تصادف و نسبت آن با تاریخ

آیا تاریخ بر اساس تصادف است یا بر اساس اصل علی و معلولی؟ یکی از نظریات در باب تاریخ این است که تاریخ را تصادفات به وجود آورده، ولی آن کسی هم که می گوید "تصادف" مقصودش این نیست که وقایع تاریخی بدون علت به وجود آمده، یعنی نظر هر کس را که شما بشکافید نمی خواهد بگوید که حادثه ای خود بخود و بدون علت به وجود آمده است.
تصادف یعنی چه؟ "تصادف" که از قدیم مسأله بخت و اتفاق و تصادف را مطرح می کردند به معنی علت نداشتن نیست در واقع انسان به چیزی می گوید "تصادفی" که کلیت ندارد، یعنی تحت ضابطه و قاعده در نمی آید، مثل همین مثال معروفی که ذکر می کنند: انسان اگر چاه بکند و به آب برسد، این یک امر تصادفی نیست چون دائما و لااقل اکثر مواقع، کندن زمین در یک عمق معین به آب می رسد ولی اگر انسان چاه بکند و به گنج برسد این را یک امر تصادفی تلقی می کنیم، می گوییم چاه کندیم تصادفا به گنج رسیدیم، برای اینکه این یک امر کلی نیست، مخصوص این مورد است، یعنی مجموعه یک سلسله علل و شرایط خاص ایجاب کرده که در اینجا گنجی باشد، و یک سلسله علل دیگر ایجاب کرده که شما چاه بکنید و نتیجه این دو این شده که در اینجا به گنج برسید، ولی چنین رابطه کلی و دائمی میان کندن چاه و پیدا شدن گنج وجود ندارد، چون رابطه کلی وجود ندارد پس ضابطه و قاعده ندارد نه اینکه علت ندارد.
تصادفی بودن تاریخ به چه معناست؟ پس علت نداشتن یک مطلب است، کلیت نداشتن مطلب دیگر کسانی که می گویند تاریخ را تصادفات به وجود آورده، یعنی یک سلسله وقایع به وجود آورده که آن وقایع تحت ضابطه کلی در نمی آید، همان مثالهای معروفی که ذکر می کنند، که یک مورخی کتابی نوشته تحت عنوان "بینی کلئوپاترا" که اگر بینی او مثلا یک ذره کوچکتر یا بزرگتر می بود سرنوشت عالم جور دیگری بود، چون بینی او فلان جور بود پس فلان پادشاه عاشق او شد و در نتیجه عشق این دو به همدیگر حوادثی پیدا شد و اصلا اوضاع دنیا در اثر یک چنین امری تغییر کرد حال این معنایش این است که این یک امری نیست که تحت ضابطه در بیاید، یک قانونی درست کنیم به نام "قانون بینی کلئوپاترا"، این، قانون بردار نیست. اشخاصی که قائل به تصادفند تمام حوادث بزرگ تاریخی و قضایای مهم تاریخی، وقتی نگاه بکنیم می بینیم یک امر جزئی علت آن بوده است، مثل جنگ بین الملل اول که فلان حادثه کوچک اتفاق افتاد، فلان ولیعهد در فلان مملکت کشته شد و آن به یک قضیه دیگر کشید و آن به یک قضیه دیگر، و بعد یک جنگ بین المللی درست شد دیگر نمی شود از قتل آن ولیعهد یک ضابطه کلی درست کرد پس مسأله تصادف غیر از مسأله علت نداشتن است.
یکی اینکه تصادف به معنای واقعی هرگز وجود ندارد این کتاب هم این بحث را دارد و خوب هم دارد اگر مقصود از تصادف این باشد که حادثه ای بدون علت به وجود بیاید، چنین حادثه ای در عالم پدید نخواهد شد تمام حوادثی که ما آنها را حوادث تصادفی می نامیم علل آنها علل جزئی است نه علل کلی و عمومی، مثلا یک شیء علت است برای شیء دیگر به طور کلی و عمومی، یعنی هرگاه طبیعت این علت پیدا بشود در هر زمانی و در هر شرایطی این معلول پیدا می شود این را ما علت کلی می نامیم مثلا انسان می خواهد از تهران به قم برود حرکت از تهران و در راه قم رفتن، لازمه اش رسیدن به قم است بعد از یک مدت معین اینها علل دائمی و علل اکثری نام دارند علت اتفاقی آن است که در شرایط خاص یک فرد مخصوص، علت شده است مثلا روزی که انسان می رود قم، در بین راه از ماشین پیاده شده می بیند مقداری اسکناس روی زمین ریخته، نشانه ای نیز ندارد و برداشتن آن اشکال شرعی ندارد، و اسکناس ها را بر می دارد، رفتن از تهران به قم علت کلی این واقعه نیست که باز فردا از همین جا عبور کنیم و دوباره اسکناس پیدا کنیم، ولی در آن شرایط خاص و روز خاص و مکان خاص، آن رفتن واقعا علت بوده است پس تصادف به معنی بلاعلت بودن معنی ندارد ولی به معنای علت کلی نبودن درست است.

نقش تصادف و قهرمان در تاریخ
در باب تصادف اگر کسی بخواهد منکر تصادف بشود، به این معنا منکر می شود که (در پاسخ به این سؤال که)، آیا علت اصلی حوادث تاریخی و تحولات تاریخی تصادفات است؟ می گوید خیر، تصادفات در عین اینکه بی تأثیر نیست نقش اصلی از آن آنها نیست یک جریان زیر پرده ای هست که آن جریان کار خودش را انجام می دهد اگر تصادف هم رخ نمی داد آن باز کار خودش را انجام می داد از این جهت نظیر نظریه قهرمانان است که عرض کردیم در نظریه قهرمانان، آنان که منکر بودند می گفتند قهرمان مظهر علت اصلی است نه اینکه قهرمان علت اصلی است شما وقتی می بینید قهرمانی در زمانی آمد و تاریخ را ورق زد و آن را عوض کرد خیال می کنید که این قهرمان ناگهان پیدا شد و دنیا را عوض کرد، در حالی که جریانی در بطن اجتماع و در زیر پرده اجتماع وجود داشته (که موجد آن حادثه شده است) مثل یک آب زیر زمینی که در جایی جریان دارد، می خواهد نقطه ای را پیدا کند که از آن نقطه بجوشد قهرمان "مظهر" است، چنانکه دهنه قنات را "مظهر قنات" می نامند شخصیت قهرمان مظهر اراده جامعه و مظهر اراده توده مردم است و الا قهرمان کاره ای نیست.
اینجا هم همین حرف را باید بزنیم که حادثه تصادفی یک نمایش است، کسی که عمیق نباشد آن را علت می داند و می گوید ببینید! با یک ادرار کردن، یک دولت به کلی منقرض می شود نمی داند که این یک بهانه ظاهری بود که آن واقعه را دو روز جلو یا عقب انداخت یک جریان پشت پرده ای وجود داشت که حکومت بنی امیه را محکوم به انقراض کرده بود و اگر آن ادرار هم نبود بالاخره اینها منقرض می شدند. این مسأله، مسأله قابل توجهی است و بستگی دارد به این مسأله که آیا باید بپذیریم (که جامعه، طبیعت و شخصیتی دارد و آن طبیعت و شخصیت رو به تکامل است).


منابع :

  1. مرتضی مطهری- فلسفه تاریخ صفحه 15-17 و 207-210

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/22936