آفرینش و تکامل روح در نزد عرفا و نظر اسلام در این باره

قبل از اسلام در برخی از کشورها مثل یونان و هند (عقیده ای) وجود داشته است و آن این که روح انسان قبلا در عالم دیگر به تمام و کمال آفریده شده است و بعد از آن جا مثل مرغی که در قفس می کنند، او را به این عالم می آورند. اگر این طور باشد، باید انسان قفس را بشکند ولی قرآن در یکی از آیات سوره مؤمنون (این نظر را رد می کند و) تعبیر عجیبی دارد که ملاصدرا می گوید: من نظریه "جسمانیة الحدوث و روحانیةالبقاء" بودن روح را از این آیه کشف کردم. وقتی درباره انسان بحث می کند، می فرماید: ما انسان را از خاک آفریدیم، مرحله به مرحله آمد تا این که نطفه شد، نطفه علقه شد، علقه مضغه شد و مضغه استخوان شد و بر روی استخوان گوشت پوشانیده شد. بعد می فرماید: «ثم انشأناه خلقا اخر؛ سپس آن را آفرینشی دیگر دادیم.» (مؤمنون/ 14) ما همین ماده و طبیعت را تبدیل به چیز دیگری که روح است کردیم، یعنی روح زاییده همین طبیعت است. روح مجرد است ولی "مجرد زاییده از ماده" است.
پس انسان در جای دیگری به صورت کامل نبوده تا بعد در این عالم، در قفس قرار گرفته باشد. انسان در این جا در دامن مادر خودش است. طبیعت، مادر روح انسان است و انسان در طبیعت که زندگی می کند در دامن مادر زندگی می کند. بنابراین در همین جا باید تکامل پیدا کند نه این که قبلا تکامل پیدا کرده است و بعد این جا در زندان یا چاه گرفتار شده و از چاه باید در بیاید، این فکر اسلامی نیست.
البته اسلام می گوید: تو برای همیشه نباید در دامن مادر بمانی، اگر برای همیشه بخواهی در دامن مادر باشی، یک "بچه ننه "خواهی بود و هرگز مرد میدان نخواهی شد. اگر از طبیعت عروج نکنی و از دامن این مادر برنخیزی و بالا نیایی، در طبیعت می مانی، یک موجود طبیعی می شوی«ثم رددناه اسفل سافلین؛ سپس او را به پست ترین درکات بازگرداندیم» (تین/ 5) می شوی و دیگر«الا الذین امنوا و عملوا الصالحات؛ مگر آنها که ایمان آورده و عمل شایسته انجام دادند.» (عصر/ 3) نیستی، در اسفل السافلین می مانی. اگر انسان در اسفل السافلین که طبیعت است محبوس بماند، محبوس به این معنا که از (حد) طبیعت، بالا نرود این در دنیای دیگر برای او جهنم اوست، «فامه هاویة؛ مادرش همان جهنم است» (قارعه/ 9)
خداوند مولودی را در دامن این مادر (طبیعت) متولد کرده که از دامن این مادر بالا برود، مدرسه برود و مدرسه را طی کند و بالاتر برود. اگر او در این دامن بماند، برای همیشه در این جا خواهد ماند. اگر چه این تشبیه خیلی ناقص است ولی چنین شخصی حالت بچه ای را دارد که واقعا "بچه ننه" شده است، یک بچه ننه ای که وقتی بیست و پنج ساله هم شده، باز باید در بغل مادرش بخوابد و مادرش پستانش را بغل صورتش بگذارد که این آقازاده خوابش ببرد! این آدم دیگر چه از آب درمی آید!

پس انسان در انسان شناسی و جهان شناسی اسلام، یک مرغ ساخته و پرداخته قبلی که در فضای عالم قدس پرواز می کرده" طایرعالم قدسم چه دهم شرح فراق" نیست که بعد او را در این قفس، زندانی کرده باشند و وظیفه اش این باشد که فقط زندان را بشکند. اسلام این را قبول ندارد. بله، اگر شما شنیده اید که عالم ارواح بر عالم اجسام تقدم دارد، به این معناست که سنخ ارواح تقدم دارد، یعنی روح پرتوی است که تکوینش در این عالم است ولی پرتوی است که از عالم دیگر به این عالم تابیده است نه این که به تمام و کمال در یک جای دیگری بوده و بعد او را به این جا آورده اند و در قفس کرده اند.
این فکر، یعنی فکر تناسخ، یک فکر هندی و یک فکر افلاطونی است. افلاطون در بین یونانی ها معتقد بود که روح انسان ساخته و پرداخته عالمی قبل از این عالم؛ عالم مثل است. بعد این ساخته و پرداخته را آورده اند و به حکم مصلحتی در این جا زندانی کرده اند، لذا باید از این زندان رها شود و برود ولی اسلام با این دید به طبیعت نگاه نمی کند.


منابع :

  1. مرتضی مطهری- انسان کامل- صفحه 180-182

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/25034