اولویت و عدم اولویت و نیز مالکیت و عدم مالکیت در رابطه میان مخلوقات نسبت به یکدیگر و نسبت به بعضی امور معنا دارد؛ ولی اولویت و مالکیت در ارتباط با خداوند معنا ندارد؛ چرا که مخلوق هر چه دارد از صفات ثبوتی خداوند است و اولویت و مالکیت مخلوق در طول اولویت و مالکیت خالق می باشد بنابراین در رابطه میان مخلوقات است که این مفاهیم دارای معنا هستند. مثلا زید نسبت به حیات و آزادی خودش و نسبت به ثروتی که خود تولید کرده است، اولویت و مالکیت دارد و عمرو نسبت به حیات و آزادی و دستاورد خویش اولویت دارد. بر همین اساس تجاوز زید به حوزه اولویت عمرو و تجاوز عمرو به حوزه اولویت زید، ظلم است. اما همانطور که گفتیم اولویت و مالکیت مخلوق نسبت به خالق در طول اولویت و مالکیت خالق است؛ یعنی در عرض مالکیت و اولویت خالق، مالکیت و اولویتی نیست.
در مقام تمثیل و تفهیم، نسبت مالکیت خداوند با مالکیت بشر را باید از قبیل نسبت مالکیت پدر با مالکیت فرزند در نظر گرفت: پدر برای هر یک از کودکان خود اسباب بازی تهیه می کند. کودکان هر کدام برای خود نسبت به اسباب بازی که دریافت نموده اند حق مالکیت و اولویت قائلند و هر کودک تصرف مال خود توسط کودک دیگر را تجاوز به مرز حقوقی خود می شمارد. ولی آیا مالکیت و اولویت کودک می تواند مالکیت و اولویت پدر را نفی کند؟ یا آنکه مالکیت کودک در طول مالکیت پدر است و هیچ گونه تنافی در کار نیست؟ و اگر پدر در آنها تصرف کند، در مال و ملک خود تصرف کرده است؟
خداوند متعال مالک الملک علی الاطلاق است؛ شریکی در ملک ندارد. به راستی و بدون شائبه مجاز باید درباره او گفت: «له الملک و له الحمد؛ ملک از آن اوست و حمد و ستایش مخصوص اوست» (تغابن/ 1)، «و الیه یرجع الامر کله؛ و تمام امور به سوی او بر می گردد» (هود/ 123)، لذا هر گونه تصرف خداوند در جهان تصرف در چیزی است که از آن خود اوست و هیچ کس در برابر او حقی و مالکیتی ندارد. سیف الدوله همدانی از ملوک آل همدان و از ادیبان زمان خود با ابوفراس شاعر زبردست شیعی عرب راجع به این موضوع مناظره می کردند. روزی سیف الدوله می گوید: بیتی سروده ام که گمان ندارم احدی بتواند بیت دوم آنرا بیاورد جز ابوفراس: «لک جسمی تعله، فدمی لاتطله؛ جسم از آن توست و تو پی در پی زجرش می دهی، اما خونم را یک باره نمی ریزی». ابوفراس فی البداهه اضافه کرد: قال ان کنت مالکا، فلی الامر کله؛ محبوب گفت اگر من مالک تو هستم، تمام اختیار به من تعلق دارد» یعنی چون و چرا در برابر مالک مطلق، بی معنی است.
قدردان و سپاسگذار خالق و مخلوق بودن
انسان باید در مقابل وسائط انسانی که خدا برای او قرار داده سپاسگذاری کند. مخلوقاتی که خدا به وسیله آنها خیری به انسان می رساند؛ نیز باید سپاسگذار و قدردان آنان بود تا آنجا که گفته شده است: «من لم یشکر المخلوق لم یشکر الخالق؛ هر کس مخلوق را سپاسگذار نباشد، خالق را سپاسگذار نبوده است». پدر، مادر، معلم و تمام آنها که همواره وجود انسان مشمول خیرها و احسان های آنان بوده است همه را باید شکرگذار بود؛ هیچگاه نمی توان به عذر اینکه من شکر خدا را می کنم و به بندگان کاری ندارم، آنان را فراموش کرد و شکر نعمتشان را بجای نیاورد. ولی باید توجه داشت که اینطور نیست که یکجا بنده را باید شکر کرد و یک جا خدا را، بلکه در همان حال که بنده را سپاسگذاری می کنید، باید توجه داشته باشید که بنده استقلال ندارد، در همان چیزی که از ناحیه بنده به انسان رسیده است خداوند پیش از آن استحقاق شکر دارد.