در میان رشدها یک رشد است که ما نام آن را رشد اسلامی می گذاریم. یعنی این که در میان همه مسئولیت هایی که داریم یک مسئولیت هم درباره خود اسلام داریم. اسلام به عنوان یک سرمایه معنوی و یک ثروت معنوی و یک امکان فوق العاده که در اختیار ما است. ما در مقابل این سرمایه معنوی مسئولیت داریم. چه مسئولیتی؟ مسئولیت شناخت، مسئولیت حفظ، مسئولیت نگهداری، مسئولیت بهره برداری. ما باید حساب خودمان را برسیم. آیا ما مردم مسلمان چنین رشدی داریم؟ آیا شناخت ما درباره اسلام شناخت صحیحی است؟ آیا ما اسلام را می شناسیم؟ تا سرمایه خودمان را نشناسیم و از وجود آن آگاه نباشیم و ارزش سرمایه خودمان را ندانیم که چیست شرط اول رشد را واجد نیستیم و از همان قدم اول لنگ هستیم.
وقتی که وارد این مسئله می شویم می بینیم که متأسفانه مطلب از همین قرار است. ما امروز آن اولین شرط رشد اسلامی را که شناخت اسلام و سرمایه های اسلامی است نداریم. ما فرهنگ اسلامی را نمی شناسیم؛ بلکه هنوز نمی دانیم که اسلام هم فرهنگی دارد، ما تاریخ درخشان خودمان را نمی شناسیم و نمی دانیم که ما یک تاریخ بسیار درخشان اسلامی داشته ایم و داریم. ما شخصیت های بزرگ خود را که نقش بزرگی در تمدن عالم و در تحول جهان داشته اند هنوز نمی شناسیم و به همین جهت به خودمان اعتماد نداریم و خودمان را حقیر می پنداریم. بدین معنی که تاریخ خودمان را تاریخ لاغر و حقیری می پنداریم. اگر ما چیزی را ندانیم و نشناسیم چگونه می توانیم آن را حفظ و نگهداری کنیم و از آن بهره برداری نمائیم؟
یک جامعه زنده از جمله خصوصیاتش اینست که هر ناراحتی که بر یک عضو وارد آید، تمام پیکر آگاه و بلکه بی تاب می شود و همدردی می کند. پیامبر اکرم (ص) در جمله معروفی می فرمایند: «مثل المؤمنین فی تواددهم و تراحمهم کمثل الجسد اذا اشتکی بعض تداعی له سائر اعضاء جسده بالحمی و السهر؛ مثل مؤمنان در رابطه دوستی بینشان مثل بدن است که وقتی یکی از اعضای آن مریض می شود، بقیه اعضا با همکاری و شب زنده داری با او همدردی می کنند.»
خاصیت موجود زنده این است که اگر دردی عارض عضوی شود همه پیکر با خبر می شود و همدردی می کند. یک جامعه زنده نیز همین طور است؛ یک جامعه زنده از سر گذشت های دردناک اعضای خودش بی خبر نمی ماند همچنان که بی تفاوت نیز نمی ماند. حداقل با خبر می شود. در همین رابطه امام رضا (ع) می فرماید: «و انما جعلت الخطبة یوم الجمعة لان الجمعة مشهد عام فاراد ان یکون للامیر سبب الی موعظتهم و ترغیبهم فی الطاعة و ترهیبهم من المعصیة و توقیفهم علی ما اراد من مصلحة دینهم و دنیاهم و یخبرهم بما ورد علیهم من الافاق؛ یعنی در روز جمعه از آن جهت خطابه (به جای دو رکعت از چهار رکعت) قرار داده شده که روز جمعه روز اجتماع عمومی است. (بر همه واجب است که تا شعاع یک فرسخ از مرکز اقامه نماز جمعه در آن شرکت کنند.) و این وسیله ای است که فرمانده مسلمین به این وسیله مردم را موعظه می کند. به طاعات ترغیب و از معاصی تحذیر می نماید. دیگر اینکه مردم را در جریان مصالح دین و دنیاشان قرار می دهد. سوم اینکه گزارش خبرهایی که در جهان رخ داده به آنها می دهد.
بنابراین جمله، اسلام نماز هفتگی جمعه را واجب کرده است برای اموری و از آن جمله، برای آگاهی از آنچه در جهان (بالخصوص جهان اسلام ) می گذرد. ولی وقتی که ما در تاریخ شش یا هفت قرن اخیر خودمان دقت می کنیم بی خبری محض را می بینیم. به عنوان مثال، یکی از حساس ترین و شریف ترین عضوهای این پیکر، ظالمانه بریده می شود و سایر اعضاء آگاه نمی شوند. داستان اسپانیا که یکی از سه مرکز تمدن عظیم اسلامی بود و اروپا نهضت خود را و تمدن خود را مدیون تمدن اسلامی اندلس است، مثال خوبی است برای ما. این عضو عزیز و شریف به فجیع ترین شکلی قطع می شود. اما شرق اسلامی تا صدها سال آگاه نمی شود که چنین حادثه ای رخ داده است.