بعضی ادعا کرده اند که: "تاریخ جنگ میان نبوغ و حد عادی است"، یعنی همواره افراد عادی و متوسط طرفدار وضعی هستند که به آن خو گرفته اند و نابغه خواهان تغییر و تبدیل وضع موجود به وضع عالی تر است. کارلایل مدعی است که تاریخ با نوابغ و قهرمانان آغاز می شود. این نظریه در حقیقت مبتنی بر دو فرض است: اول اینکه جامعه فاقد طبیعت و شخصیت است. ترکیب جامعه از افراد ترکیب حقیقی نیست. افراد همه مستقل از یکدیگرند. از تأثیر و تأثر افراد از یکدیگر یک روح جمعی و یک مرکب واقعی که از خود شخصیت و طبیعت و قوانین ویژه داشته باشد به وجود نمی آید. پس افرادند و روانشناسی های فردی و بس. رابطه افراد بشر در یک جامعه از نظر استقلال از یکدیگر نظیر رابطه درختان یک جنگل است. حوادث اجتماعی چیزی جز مجموع حوادث جزئی و فردی نیست، از این رو بر جامعه بیشتر "اتفاقات" و "تصادفات" که نتیجه برخورد علل جزئی است حاکم است نه علل کلی و عمومی.
فرض دوم این است که افراد بشر بسیار مختلف و متفاوت آفریده شده اند. با اینکه افراد بشر عموما موجودات فرهنگی، و به اصطلاح فلاسفه حیوان ناطقاند، در عین حال، اکثریت قریب به اتفاق انسان ها فاقد ابتکار و خلاقیت و آفرینندگی می باشند، اکثریت مصرف کننده فرهنگ و تمدن اند نه تولید کننده آنها. فرقشان با حیوانات این است که حیوانات حتی مصرف کننده هم نمی توانند باشند. روح این اکثریت روح تقلید و دنباله روی و قهرمان پرستی است، اما اقلیتی بسیار معدود از انسان ها قهرماناند، نابغه اند، فوق حد عادی و متوسط اند، مستقل فکر، مبدع و مبتکر و دارای اراده قویه اند، از اکثریت متمایزند، گویی "ز آب و خاک دگر و شهر و دیار دگرند". اگر نوابغ و قهرمانان علمی، فلسفی، ذوقی، سیاسی، اجتماعی، اخلاقی، هنری و فنی ظهور نکرده بودند بشریت به همان حال باقی می ماند که روز اول بود، یک قدم به جلو نمی آمد.
از نظر ما هر دو فرض مخدوش است. اما فرض اول از آن جهت که جامعه از خود شخصیت و طبیعت و قانون و سنت دارد و بر طبق آن سنن کلی جریان می یابد و آن سنت ها در ذات خود پیشرونده و تکاملی می باشند. پس این فرض را باید به کناری نهیم و آنگاه ببینیم با وجود اینکه جامعه دارای شخصیت و طبیعت و سنت است و بر وفق همان سنن جریان مییابد، شخصیت فرد می تواند نقش داشته باشد یا نه؟ و اما فرض دوم از آن جهت که هر چند این مطلب جای انکار نیست که افراد بشر، مختلف آفریده شده اند ولی این نظر هم صحیح نیست که تنها قهرمانان و نوابغ، قدرت خلاقه دارند و اکثریت قریب به اتفاق مردم فقط مصرف کننده فرهنگ و تمدناند. در تمام افراد بشر بیش و کم استعداد خلاقیت و ابتکار هست و بنابراین همه افراد و لااقل اکثریت افراد می توانند در خلق و تولید و ابتکار سهیم باشند گو اینکه سهم شان نسبت به سهم نابغه ناچیز است.