خداوند، تنها معبود شایسته پرستش

در ابتدای آیه 23 سوره حشر آمده: «الله الذی لا اله الا هو». کلمه "الله" اگر چه علم است ولی اصلش به معنی ذات جامع جمیع صفات کمالیه است، یعنی خود "الله" لفظ "الله" به معنی این است که «له الاسماء الحسنی»، اصلا خود "الله" یعنی آن که جمیع اسماء حسنی در او جمع است، ذات مستجمع جمیع صفات کمالیه. «هو الله الذی لا اله الا هو».
این «لا اله الا هو» توحید در عبادت است. الله، آن که شایسته عبادت و پرستش جز ذات او هیچ موجودی نیست. مسئله «لا اله الا هو» یک سرش ارتباط به خدا دارد یک سر ارتباط به انسان، چون مسئله پرستش است، ای انسان! تو در برابر هیچ ذاتی جز آن ذات مستجمع جمیع صفات کمالیه نباید کرنش و پرستش کنی آن "باید" هم که در او می گوییم از این جهت است که او تنها ذاتی است که شایسته پرستش و ستایش و تعظیم است. وقتی که شایسته باشد، خود پرستش انسان برای انسان کمال است. اما غیر او چنین شایستگی را ندارد. اگر انسان در مقابل هر موجودی غیر از او کرنش و پرستش کند خودش را پست کرده و پایین آورده است. جز ذات مقدس او هیچ ذاتی اله نیست. اله یعنی معبود به حق، معبود به حق یعنی شایسته پرستش، موجودی که حق معبودیت دارد، شایستگی معبودیت را دارد. وقتی که تمام کمالات در او جمع است اصلا عبادت و پرستش (او) هم در واقع ثناگویی است، ثناگویی به این معنا که جمال پرستی و کمال پرستی و خضوع در مقابل کمال است، اقرار و اعتراف به یک حقیقت است: او (شایسته پرستش) است اما غیر او نه.
خدا پرستی نا آگاهانه از نظر شهید مطهری
ممکن است سؤال شود مگر ممکن است خدا پرستی نا آگاهانه باشد؟ جواب این است: بله، حتی ما خداشناسی نا آگاهانه هم داریم یعنی همه مردم فطرتشان -و در اصطلاح امروز نا آگاهانه- خدای خودشان را می شناسند. تفاوت افراد مردم در خداشناسی در مرحله آگاهانه است. این مطلب اگر دیروز یعنی در قرون گذشته باور کردنش اندکی مشکل بود، امروز باور کردن آن خیلی آسان است. حال ممکن است کسی بگوید آدم زنده که وکیل و وصی نمی خواهد. من که خودم می فهمم که خدا را پرستش نمی کنم؟ اصلا من خدا را قبول ندارم، در عین حال شما می گویید آن کار من یک پرستش نا آگاهانه است؟! جواب این است: بله، تو خیلی چیزها را نمی دانی، انجام می دهی و خودت نمی دانی. خودت، خودت را نمی شناسی. اگر ما به درون خودمان مراجعه بکنیم و محتویات ضمیر خودمان را تفتیش نماییم، مقداری احساسات، معلومات و اطلاعات، تمایلات، بغض ها و حب ها و این جور چیزها پیدا می کنیم و بعد هم خیال می کنیم غیر از این چیزی نیست، حال آنکه اطلاعات و معلومات و مستدرکات و نیز احساسات و تمایلات زیادی در اعماق روح ما رسوب کرده که ما از آنها بی خبر هستیم یعنی قسمت عمده روح من از این منی که الان با شما حرف میزند مخفی است و قسمت عمده روح شما از این شمایی که الان دارید به حرف من گوش می کنید مخفی است. در مقام مثال می گویند اگر شما هندوانه ای را در یک حوض آب بیاندازید چقدرش از آب بیرون است؟ مقدار کمی شاید نه دهم را آب فرا گرفته و یک دهم بیرون است یا اگر قطعه یخ بزرگی را در حوض آب بیاندازید چقدرش از آب بیرون است و چقدر زیر آب؟ احساسات و معلومات و اطلاعات و تمایلات و ... ما نیز همین طور است و آن قسمتی که آشکار است نسبت به آن قسمتی که مخفی است این طور است.


منابع :

  1. مرتضی مطهری- آشنایی با قرآن جلد 6- صفحه 208-209

  2. مرتضی مطهری- فلسفه و اخلاق- صفحه 117-119

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/22730