اثرات مفید سختی ها و مصیبت ها

گذشته از اینکه بدی ها، در جلوه دادن به زیبایی ها و در پدید آوردن یک مجموعه عالی، رل مهمی دارند، مطلب اساسی دیگری در رابطه بدی و خوبی نیز وجود دارد. بین آنچه ما به عنوان مصیبت و بدی می خوانیم و آنچه به نام کمال و سعادت می شناسیم رابطه علی و معلولی وجود دارد. بدی ها مادر خوبی ها و زاینده آنها هستند. این یکی از اثرات مفید بدی ها است.
سختی و گرفتاری هم تربیت کننده فرد است و هم بیدار کننده ملت ها. سختی بیدار سازنده و هوشیار کننده انسان های خفته و تحریک کننده عزم ها و اراده ها است. شداید همچون صیقلی که به آهن و فولاد می دهند، هر چه بیشتر با روان آدمی تماس گیرد، او را مصمم تر و فعال تر و برنده تر می کند؛ زیرا خاصیت حیات این است که در برابر سختی مقاومت می کند و به طور خودآگاه و ناخودآگاه آماده مقابله با آن می گردد. سختی همچون کیمیا خاصیت قلب ماهیت کردن دارد. جان و روان آدمی را عوض می کند.
اکسیر حیات دو چیز است: عشق و آن دیگر بلا. این دو نبوغ می آفرینند و از مواد افسرده و بی فروغ، گوهرهایی تابناک و درخشان به وجود می آورند.

همه عمر تلخی کشیده است سعدی *** که نامش برآمد به شیرین زبانی
مولوی در اشعار خویش تأثیر بلا را در پاکیزه کردن روح، تشبیه می کند به داروهایی که به هنگام دباغی برای پاکیزه کردن پوست به کار می رود. ملت هایی که در دامان سختی ها و شداید به سر می برند، نیرومند و با اراده می گردند. مردم راحت طلب ناز پرورده، محکوم و بدبختند.
اندر طبیعت است که باید شود ذلیل *** هر ملتی که راحتی و عیش خو کنند
همچنین در داستان زندان حضرت یوسف به این موضوع اشاره می کند و به صورتی زیبا و عالی می سراید:
آمد از آفاق یاری مهربان *** یوسف صدیق را شد میهمان
کآشنا بودند وقت کودکی *** بر و ساده آشنائی متکی
یاد داش جور اخوان و حسد *** گفت آن زنجیر بود و ما اسد
عار نبود شیر را از سلسله *** ما نداریم از قضای حق گله
شیر را بر گردن ار زنجیر بود *** بر همه زنجیرسازان میر بود
گفت چون بودی تو در زندان و چاه *** گفت همچون در محاق و کاست ماه
در محاق ار ماه نو گردد دو تا *** نی در آخر بدر گردد بر سماء؟
گرچه در دانه بهاون کوفتند *** نور چشم و دل شد و رفع گزند
گندمی را زیر خاک انداختند *** پس زخاکش خوشه ها بر ساختند
بار دیگر کوفتندش ز آسیا *** قیمتش افزون و نان شد جانفزا
باز نان را زیر دندان کوفتند *** گشت عقل و جان و فهم سودمند
از آن جان چون که محو عشق گشت *** یعجب الزراع آمد بعد کشت
در جای دیگر برای تفهیم این حقیقت، حالت حیوانی را نقل می کند که هر چه او را چوب می زنند فربه می گردد:
هست حیوانی که نامش اسغر است *** کو به زخم چوب، زفت و لمتر است
تا که چوبش می زنی بد می شود *** او ز زخم چوب فربه می شود
نفس مؤمن اسخری آمد یقین *** کو به زخم چوب زفتست و لمسن
زین سبب به انبیاء رنج و شکست *** از همه خلق جهان افزونتر است
تا ز جانها جانشان شد زفتتر *** که ندیدند آن بلا قومی دگر
پس تأثیر بلا را در پاکیزه کردن روح، تشبیه می کند به داروهایی که به هنگام دباغی برای پاکیزه کردن پوست به کار می رود:
پوست از دارو بلاکش می شود *** چون ادیم طائفی خوش می شود
ورنه تلخ و تیز مالیدی در او *** گنده گشت و ناخوش و ناپاک بو
آدمی را نیز چون آن پوست دان *** از رطوبت ها شده زشت و گران
تلخ و تیز و مالش بسیار ده *** تا شود پاک و لطیف و بامزه
ور نمی تانی رضا ده ای عیار *** که خدا رنجت دهد بی اختیار
که بلای دوست تطهیر شماست *** علم او بالای تدبیر شماست
سعدی در باب اول کتاب "گلستان" داستانی آورده و می گوید:
«آقایی با غلامش به کشتی نشست. غلام که دریا ندیده بود، وحشت کرد و بی قراری نمود، به طوری که اضطراب او، ساکنین کشتی را ناراحت ساخت. حکیمی در آنجا بود و گفت: چاره این را من می دانم. دستور داد غلام را به دریا افکندند. غلام که خود را در میان امواج خروشان و بی رحم دریا مواجه با مرگ می دید، سخت تلاش می کرد که خود را به کشتی رساند و از غرق شدن نجات دهد. پس از مقداری تلاش بی فایده همین که نزدیک شد غرق شود، حکیم دستور داد که نجاتش دهند. غلام پس از این ماجرا آرام گرفت و دیگر دم نزد. رمز آن را جویا شدند. حکیم گفت: لازم بود در دریا بیفتد تا قدر کشتی را بداند.» آری شرط استفاده کردن از لذت ها آشنا شدن با رنج ها است. تا کسی پائین دره نباشد عظمت کوه را درک نمی کند.


منابع :

  1. مرتضی مطهری- عدل الهی- صفحه 201-203 و 208 و 193

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/2386