تأثیر عمل در هدایت بشر

در حدیث است: مردم را به سوی خیر و نیکی بخوانید ولی بوسیله غیر زبان، یعنی به وسیله عمل و پیشقدم شدن. فرزندان آدم با آنکه دارای قوه فکر و تشخیص می باشند و می بایست همواره مستقل فکر کنند و مستقل عمل نمایند کم و بیش تحت تأثیر عمل دیگران و روش دیگران می باشند. ما وقتی که یک گله گوسفند را می خواهیم از راهی عبور دهیم ابتدا دچار اشکال می شویم زیرا هیچیک از گوسفندان حاضر نیست به تنهایی آن راه را پیش بگیرد، همه گوسفندان به دور هم جمع و سر و گردنها را نزدیک هم می آورند ولی همینکه به یک وسیله یک یا چند تا از آنها در آن راه قدم برداشت خود به خود باقی به دنبال آنها روانه می شوند تا کار به جایی می رسد که منصرف کردن آنها ایجاد اشکال می کند. این حالت را ما در گوسفندان بی زبان و بی شعور می بینیم و ابتدائا برای ما ایجاد تعجب می کند، ولی اگر اندکی در اعمال خود ما آدمیزادگان دقت کنیم می بینیم قسمت اعظم اعمال و حرکات و عادات ما گوسفند مابانه است یعنی روی حس تقلید و حکایت پیروی از دیگران از ما سر می زند.
این حس اختصاص به کار بد یا کار خیر ندارد، در هر دو ناحیه هست و به همین دلیل است که پیشقدم در کار خیر مزد و پاداشی برابر با سایر افراد پیرو دارد و پیشقدم در فساد و خرابی هم کیفری مساوی با همه پیروان خویش دارد. حالا که چنین حسی در بشر هست که از عمل دیگران پیروی می کند پس چه بهتر که علاقه مندان واقعی به نیکی و خیر و صلاح از همین حس عمومی بشر استفاده کنند و با پیشقدم شدن در راه خیر، بشر را به راه خیر هدایت و راهنمایی کنند.
آنکه پیشقدم می شود دو کار به صورت یک کار انجام می دهد، یکی این که خود آن عمل را که خیر است انجام می دهد، دیگر اینکه سمت هدایت و راهنمایی پیدا کرده است. برای هدایت و راهنمایی بشر دو راه است، یکی راه گفتن و نوشتن و دیگر راه پیشقدم شدن و هرگز گفتن به قدر پیشقدم شدن اثر ندارد. بزرگان گفته اند: دو صد گفته چون نیم کردار نیست.
یک فرق میان مکتب انبیاء و مکتب فلاسفه و حکما این است که حکما تنها اهل نظریه و تعلیم و تدریس می باشند و سر و کارشان تنها از راه زبان با افکار و ادراکات بشر است ولی پیغمبران به آنچه می گویند قبل از آنکه از دیگران تقاضای عمل بکنند خودشان عمل می کنند و لهذا تا اعماق روح بشر نفوذ می نمایند، قلب و احساسات بشر را تحت تصرف خویش در می آورند. سخن از زبان بیرون می آید و از گوش می گذرد ولی عمل، موجی و انعکاسی عمیق در روح دیگری پدید می آورد. اثر سخن هم وقتی هست که توأم با ایمان و عقیده و داغی روح باشد و اگر روح با ایمان بود قهرا عمل را هم به دنبال دارد و بی اثر نمی ماند.
اولیاء خدا مردم را با عمل خود تحت تأثیر قرار دادند نه تنها با سخن. در اطراف حق و عدالت و انصاف و کرم و تقوا و گذشت و فداکاری و حریت و آزادی سخن زیاد گفته شده و از این جهت کم و کسری وجود ندارد، به هر شکل و به هر صورتی که بخواهیم سخنانی در این زمینه موجود است، چیزی که کمتر یافت می شود عمل به حق و طبق عدالت و انصاف است، آنچه کمتر یافت می شود خود کرم و تقواست، چیزی که کیمیاست واقعیت فداکاری و گذشت است، اکسیر نایاب، یک روح حر و آزاد است.
از این روست که بشر کمتر به سخن و گفتار وقعی می گذارد اما در مقابل عمل سر تعظیم فرود می آورد، یعنی آنجا که با شخصیتی روبرو می شود که حقیقتا از حق و عدالت منحرف نمی شود و تقوا و پرهیزکاری را پیشه می سازد و روحی حر و آزاد دارد خود به خود خاضع و علاقه مند می شود. این است سر این که سخنان حکما و فلاسفه از متون کتب کمتر تجاوز می کند ولی تعلیمات انبیاء جهانگیر می شود.
پس از قرنها که نظر می افکنیم می بینیم موجی از پیغمبران و اولیاء خدا ایجاد کرده اند هنوز باقی است بلکه روز به روز بر عظمت و اهمیتش افزوده می شود. این موج، موج عمل و پیشقدم شدن است. سخن هرگز نمی تواند چنین موجی عظیم به وجود آورد، موج سخن، کوچک و ضعیف است و زود با برخورد به موجی بزرگ تر از خود نابود می گردد.
از سخنان علی (ع) است که فرمود: «میدان حق برای سخن وسیع ترین و بازترین میدانهاست ولی برای عمل تنگ ترین میدانهاست»، یعنی اگر انسان بخواهد برای حقیقت و عدالت و راستی و درستی و امانت سخن بگوید از هر موضوعی بهتر می شود داد سخن داد و استدلال کرد و قیاس تشکیل داد و خطابه سرایی کرد، بسیار میدان حق برای گفتن باز و گشاد است، ولی اگر بخواهد عمل کند چون مستلزم این است که خود را جمع و مقید سازد و از حدود خود تجاوز نکند و متعرض حقوق دیگران نشود، عیبهای خودش را مانند عیبهای دیگران ببیند، آنوقت می بیند که مثل این است که از جای تنگی می خواهد عبور کند و برایش زحمت است.
هم از سخنان خود علی است که قسم می خورد و می فرماید: «ممکن نیست که من شما را امر کنم به کار نیکی مگر آنکه قبلا خودم آن عمل نیک را انجام داده ام و ممکن نیست که شما را از کار زشتی نهی کنم مگر آنکه خودم در ترک آن کار زشت پیشقدم شده ام». تاریخ نورانی و پر افتخار زندگی علی (ع) دلیل قاطع این ادعاست. چه کسی می تواند ادعا کند که در عمل و عبادت خدای یگانه و خدمت به خلق خدا و رعایت اصول و عدالت و انصاف به پای علی می رسد؟


منابع :

  1. مرتضی مطهری- حکمتها و اندرزها- صفحه 223-226

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/24060