نقد و بررسی مضمون چند حدیث درباره قضا و قدر

در میان اخبار و روایات احیانا مضامینی درباره قضا و قدر دیده می شود که با همدیگر متناقض به نظر می رسد، ولی باید دانست که این گونه تنافی ها و تعارض ها یا در اثر برخی اشتباهات است که احیانا از برخی راویان حدیث در نقل مضمون احادیث رخ داده است و با مقایسه بعضی احادیث با بعضی دیگر آن اشتباه را می توان کشف کرد، و یا تعارض و تنافی ظاهری است و پس از تعمق معلوم می شود که تعارضی در کار نیست. ما برای هر دو قسم، نمونه نقل می کنیم:
1- در صحیح بخاری جلد 8 صفحه 158 از یحیی بن یعمر از عایشه نقل می کند که گفت از رسول خدا (ص) درباره طاعون سؤال کردم، آن حضرت فرمود: «کان عذابا یبعثه الله علی من یشاء من عباده فجعله الله رحمة للمؤمنین. ما من عبد یکون فی بلد یکون فیه، و یملک فیه لا یخرج من البلد صابرا محتسبا یعلم انه لا یصیبه الا ما کتب الله له الا کان له مثل اجر شهید؛ طاعون عذابی بود (است) که خداوند بر آن کسان که می خواهد، می فرستد، ولی او را برای مؤمنین رحمت قرار داده است. هیچ بنده ای نیست که در شهری باشد که در آن شهر طاعون باشد و او در آن شهر مکث کند و بیرون نرود و برای رضای خدا شکیبایی کند و معتقد باشد که جز آنچه خداوند برایش نوشته است به او نمی رسد مگر آنکه پاداشی مانند پاداش شهید برای او خواهد بود».
اکنون حدیث دیگری در این زمینه نقل می کنم: در کافی جلد 8 (روضه) صفحه 108 نقل می کند که عبیدالله حلبی از امام صادق (ع) درباره وبا سؤال کرد که در یک محله از شهری پدید می آید و شخصی خود را به محله دیگر منتقل می کند، و یا وبا در شهری پیدا می شود و آن شخص از آن شهر به شهر دیگر می رود. آیا این کار جایز است یا نه؟ «لابأس، انما نهی رسول الله (ص) عن ذلک لمکان ربیئة کانت بحیال العدو فوقع فیهم الوبا فهربوا منه فقال رسول الله (ص): الفار منه کالفار من الزحف کراهیة ان لایخلو مراکزهم؛ مانعی ندارد، همانا علت اینکه رسول خدا (ص) در یک جریان به خصوصی مردم را از خروج از سرزمین وبا منع کرد این بود که مسلمانان در موقعی که در مقابل دشمن قرار گرفته بودند و لازم بود مرکز خود را حفظ کنند، ناگهان وبا پیدا شد و آنها از آن محل گریختند. رسول خدا (ص) فرمود: فرار از این وبا مثل فرار از میدان جنگ است و گناه محسوب می شود. رسول خدا این جمله را گفت که مرکز را در مقابل دشمن تخلیه نکنند».
گفته امام صادق (ع) توضیح می دهد که منظور رسول خدا در واقعه خاصی که فرار از وبا یا طاعون را نهی کرده این بوده که مسلمانان به واسطه آمدن وبا وظیفه ای را که در مقابل دشمن دارند از یاد نبرند و خود را دچار مخاطره و مهلکه بزرگ تر نکنند، نه اینکه رسول خدا (ص) یک دستور کلی برای همیشه صادر کرده باشد که هر وقت و هر جا که وبا یا طاعونی پیدا شد، مرد مسلمان که موظف است جان و مال خود را از گزند حفظ کند، در آنجا در مقابل این بیماری مهلک دست ها را روی هم بگذارد و منتظر سرنوشت بنشیند. ولی دست به دست شدن سخن رسول اکرم (ص) در میان راویان، کم کم آن را به صورت یک دستور کلی در آورده است که در صحیح بخاری دیده می شود. خوشبختانه امام صادق (ع) به مصداق «اهل البیت ادری بما فی البیت؛ صاحب خانه بهتر می دانند که در خانه چه خبر است» پرده از روی حقیقت برداشته و منظور رسول اکرم را بیان کرده است. ممکن هم هست که آنچه در حدیث صحیح بخاری آمده است برای منظور دیگری است و مقصود دیگری در میان بوده است و آن اینکه رسول اکرم دستور داده است که هنگامی که طاعون یا وبا در شهری پیدا می شود و مردمی خواه ناخواه گرفتار آن می گردند، مردم آن شهر از آن شهر بیرون نروند، برای اینکه این بیماری را به جاهای دیگر منتقل نکنند، تا لااقل جان مردم دیگر محفوظ بماند، و چون در ایام قدیم نه وسیله معالجه این بیماری بوده است و نه قرنطینه در مرزها و یا دروازه های شهرها بوده که افراد مورد بررسی قرار گیرند و پس از حصول اطمینان از سلامت آنها پروانه ورود داده شود، بهترین راه برای جلوگیری از شیوع این بیماری این بوده که مردمی که در شهری هستند که در آن شهر این بیماری هست، از آن شهر به شهر دیگر یا ده دیگر نروند و وسیله انتقال بیماری نگردند.
ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه، خطبه 132 ضمن نقل جریان مسافرت عمر به شام می گوید: پس از آنکه عمر اطلاع پیدا کرد که در شام طاعون است و تصمیم گرفت وارد شهر نشود و به اعتراض ابوعبیده جراح که گفت آیا می خواهی از قضا و قدر الهی فرار کنی، جواب داد، عبدالرحمن بن عوف روایت کرد که از رسول خدا (ص) شنیده است اگر در شهری طاعون پیدا شد و شما در آن شهر بودید، از آن شهر خارج نشوید، ولی اگر در شهری پیدا شد و شما در خارج آن شهر بودید، داخل آن شهر نشوید. علیهذا حدیث صحیح بخاری یا مربوط به آن جریانی است که امام صادق (ع) درباره وبا توضیح داده است و یا جریانی که امام صادق (ع) توضیح داده یک جریان دیگر بوده و این حدیث مربوط به او نیست، این حدیث مربوط به این است که مردم مبتلا به طاعون رعایت حال مردم جاهای دیگر را بکنند و از شهر خارج نشوند و به جای دیگر نروند. به هر حال، قطعا آنچه از ظاهر حدیث عایشه استفاده می شود مقصود نیست و ناقلان حدیث در نقل مضمون آن دچار اشتباه شده اند.
2- در کافی جلد 2 صفحه 58 باب فضل الیقین از امام صادق (ع) روایت می کند: «ان امیرالمؤمنین ع() جلس الی حائط مائل یقضی بین الناس فقال بعضهم: لا تقعد تحت هذا الحائط فانه معور فقال امیرالمؤمنین (ع): حرس امرءا اجله. فلما قام سقط الحائط. قال: و کان امیرالمؤمنین (ع) مما یفعل هذا و اشباهه، و هذا الیقین؛ علی (ع) در پای دیوار کجی نشسته بود و میان مردم داوری می کرد. شخصی به آن حضرت گفت: اینجا منشین که مشرف به سقوط است. علی فرمود: اجل نگهبان مرد است. همین که علی (ع) برخاست، دیوار خراب شد. امام صادق (ع) فرمود: علی (ع) از این گونه کارها می کرد و این یقین است».
ممکن است گفته شود این حدیث اولا منافات دارد با آنچه قبلا در صفحه 73 از توحید صدوق نقل شده بدین مضمون که اصبغ بن نباته گفت: علی (ع) از پای دیوار کجی حرکت کرد و پای دیوار دیگری نشست، همین که مورد اعتراض قرار گرفت که می خواهی از قضا و قدر الهی فرار کنی، جواب داد از قضا و قدری به قضا و قدر دیگر فرار می کنم. چگونه است آنجا که خود علی (ع) از پای دیوار کج حرکت می کند و حرکت کردنش مورد ایراد قرار می گیرد، می گوید از قضا و قدری به قضا و قدری پناه می برم و اما آنجا که دیگری به او تذکر می دهد، می گوید: اجل نگهبان است. و ثانیا در زیر دیوار مشرف به سقوط نشستن از لحاظ قانون شرعی حرام و ممنوع است، چگونه علی (ع) تحت عنوان اینکه اجل نگهبان است بر جای خود نشست؟ پس این حدیث قابل قبول نیست.
اما به نظر می رسد با توجه به مطالبی که در گذشته گفتیم بتوان این حدیث را تفسیر کرد، به طوری که نه با حدیث توحید صدوق منافات داشته باشد و نه با اصل مسلم شرعی مبنی بر وجوب حفظ نفس و حرمت القای نفس در مهالک.
اما باید گفت که عوامل قضا و قدر و رشته های علی و معلولی را نباید به علل و اسباب مادی و دنیای سه بعدی محدود و محصور کرد، عوامل معنوی نیز به نوبه خود رشته ای از علل و اسباب این جهان را تشکیل می دهند. علیهذا گاهی اگر یک جریان را تنها از دریچه علل مادی و ابعاد جسمانی بنگریم رابطه علی و معلولی کاملی می بینیم، ولی اگر با دیده دیگری جریان های پنهان دیگر را مشاهده کنیم، خواهیم دید آنچه ما او را علت می پنداشتیم برای وجود معلول کافی نبوده، زیرا یک جریان پنهان دیگر بوده که در جریان مورد نظر ما دخالت داشته است. عوامل معنوی از جمله صدقات و احسان ها و نیت ها و بالاخره نوع اعمال بشر که با نیت و جنبه های روحی بشر وابستگی دارد، از خود آثاری در جریان علل و اسباب جهان باقی می گذارد و اگر کسی حس علاوه ای بر آنچه ما داریم داشته باشد و آن جریان ها را با آن حس، ادراک کند، در موارد خاصی طرز قضاوت او با قضاوت ما متفاوت خواهد بود. درست مثل این است که ما که موجود سه بعدی هستیم با موجودات دو بعدی که بیش از دو بعد را نمی توانند درک کنند، در یک موضوع بخواهیم قضاوت کنیم، البته در موضوعات دو بعدی قضاوت ما و آنها یکسان خواهد بود ولی در موضوعات سه بعدی قضاوت ما و آنها قهرا متفاوت خواهد بود. اهل یقین، یعنی آنها که حسی دیگر و دیده ای دیگر دارند و جهان را در کشش و امتدادی دیگر و جریان و سیلانی دیگر علاوه بر آنچه ما می بینیم می بینند، در موارد خاصی قضاوت آنها با ما متفاوت خواهد بود. آنچه ما او را مثلا علت مرگ می بینیم، او به واسطه احاطه بر جهانی پنهان ممکن است علت مرگ نبیند. از لحاظ جریان های معنوی چه مانعی دارد که بعضی چیزها در حکم تضمین عمر یا سلامت یا رزق باشد و تأثیری معنوی در ادامه عمر یا سلامت یا توسعه رزق داشته باشد و اهل یقین از آن آگاه باشند؟ به هر حال، این حدیث قابل توجیه است و این مطلب دامنه درازی دارد.


منابع :

  1. مرتضی مطهری- انسان و سرنوشت- صفحه 118-124

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/23939