باقی ماند. آن وقت انسانی که طبق فلسفه تو این جور در روی زمین به وجود آمده، به اینجا که رسیده یک مرتبه صاحب حق شد؟ از کجا صاحب حق شد؟ اصلا حق بشریت دیگر معنی ندارد.
اما اگر حق معنی دارد -که واقعا هم معنی دارد- این بر اساس اصل علت غایی است یعنی این رابطه که این اشیاء برای انسان آفریده شده است. پس انسان هم برای یک حقیقت عالیتر و متعالی تر آفریده شده است. وقتی که انسان برای یک حقیقت عالیتر و متعالی تر آفریده شده است، آن حقیقت از انسان مقدستر است. انسان قداست خودش را به اعتبار انسانیت کسب می کند. ما همیشه این حرف را گفته ایم. وقتی که شما می گوید انسان شرافت دارد، می گوییم کدام انسان؟ انسان زیست شناسی؟ از نظر زیست شناسی که جانی ترین انسانها باشریف ترین انسانها فرق نمی کند. مثال از مسلمانها نمی آوریم. از نظر زیست شناسی موسی چمبه با لومومبا هیچ فرق نمی کند، هیچ شرافتی آقای لومومبا بر آقای موسی چمبه ندارد، یعنی نمی شود گفت (چون) مثلا گروه خون این از گروه خون او بهتر است یا شکل این از شکل او زیباتر است این بر او شرافت دارد. این که ملاکش نیست، ملاک مسائل دیگری است که شما آنها را معیارهای انسانیت می نامید. پس انسانیت مافوق انسان است، یعنی هر انسانی انسان بالقوه است، و انسان بالفعل آن است که آن ارزشهای انسانی در او رشد و کمال پیدا کرده است. پس هدف آن ارزشهای متعالی انسانی است. این است که انسان فدای ایمان می شود، فدای اخلاق می شود و فدای ارزشهای انسان می شود. بنابراین در زمینه امر خدا و اراده خدا -که امر خدا و اراده خدا هم چیزی جز سعادت بشریت نیست- دیگر حقی در مقابل آن پیدا نمی شود که کسی بگوید من به دلیل اینکه فقط یک انسان زیست شناسی هستم و یک سر و دو گوش دارم حقی دارم و این حق من به هیچ وسیله ای قابل سلب نیست. خیر، چنین چیزی نیست، حق مال تو نیست، مال انسانیت است. تو تا در مسیر انسانیت باشی ذیحق هستی، از این مسیر که خارج شدی حقی به هیچ چیز نداری حتی به جان خودت. این است که قرآن کریم می گوید: «ما افاء الله علی رسوله؛ آنچه خدا عاید پیامبرش گردانید» (حشر/ 7)، آنچه را که خدا برگرداند، یعنی اموال بی جهت پیش کفار بود. اصلا مالکیت برای کفار قائل نیست، با کمال صراحت.


منابع :

  1. مرتضی مطهری- آشنایی با قرآن 6- صفحه 160-158

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/22674