مردود بودن روابط و انتساب ها از نظر اسلام

در اسلام بست و تحصن وجود ندارد. در قدیم تحصن و بست بود. کسی که جرمی مرتکب می شد و مأمورین می خواستند او را بگیرند، می رفت به خانه یک مرد متنفذ، یک عالم روحانی و آنجا می نشست و هیچ قدرتی نمی توانست او را از بست خارج کند. جرم مرتکب شده بود و به حکم قانون عرفی و قانون شرعی باید محاکمه و مجازات می گشت، ولی چون رفته بود در فلان خانه بست نشسته بود، کسی جرات نمی کرد او را از بست بیرون بیاورد. ما خیال می کنیم در دستگاه الهی هم از این بستهای موهوم وجود دارد. اما نه، اینجور نیست. اصلا این خلاف فکر ائمه معصومین (ع) است. آنها در همه عمرشان، در زندگی خودشان این حرفها را نپذیرفتند، آیا بعد از مرگشان بپذیرند؟!
شما وقتی نهج البلاغه را مطالعه می کنید می بینید در این کتاب دو مطلب است که مدام تکرار می شود: "تقوی" و "عمل". ما چشمهایمان را می بندیم و می گوئیم اینها را قبول نداریم ما نه به "تقوی" اعتقاد داریم و نه به "عمل"، یک عمر زندگی می کنیم بدون تقوی و عمل، بعد وصیت می کنیم که ما را ببرند در نجف دفن کنند، کارمان درست می شود!
رسول اکرم (ص) در روزهای اول بعثتشان آیه نازل شد: «و انذر عشیرتک الاقربین؛ و خوشاوندان نزدیکت را هشدار بده.» (شعراء/ 214) پس از نزول این آیه، پیامبر بنی هاشم را جمع کرد و فرمود: بنی هاشم! نبینم که در روز قیامت مردم دیگر بیایند در محضر عدل پروردگار با توشه عمل صالح ولی شما بیائید و اتکائتان به من باشد و بگوئید پیغمبر از ما است که این به حالتان فایده نخواهد بخشید. حتی از این بالاتر در روایت وجود دارد که پیغمبر اکرم رو می کند به یگانه فرزند عزیزش صدیقه طاهره (س) و می گوید: «یا فاطمة اعملی بنفسک انی لا اغنی عنک شیئا؛ دخترکم خودت برای خودت عمل کن. من نمی توانم برای تو کاری بکنم.» (بحارالانوار جلد 43) از انتسابت با من کاری ساخته نیست. تعلیمات مرا بپذیر و دستورات مرا عمل کن. مگو پدرم پیغمبر است. پدرم پیغمبر است، به دردت نمی خورد، به دستور پدرت عمل کردن به دردت می خورد. آن وقت اگر زندگی حضرت زهرا را مطالعه کنید، می بینید در فکر این انسان گویی وجود ندارد که من دختر پیغمبر آخرالزمان هستم. حدیث است که وقتی به محراب عبادت می ایستاد، بدنش به لرزه درمی آمد ماهیچه های بدنش می لرزید، از خوف خدا گریه می کرد، شبهای جمعه را تا صبح نمی خوابید و می گریست. زندگی امام علی (ع) هم همین طور بوده است.
اگر بناست این نسبتها منهای عمل به درد بخورد، اگر عمل در کار اثری نداشته باشد، عبادات حضرت زهرا (ع) که از همه شایسته تر بود و همچنین امام زین العابدین (ع) و همچنین امام حسن مجتبی (ع) و نیز امام حسین (ع) و خود علی بن ابیطالب (ع) که گاهی از اوقات می دیدند در دل شب از خوف خدا غش کرده است، چه علتی داشت؟ آیا امام علی فکر نمی کرد که من اولین مؤمن به اسلام هستم؟ من داماد پیغمبر هستم و پیغمبر شخصا به من علاقه دارد؟ این تعلیم اسلام بود، اسلام وقتی صحیح تعلیم داده می شد، نتیجه اش این بود که پسر پیغمبر روی انتسابش به پیغمبر هرگز حساب نمی کرد، روی عمل خودش حساب می کرد. حسابش فقط روی این بود که برنامه پیغمبر را اجرا کند.


منابع :

  1. مرتضی مطهری- حق و باطل- صفحه 111-108

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/24297