دلایل دفن مخفیانه امام علی علیه السلام

علی (ع) را شبانه دفن کردند، چرا؟ برای اینکه علی همانطور که دوستان فوق العاده شیفته ای دارد، دشمنان سرسختی هم دارد. در کتاب جاذبه و دافعه علی (ع) ذکر شده که اینگونه انسانها، هم جاذبه فوق العاده شدید دارند و هم دافعه فوق العاده شدید، دوستانی دارند در نهایت درجه صمیمیت که جان دادن برایشان چیزی نیست و دشمنانی دارند که دیگر خونخوارتر از آنها دشمنی نیست، مخصوصا دشمنهای داخلی، دشمنهای مقدس مآب، مقدسین خوارج که اینها واقعا مردمی مجهز به اعتقاد و ایمان بودند ولی جاهل.
خود علی (ع) اعتراف دارد که اینها مؤمنند، ولی می فرماید جاهلند: «لا تقتلوا الخوارج بعدی، فلیس من طلب الحق فأخطاه کمن طلب الباطل فأدرکه» (خطبه 61) میان خوارج (مارقین) و اصحاب معاویه (قاسطین) مقایسه می کند، می فرماید: بعد از من، اینها (خوارج) را نکشید، اینها با اصحاب معاویه فرق دارند، اینها حق را می خواهند ولی احمقند، اشتباه کرده اند، ولی آنها (اصحاب معاویه) حق را می شناسند و دانسته با آن مبارزه می کنند. چرا علی (ع) را با آن همه دوستانی که دارد، شب به طور محرمانه دفن می کنند؟ از ترس خوارج، چون آنها می گفتند علی مسلمان نیست و خطر این بود که شب بروند و قبر علی را بشکافند و جنازه علی را بیرون بیاورند. تا اواخر دوره حضرت صادق (ع) یعنی تا حدود صد سال بعد جز ائمه و گروهی از اصحاب خاص، کسی نمی دانست علی (ع) را کجا دفن کرده اند. صبح بیست و یکم، امام حسن (ع) صورت جنازه ای ساخت و آن را به عده ای داد که به مدینه ببرند، تا مردم خیال کنند که علی را به مدینه بردند تا در آنجا دفن کنند. فقط اولاد علی (ع) و یک عده از شیعیان خاص، محل دفن علی (ع) را می دانستند - چون همان شب عده ای از شیعیان خاص در دفن علی (ع) شرکت کردند و آنها در نزدیکی کوفه در همین محل فعلی به زیارت قبر مولا می آمدند. در زمان حضرت صادق (ع) که خوارج منقرض شدند و این خطر از بین رفت، ایشان به مردی به نام صفوان که دعای علقمه را نقل کرده است، دستور دادند که علامت و سایبانی آنجا درست کند و از آن به بعد، همه متوجه شدند که قبر علی (ع) آنجاست و به زیارت قبر مولاشان می آمدند.
همراه جنازه عده کمی بودند، فقط اولاد حضرت بودند و چند نفر از اصحاب خاص. یکی از آنها مردی است به نام صعصعة بن صوحان. او از آن دوستان مصفی و پاکدل امیرالمؤمنین است، و سخنور و خطیب هم هست و در حضور امیرالمؤمنین سخنوریها کرده است. همین که علی (ع) را دفن کردند، در حالی که حزن و غیظ و خشم فوق العاده ای در همه (به وجود آمده) و بغض، گلوی همه را فشار می دهد و یا گریه می کنند، یک مرتبه این " صعصعه " در حالیکه قلبش در یک فشار سختی بود، یک مشت خاک از قبر علی (ع) برداشت و بر سر خود پاشید و بعد دستش را روی قلبش گذاشت و آن وقت شروع کرد به سخن گفتن با علی (ع): السلام علیک یا امیرالمؤمنین، لقد عشت سعیدا و مت سعیدا؛ تو چقدر سعادتمند زندگی کردی و چه سعادتمند از دنیا رفتی، تولد تو در خانه خدا بود و در خانه خدا هم شهید شدی (از خانه خدا تا خانه خدا). علی جان! تو چقدر بزرگ بودی و چقدر این مردم، کوچک بودند. به خدا قسم اگر مردم برنامه تو را اجرا کرده بودند، لاکلوا من فوقهم و من تحت ارجلهم؛ نعمتها از بالا و پائین برای آنها می جوشید و نعمتهای مادی و معنوی به آنها می رسید، ولی افسوس که مردم قدر تو را ندانستند و به جای آنکه از دستورهای عالی تو پیروی کنند، چه خونها به دل تو کردند و آخر، تو را با این حال و با فرق شکافته روانه قبر و خاک کردند.


منابع :

  1. مرتضی مطهری- فلسفه تاریخ- صفحه 123-126 و 155

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/24872