طریقه مواجهه صحیح با دنیا از نظر امام علی علیه السلام

امیرالمؤمنین (ع) در نهج البلاغه می فرماید: «فمن شغل نفسه بغیر نفسه تحیر فی الظلمات، و ارتبک فی الهلکات، و مدت به شیاطینه فی طغیانه، و زینت له سیی ء أعماله؛ فالجنة غایة السابقین، و النار غایة المفرطین؛ کسیکه در این دنیا از اصلاح نفس خود غافل گردد و به غیر خود مشغول شود (خواه به افساد غیر یا به اصلاح) چنین کسی در تاریکیهای عمیق فرو رفته و متحیر خواهد شد، و در وادی هلاک سقوط خواهد نمود. بطوریکه خلاصی از آن نباشد، و ابلیسان و راهزنان شیطانی پیوسته او را در طغیان و سرکشی می کشانند و زشتی کردار او را به صورت فریبنده در نزد او جلوه می دهند؛ پس بهشت نهایت سفر افرادی است که از طغیان و زینت اعراض کرده و به نفس خود و اصلاح آن مشغول شده اند و گوی سبقت را از همگنان ربوده اند، و آتش نهایت سیر زیان کاران و کوتاه نظران و تقصیرکاران است» (خطبه 157) (شرح نهج البلاغه، محمد عبده، مطبعة عیسی البابی الحلبی، مصر، ج 1 ص 286).
و در جای دیگر می فرماید: «الدنیا دار غرور و فنآء، و ملتقـی ساعـة و وداع، و الناس متصرفون فیها بین ورد و صدر، و صآئرون خبرا بعد أثر. غایة کل متحرک سکون، و نهایة کل متکون أن لا یکون؛ فإذا کان ذلک کذلک، فلم التهالک علی هالک؟ و اعلموا أنما الدنیا تطلب لثلاث: للعز و الغنی و الراحة؛ فمن قنع عز، و من زهد استغنی، و من قل سعیه استراح؛ دنیا خانه غرور و فنا و محل برخورد و ملاقات است یکساعت با همدیگر و سپس وداع و مفارقت از هم. مردم پیوسته در حرکت می آیند و می روند و دائما دو دروازه دنیا باز، دسته ای وارد و دسته دیگر خارج می شوند. و بعد از آنکه در دنیا اثری بودند تبدیل به خبر می گردند. (یعنی چه؟ یعنی دیگر از وجود آنان اثری نیست. از قدرت آنها، از علم آنها، از حیات دنیوی آنها، از تمام صفات و آثار آنان اثری نیست؛ خبر است. یک روز اثر بودند امروز خبر شدند، شناسنامه عوض می شود، آقای... أیده الله تبدیل به مرحوم آقای... رحمه الله می شود، امروز می گویند: خدایش شفا دهد، برای او حمد بخوانید، فردا می گویند: خدایش رحمت کند برای او فاتحه بخوانید. هست اینطور یا نه؟!
برادر! پدر ما کو؟ جد ما کو؟ اجداد ما کجا رفتند؟ همه آنها خبر شدند. یک روز اثر بودند، چه اثر مهمی؛ دنیا را زیر گام خود تکان می دادند، فریاد أنانیت آنان گوش فلک را کر می کرد؛ اینها همه اثر بود. می آمدند در این مساجد می نشستند به نصائح و مواعظ گوش می دادند، همه اثر بودند. امروز همه خبر شدند، همه و همه. ما هم امروز اثریم؛ می گوئیم، می شنویم، در فعالیت هستیم؛ فردا خبریم، می گویند: خدایشان رحمت کند، دیروز اثر بودند امروز خبر شدند. این قرعه ای نیست که فقط بنام آنان زده شود، شتری است که در هر خانه می خوابد و از همه کس استقبال خواهد نمود.)
نهایت هر متحرکی سکون است؛ و آخر هر موجودی که لباس حیات و کون پوشیده أن لا یکون است. پس چون مطلب از این قرار است، به چه دلیل، به چه مجوز عقلی شخص خود را برای رسیدن به چیزهای فانی و خراب در کام هلاک بیفکند و برای وصول به این امور فانیه و زائله در خودکشی و تهالک سبقت گیرد؟
بدانید ای مردم! که دنیا برای سه چیز مورد رغبت و طلب واقع می شود: برای عزت و برای غنی و بی نیازی و برای راحتی؛ کسیکه قناعت پیشه گیرد پیوسته عزیز است، و کسیکه در امور دنیویه بی رغبت باشد و اظهار تمایل و درخواست نکند همیشه بی نیاز است، و کسیکه سعی و کوشش خود را برای وصول به دنیا کم کند راحت است».
دین از طرف خدا آمده تا به انسان بگوید: ای انسان! تو مهمل نیستی، تو یک موجود متفرد و جدا از جمیع موجودات نیستی، تو متفرق نیستی، تو به تمام عالم متصلی، تو به پروردگارت مرتبطی، یک جزء و یک فرد از مجموعه عالم کون هستی، برای مقصدی آمده ای، و در این دنیا به جهت خاصی زندگی می کنی، و از اینجا هم به جای دیگر خواهی رفت؛ «رحم الله امرأ علم من أین و فی أین و إلی أین؛ خدا رحمت کند کسی را که بداند از کجا آمده، و الان در کجاست، و به کجا خواهد رفت.»
در روایت است که چون أمیرالمؤمنین (ع) این آیه از سوره قیامت را قرائت میفرمود: «أیحسب الانسـان أن یترک سدی؛ آیا انسان گمان می کند که مهمل و سر به خود رها شده است؟» (قیامت/ 36)، اشکهایش از دیدگانش فرو میریخت و این آیه را تکرار میفرمود.
تمام فیض و رحمت پروردگار از عوالم غیب شامل حال فردی است که خود را در عالم هستی و سرای آفرینش مهمل و عبث نمی بیند، خود را می بیند که از نزد خدا آمده و در این دنیا برای مأموریتی با برنامه خاصی وارد شده است، باید بدان عمل کند و از این دنیا هم شادان بسوی خدا حرکت کند، خوب برود، با شوق و محبت بسوی مقام رضوان خدایش ارتحال کند.
اگر انسان این معنی را خوب بفهمد و طبعا کردارش نیز بر همین پایه و فکر متین قرار گیرد، مرگش آنقدر آسان می شود که از موئی که از میان ماست بکشند آسانتر است.

وابستگی و مرگ
وقتی عزرائیل برای قبض روح بنده مؤمن می آید و او را بعلت انس با فرزندان و بستگان و ارحام و متعلقات، در حرکت به آن عالم سنگین می بیند و مؤمن در پذیرش قدری تأنی و تأمل دارد، آن ملک مقرب به نزد پروردگار رب ودود برمی گردد و علت تأنی مرد مؤمن را عرض می کند، خطاب می رسد بر کف دستت بنویس بسم الله الرحمن الرحیم و نشانش بده.
عزرائیل بر کف دست راست خود می نویسد، بسم الله الرحمن الرحیم و آن را به مؤمن نشان می دهد که ناگاه مؤمن خود را در عالم دیگر در بحبوحات بهشت می بیند، و کیفیت حرکت و مرگ خود را ادراک نمی کند. این حال مؤمن است.
اما پناه به خدا از سکرات کافر؛ یک عمر در جهت معاکس با عالم حیات گام برداشته و برای زخارف و زینت های دنیا عمر خود را تباه کرده، برای جاه و اعتبار، ساعات و دقائق هستی خود را سپری نموده، پروردگار رحیم و رئوف را در بوته نسیان سپرده و با دشمنان او که او را به عالم اعتبار و نیستی گرایش می دهند نقد عمر باخته است؛ در اینحال هر یک از این تعلقات مانند زنجیری آهنین که دل او را به خود بسته اند او را به سوی خود می کشند، هزاران تعلق با هزاران زنجیر؛ کجا می تواند به آسانی کوچ کند؟ اگر تمام ذرات و سلولهای پیکرش را ریش ریش کنند باز حاضر نمی شود به اختیار برود، اینجاست که خطاب: «خذوه فغلوه* ثم الجحیم صلوه؛ (گويند) بگيريد او را و در غل كشيد* آنگاه ميان آتشش اندازيد» (حاقه/ 30-31) او را در می یابد و دهشت زده او را به عالم تاریک و غربت می برند.


منابع :

  1. سید محمد حسینی تهرانی- معادشناسی- صفحه 43-38

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/24975