مسأله اینکه انبیاء به گفته خودشان ایمان داشته اند یا نه، بعضی ها اساسا این را انکار دارند که واقعا انبیاء خودشان خودشان را صادق می دانسته اند (آنهایی که می گویند اینها منفعت جو و ریاست طلب بوده اند که البته نمی گویند ایمان داشته اند) ولی واقع مطلب این است که وضع انبیاء، فداکاریهای آنها، مجموعا سیره آنها آنقدر روشن است که واقعا نشان می دهند که اینها به آنچه می گفته اند ایمان داشته اند.
سیره و روش حضرت امیر خصوصا، آن بساطت و سادگی ای که به خرج می داد (و شاید هم علتش آن مسأله پرهیز جستنش از هرگونه سیاست بازی است که ما امروز اسمش را " سیاست " گذاشته ایم) به قدری روشن نشان می دهد که این مرد به آنچه می گوید صد در صد ایمان دارد که برای من هیچ قابل تردید نیست. ولی عده ای این را قبول ندارند. اما آیا اینکه اینها به خودشان ایمان داشته اند کافی است یا نه؟ نه، هیچ کافی نیست.
نبوت از دیدگاه برخی از روشنفکران:
برای اینکه امروز - و دیروز هم همین طور - بسیاری از کسانی که منکر نبوت بودند نه به این معنا بود که می گفتند العیاذ بالله اینها شیادند و دانسته دروغ می گویند، بلکه می گفتند که اینها یک حالتی برایشان پیدا می شود، بعد یک تجسماتی برای آنها پدید می آید، خیال می کنند که (به آنها وحی می شود).
در ترجمه های کتابهای اعراب مثل کتاب سیدمحمد رشید رضا (یک کتابی هم چند سال پیش "خلیلی" ترجمه کرد) اسم این حالت را گذاشته اند " وحی نفسی " یعنی از درون خودشان به خودشان القاء می شود و بعد اینها خیال می کنند که از خارج به آنها وحی می شود. بنابراین مسأله ایمان هم، اینکه خودشان ایمان داشته اند، نمی تواند به تنهایی چیزی باشد.