راجع به خود ارزش، یعنی راجع به منشأ ارزش در باب ارزش، چند جور می توان نظر داد:
الف. ارزش اشیاء ذاتی آنها است. بعضی امور ذاتا با ارزش اند، و بعضی ذاتا بی ارزش. امور با ارزش نیز ذاتا با یکدیگر متفاوت اند. ارزش اشیاء با ذات و ماهیت آنها مرتبط است. این نظریه بالضروره باطل است، زیرا ارزش اشیاء مربوط به اشیاء فی حد نفس ها نیست نظیر وزن و حجم و صلابت، مربوط است به اشیاء از آن نظر که با انسان مرتبط می باشند. اگر انسان نباشد، ارزش به معنی این که اشیاء قابل تقویم باشند نیز نیست.
ب. ارزش اشیاء صرفا قراردادی و اعتباری است. ارزش اشیاء به هیچ نحو مربوط به یکی از صفات ذاتی اشیاء یا صفات عرضی و عارضی آنها از قبیل شکل و صورتی که بالطبع یا با عمل انسان دارا می باشند نیست، بلکه بشر همان طوری که بسیاری از چیزهای دیگر را اعتبار می کند، مثلا ریاست و مرئوسیت، و زوجیت، و ممکن است عکس آنها یا عدم آنها را نیز اعتبار کند، در مورد ارزش نیز چنین است. این نظر، نقطه مقابل نظر سابق است. این نظر نیز باطل است، هر چند در مورد پول و خصوصا پول کاغذی شاید بتوان گفت ارزش اعتباری دارد، اما در مورد همه اشیاء نمی توان گفت که ارزشها اعتباری و قراردادی است.
ارزش و مالیت، و همچنین مراتب ارزش، نه ذاتی اشیاء است، به معنی این که یک صفت واقعی شی ء، فی نفسه و قطع نظر از انسان باشد، و نه اعتباری است، به معنی این که قراردادی محض باشد و با حالت واقعی اشیاء بی ارتباط باشد، بلکه صفتی است که از طرفی با حالت واقعی شیء مربوط است، یعنی با خاصیت تکوینی اشیاء به حسب جنس و ماهیت و یا به حسب صفت عرضی یا عارضی آنها مربوط است و اشیاء به واسطه اثری که بر آنها مترتب است دارای ارزش می شوند (نه به واسطه عملی که در ایجاد آنها صورت گرفته است)، و از طرف دیگر با انسان مرتبط است، یعنی ارتباط با انسان است که منشأ انتزاع این صفت می شود.
از این نظر، ارزش، نظیر مفید بودن و یا ملایمت است که یک صفت اضافی است، ولی در عین حال، عین مفید بودن و ملایمت نیست، زیرا مفید بودن و ملایمت با انسان، قابل کم و بیش شدن و بالا و پایین رفتن نیست اما ارزش این طور نیست، ارزش و قیمت و مالیت و بها یا هر چه دیگر اسم بگذاریم نوساناتی پیدا می کند و مسلما این نوسانات مربوط به مفید بودن نیست. درجه مفید بودن نوسان پیدا نمی کند. عرضه و تقاضا در مفید بودن اثر ندارد ولی در ارزش و قیمت اثر دارد. ولی از این اشکال می توان جواب داد به این که ارزش یک صفت واقعی است ولی نه به اعتبار اشیاء فی نفسها بلکه به اعتبار اشیاء برای انسان، و البته ارزش مساوی با مفید بودن نیست بلکه ارزش مساوی است با مفید بودن و احتیاج انسان، و چون احتیاج انسان به نوع کالا است نه به شخص، به هر اندازه که وفور و عرضه زیاد شود احتیاج به شخص کالا کمتر می شود و از ارزش می افتد تا درجه ای که اگر مانند هوا همه جایی شود به کلی از ارزش ساقط می شود. وفور و عرضه زیاد، از قبیل توسعه سطح اتکاء جسم است که هر چه بیشتر شود قوه ثقل تقسیم می شود، و هر چه کمتر شود، فشار قوه ثقل متوجه به یک نقطه می شود. این قوه، همان قوه توجه و خرید مردم است ، و عبارت بهتر این است که بگوییم: ارزش، ناشی از دو چیز است: مفید و مورد احتیاج بودن، و در دسترس نبودن، به معنی در انحصار دیگران بودن، و هر چه که جنسی وافرتر باشد، خود وفور، اجبارا کالا را از دست صاحب آن کالا بیرون می آورد و به بازار می کشد. این نظر منطبق است با نظر عرضه و تقاضا در تعیین بها.
ج. نظر سوم درباره ارزش این است که ارزش تابع مفید بودن است و هر اندازه اشیاء مفیدتر باشند، قهرا ارزش بیشتری پیدا می کنند. این نظریه نیز باطل است، زیرا اولا ما گفتیم که اگر ارزش به معنی مفید بودن یا لا اقل تابع مفید بودن بود و صد در صد به آن بستگی داشت نمی بایست به حسب عرضه و تقاضا نوسان پیدا کند. به علاوه ما می بینیم بسیاری از اشیاء با این که بیشتر مورد احتیاج می باشند، مثل نان و آب، قیمت کمتری دارند، اما بعضی چیزهای دیگر با این که از تجملات زندگی است و چندان مورد احتیاج نیست صدها برابر نان قیمت دارد، مانند عطر و لوازم تجمل زنانه.
د. منشأ ارزش، مفید و مورد احتیاج بودن است، به علاوه در دسترس نبودن. (در دسترس نبودن، همان ندرت یا قابلیت انحصار است که قبلا درباره آنها و تفاوت میان آنها بحث کردیم)، به عبارت دیگر: عرضه و تقاضا. اما بر این نظر انتقاداتی وارد شده است و حاصل انتقاد این است که اگر مطلب از این قرار است باید هر دو کالایی که به یک اندازه مورد احتیاج است و تقاضا دارد و به یک اندازه در دسترس است و به بازار عرضه شده است دارای یک قیمت باشد. مثلا در هر خانه ای هم قیچی لازم است و هم چرخ خیاطی، پس تقاضای هر دو مساوی است، بلکه تقاضای قیچی بیشتر است، و در بازار این هر دو به حد وفور پیدا می شود، پس باید قیمت این دو مساوی باشد، و حال آن که این طور نیست. علت تفاوت قیمت چرخ خیاطی و قیچی، تفاوت مقدار کاری است که روی آنها صورت گرفته است. پس ارزش و بها، تابع عرضه و تقاضا نیست. به علاوه ما می بینیم که ارزش و بها بر عرضه و تقاضا تأثیر دارد، اگر قیمت یک چیز زیاد باشد، سبب افزایش عرضه و کاهش تقاضا می گردد، و اگر به عکس ، ارزش پایین باشد، از عرضه می کاهد و بر تقاضا می افزاید، و چیزی که عرضه و تقاضا را تحت تأثیر قرار می دهد چگونه می توان گفت معلول آن است؟
ه. منشأ ارزش، فقط کار است. میزان ارزش نیز بستگی دارد به مقدار کاری که روی اشیاء صورت می گیرد. این همان نظری است که آدام اسمیت و ریکاردو ابراز کردند و کارل مارکس نیز آن را انتخاب کرده است.