افراط در عشق ورزی و پیامدهای آن

گاهی عشق، مثل آنچه که در عرفان و تصوف و در غزلیات عرفانی ما هست تنها ارزش انسانی می شود. به عنوان نمونه در "جلوه ای کرد رخش دید ملک عشق نداشت" و یا: "فرشته عشق نداند که چیست"، تمام ارزش های دیگر حتی عقل فراموش می شوند. عرفا که گرایششان به ارزش عشق است اصلا گرایش ضد عقل دارند و رسما با عقل مبارزه می کنند. حافظ می گوید:
صوفی از پرتو می راز نهانی دانست *** گوهر هر کس از این لعل توانی دانست
شرح مجموعه گل مرغ سحر داند و بس *** که نه هر کو ورقی خواند معانی دانست
می خواهد بگوید فقط و فقط عارف با مرکب عشق، به عرفان حق می رسد. در چند بیت بعد می گوید:
ای که از دفتر عقل آیت عشق آموزی *** ترسم این نکته به تحقیق ندانی دانست
مخاطبش در این بیت، بوعلی سیناست که در آخر اشارات (سخن از عشق گفته است). پس، از نظر اینها اساسا انسان و انسانیت عبارت از "عشق" می شود و عقل به دلیل اینکه عقال و پای بند است، به کلی محکوم می شود. یک وقت هم می بینید تنها ارزش، می شود ارزش "عقل و فکر". انسان می گوید این حرف ها چیست، این ها همه خیالات است، این ها چنین و چنان است. بوعلی سینا گاهی در بین صحبتهایش می گوید: «این حرف ها، اشبه به خیالات صوفیه است، باید با مرکب عقل جلو رفت.»


منابع :

  1. مرتضی مطهری- انسان کامل- صفحه 42-43

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/24596