تحلیل آگاهی طبقاتی در اندیشه مارکسیستی

در کتاب "تجدید نظرطلبی از مارکس تا مائو" می گوید: "نوآوری دیگر (کتاب) ایدئولوژی آلمانی تحلیل آگاهی طبقاتی است. مارکس در اینجا بر خلاف آثار پیشین خود آگاهی طبقاتی را محصول خود طبقه می داند نه اینکه از بیرون به آن وارد شده باشد. آگاهی حقیقی جز یک ایدئولوژی نیست، زیرا باید به منافع طبقه یک شکل عمومی بدهد، لکن این امر مانع آن نیست که این آگاهی بر بنیاد آگاهی خود انگیخته طبقه از منافع آن استوار باشد. به هر حال، طبقه جز با فراهم ساختن آگاهی طبقاتی ویژه خود به پختگی دست نخواهد یافت. این امر به نظر مارکس تقسیمی را میان کار فکری، کار ایدئولوژیکی، رهبری و کار مادی در درون طبقه ایجاب می کند. بعضی افراد، اندیشه مندان این طبقه می شوند در حالی که دیگران وضع انفعالی تر و پذیرنده تر در برابر این اندیشه ها و این اوهام به خود می گیرند.»
ایضا در آن کتاب ضمن تحلیل نظریه مارکس در بیانیه و در فقر فلسفه می گوید: «بدین سان، به دست آوردن آگاهی طبقاتی و شکل گرفتن به صورت یک طبقه فلسفه کار خود پرولتاریا و نتیجه پیکار اقتصادی خودانگیخته خود اوست. این دگرگونی را نه تئوری دانانی که بیرون از جنبش کارگری هستند برای آن می آورند و نه حزب های سیاسی. مارکس سوسیالیست های خیال پرداز را سرزنش می کند که با وجود خصلت پرولتاریایی خود، خودانگیختگی تاریخی پرولتاریا و جنبش سیاسی خاص آن را نمی بینند و می خواهند خیال بافی های خود را جایگزین سازمان یافتن تدریجی و خودانگیخته پرولتاریا به صورت طبقه سازند.»
این اصل نیز در شناخت جامعه و گرایشهای اجتماعی و شناخت افراد که چه گرایشی دارند و مخصوصا در شناخت مدعیان رهبری و اصلاح جامعه، در منطق مارکسیستی از اهمیت ویژه ای برخوردار است و باید راهنما قرار گیرد.


منابع :

  1. مرتضی مطهری- جامعه و تاریخ- صفحه 141-140

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/23109