نظر مارکسیست ها در خصوص ابزار تولید

چرا فقط انسان این جور است که اگر با ابزاری کار بکند، بعد ابزارش را پیش می برد؟ ما حیوان های دیگر هم داریم که با ابزار کار می کنند، پرستو هم می آید از خار و خاشاک برای خود لانه می سازد ولی چندین هزار سال است که لانه خود را به همین شکل درست کرده و یک ذره هم فرق نکرده است زنبور عسل می آید برای خودش آن خانه های خیلی هندسی منظم را می سازد ولی هیچ پیش نرفته است، او هم کار می کند، با طبیعت و با ابزارهایی که خودش می سازد سر و کار دارد، ولی یک قدم جلو نمی آید، اما انسان جلو می آید، ابزار تولید را متکامل می کند این ناشی از همان استعداد خاص یعنی ابتکار است که در انسان هست، چون انسان با عقل و فکر کار می کند و حیوان با غریزه. غریزه یعنی قیمومت خود طبیعت، ولی فکر برای انسان یک عمل آزادانه است، و چون یک عمل آزادانه است، تدریجا بر فکر انسان افزوده می شود، و به عبارت دیگر فکر تکامل پذیر است. این است که انسان با یک ابزاری مثلا با سنگ کار می کند، در خلال عمل یک جرقه ای هم در مغزش پیدا می شود که این سنگ را آنطور بکنم، به این شکل در بیاورم، و تدریجا این ابزار را متکامل می کند این مسأله ابتکار.
مارکسیست ها همیشه به کار تکیه می کنند و به ابتکار کاری ندارند، می گویند انسان ابزار ساز است و ابزار انسان ساز. این تا حدی درست است، انسان ابزار را می سازد، ولی سر و کار داشتن انسان با ابزارها، یعنی عمل، خودش برای انسان تجربه است، تجربه ای است که انسان با طبیعت و با ساخته خودش دارد، بدین معنی که انسان با طبیعتی سر و کار دارد که ساخته خودش هم هست همین تجربه و همین کار، انسان را می سازد به عبارت دیگر تجربه، فکر انسان را بالا می برد. مارکسیست ها فقط ابزار تولید را عامل می دانند و برای ابزارهای دیگر نقشی قائل نیستند جهت دیگر، یک نوع بینش خاصی است که این ها درباره انسان دارند که همان جهت است که نظریه اینها را از نظریه دیگران جدا می کند. این ها نمی گویند مطلق ابزار، می گویند "ابزار تولید" و این ناشی از آن خصلت مادی ای است که اینها در انسان سراغ دارند که معتقدند آن انگیزه اصلی ای که در انسان هست فقط و فقط انگیزه تأمین حوائج مادی است، آن که انسان را وادار به کار می کند و بعد هم منتهی به تکامل می شود، این انگیزه است، انگیزه های دیگر امور فرعی و امور تزئینی و بلکه اموری هستند به منزله روبنا و برای توجیه این انگیزه، و به تبع و طفیل آن به وجود می آیند، اساس این است. مقصود آنها این است که ابزار انسان را کامل می کند، یعنی مثل مدرسه است، بر تجربیات انسان می افزاید. البته آن جنبه های دیگر را هم بعد می گویند، اینکه ابزار انسان را می سازد، به معنی اینکه ابزار تولید زیر بناست، البته این را هم نتیجه گیری می کنند، ولی آنچه که در اینجا فعلا می گویند این مسأله است که چرا تکامل دست می دهد؟ می گویند انسان ابزار را می سازد، و ابزار هم انسان را می سازد، می خواهند توجیه کنند چرا انسان موفق می شود که در مرحله بعد ابزار کاملتر را بسازد؛ می گویند یک انسان بی تجربه، اول یک ابزار ساده ای را می سازد، ولی مدتی که با آن عمل می کند تکامل پیدا می کند و آماده می شود برای اینکه ابزار بعدی را که کاملتر است بسازد، اگر او روی این ابزار کار نکرده بود، چنانچه باز هم می خواست ابزار بسازد، مثل همین را می توانست بسازد نه بیشتر، ولی کار کردن با این، تجربه اش را زیاد می کند. البته اینها در نهایت امر می گویند که اقتصاد همه چیز را می سازد.
در مورد حرکت جامعه در اثر تضاد میان روابط تولید و تکامل ابزار تولید از نظر مارکسیست ها، قهرا این جور باید بگوییم: قانونی که توزیع و تقسیم را تنظیم می کند قبلا طوری تدوین شده بود که با ابزار تولید قدیم می خواند و متناسب با آن دوره بود، اخلاق و قانونی وضع شده بود که مثلا برای دوره کشاورزی خوب بود، چنانکه اینها می گویند مسأله حجاب و پوشیدگی زن، برای زندگی کشاورزی اختراع شده و برای زندگی کشاورزی هم امر مناسبی بوده، وقتی که زندگی عوض می شود و ابزار جدید می آید باید قانون دیگری تنظیم شود. این می شود تضاد ولی اگر صرفا به این جهت بگوییم، فورا می آیند آن قانون را تغییر می دهند، پس چرا تغییر نمی دهند؟ نه، این امر قهرا مسأله دیگری را پیش می آورد، یعنی تضاد میان ابزار تولید و روابط تولید که در واقع تضاد میان زیربنا و روبناست منجر به تقسیم جامعه به دو گروه و دو طبقه می شود، طبقه ای که طرفدار همان روبناست، یعنی وابسته به ابزار کهن است و قهرا طرفدار همان روابط موجود است، یعنی با اینکه زیربنا عوض شده می خواهد روبنا را حفظ کند، و طبقه جدیدی که می خواهد خودش را با زیربنا یعنی با ابزار تکاملی جدید هماهنگ کند و روبنا را عوض نماید. اینجاست که کشمکش و تضاد در می گیرد و روز به روز شدت پیدا می کند، و الا خود ابزار تولید و روابط که نمی توانند با هم بجنگند، انسان ها هستند که با یکدیگر می جنگند، انسان های طرفدار روابط کهن که این روابط بر اساس ابزار تولید قدیم بوده، و انسانهای طرفدار روابط جدید متناسب با ابزار تولید جدید، و لذا این ها می گویند تاریخ فقط جنگ طبقاتی است.
آن ابزار تولیدی که مارکسیست ها می گویند تکامل پیدا می کند مقصود خود انسان ها نیست اینها معتقدند که انسان ابزار ساز است و ابزار هم انسان ساز، نه اینکه خود انسان ها ابزار هستند می خواهند بگویند که انسان ابزار را می سازد ولی ابزار هم انسان را می سازد، یعنی انسان هایی که با ابزارهای جدید سر و کار دارند قهرا با انسان هایی که با ابزارهای قدیم سر و کار داشتند فرق می کنند و حتما تکامل یافته تر هستند.


منابع :

  1. مرتضی مطهری- فلسفه تاریخ- صفحه 39-37 و 88-87

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/22979