تأثیر ابزار تولید بر تحول طبقات اجتماعی در تفکر مارکسیستی

مطابق تفکر مارکسیستی ابزار تولید قهرا تکامل پیدا می کند، قهرا تأثیر عوامل خیلی شبیه تأثیر عوامل مکانیکی است، چون برای انسان هم چنین چیزی قائل هستند و برای وجدان انسان اصالتی قائل نیستند، ابزار تولید در یک مرحله ای هست، محصول تولید باید به شکلی توزیع و تقسیم بشود. این باید بر اساس یک قانون باشد قانون وضع می شود برای اینکه این تقسیم و توزیع صورت بگیرد. بعد ابزار تولید تکامل پیدا می کند. وقتی که تکامل پیدا کرد، وضع تولید تغییر می کند و مثلا محصول بیشتر می شود. آنگاه توزیع سابق دیگر کافی نیست، به شکل دیگری باید توزیع بشود.
بنابراین قانون دیگری لازم است، مقرراتی که با وضع جدید سازگار باشد (و در اینجا نمی توانند توجیه کنند که آن جامعه اشتراک اولیه چگونه یکدفعه متحول شد ناچار باید بگویند که چگونه متحول شد این چگونگی را توضیح نداده اند) گروهی که از وضع موجود منتفع هستند خود به خود و مکانیک وار، طرفدار بقای وضع موجود و قوانین موجود می‏ شوند، و گروهی که سود خود را در تغییر می‏ بینند قهرا روشنفکر می‏ شوند.
گروه اول‏ خود به خود مرتجع و تاریک فکر می‏ شوند، وجدانشان یک وجدان منحط می ‏شود و می ‏خواهند جامعه را در وضع موجود نگاه دارند، و گروه دوم طبعا وضع زندگی‏شان آنها را روشنفکر می‏ کند، و مسأله‏ روشنفکری ما سوای مسأله سواد و معلومات و این حرف هاست و هیچ به سواد و معلومات مربوط نیست. از نظر اینها ممکن است کسی بی‏سواد باشد و روشنفکر، و ممکن است با سواد باشد و تاریک فکر. مبارزه قهرا در می ‏گیرد (باز قهرا در می ‏گیرد)، شکل قهری دارد بدون اینکه هدف داشته باشد، جبری و قهری صورت می‏ گیرد آنچنان که عوامل مکانیکی تأثیرشان جبری و قهری است.
اگر شما سه کیلو بار را در یک کفه ترازو بگذارید و دو کیلو و نهصد و نود و نه گرم را در کفه دیگر بگذارید، و بعد التماس کنید که آقا این یک‏ گرم دیگر چیزی نیست، خواهش می‏ کنم بلند شو، او بلند نمی‏ شود، او حسابش مشخص است، تا آن یک گرم دیگر را در آن کفه ترازو نگذارید محال‏ است بلند شود. پس یک مشخص تأثیر عوامل مکانیکی، جنبه قهری و جبری آن‏ و مشخص دیگرش جنبه بی‏ هدفی آن است این کفه که بلند می ‏شود هدف ندارد، کشیده می‏ شود، زور بالایش می ‏آید، نه اینکه هدف دارد و می‏ خواهد به آسمان‏ نزدیک شود. قهرا این امر، یعنی تقسیم جامعه به دو گروه مرتجع و روشنفکر به‏ مبارزه کشیده می‏ شود، ولی ابزار تولید جدید بالاخره کار خودش را می‏ کند، ابزار کهن تلاش می‏ کند در جهت حفظ وضعی که قابل نگهداری نیست، کهنه‏ است و به حکم طبیعت و قانون طبیعت محکوم به زوال است.
این نیروی جدید قهرا بر او پیروز می‏ شود و او را شکست می‏ دهد. دو مرتبه ابزار تولید تکامل‏ پیدا می‏ کند، و باز همان وضع تکرار می‏ شود: "تز، آنتی‏ تز، سنتز". بنابراین نظریه مارکسیسم بر اساس همبستگی اجزاء و گروه ها و افراد جامعه‏ است اما همبستگی ‏هایی که از حد همبستگی مکانیکی تجاوز نمی ‏کند، این یک نوع‏ همبستگی است.


منابع :

  1. مرتضی مطهری- فلسفه تاریخ- صفحه 41-42

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/23012