از دستورات جناب حافظ گدایی و دریوزگی است (بناست تأویل و توجیه نکنیم). گفت: «گدایی کن تا محتاج خلق نشوی». بهترین راه گدایی است در دنیا. اینها را البته این مفسران نمی گویند. اینها چون می خواهند از حافظ توجیهی برای الدنگی و میخوارگی خودشان پیدا کنند فقط همان شعرهای میخوارگی را می آورند. درباره شعرهای دیگر سکوت می کنند. اما اگر بناست که ما به ظواهر اشعار حافظ عمل کنیم، یعنی آنها را بر مقصودش حمل کنیم، مکتب حافظ این است، دستورش تنها میخوارگی و شک در قیامت و این حرفها نبوده. آنها این را هم نتیجه داده، این حافظی که افتخار ایران است جهان بینیش آن بوده، دستورهایش هم این بوده. مثلا در آن غزلش می گوید (البته اگر شعرهای قبل و بعدش را بخوانید می فهمید که چیز دیگری می گوید):
بر سر آنم که گر ز دست برآید *** دست به کاری زنم که غصه سر آید
خلوت دل نیست جای صحبت اضداد *** دیو چو بیرون رود فرشته درآید
صحبت حکام ظلمت شب یلداست *** نور ز خورشید جوی بو که برآید
بر در ارباب بی مروت دنیا *** چند نشینی که خواجه کی بدر آید
ترک گدایی مکن که گنج بیابی *** از نظر رهروی که در گذر آید
این غیر از این نیست که می گوید مردم در گذر راه می روند، بنشین گدایی را رها نکن، یک وقت می بینی یک آدمی می آید آنجا یک پولی به تو می دهد که تا آخر عمر خیالت راحت می شود.
این هم یکی از عناصر این گونه شعر حافظ است، تبلیغ فقر و گدایی، فقر نه فقط به معنی بی چیزی، بلکه به معنی درویشی، یعنی درویشی را که تبلیغ کرده درویشی به معنی فقر را تبلیغ کرده و علاوه بر این، درویشی به معنی گدایی و دریوزگی را هم این جناب تبلیغ کرده است. اگر انسان جهان بینیش آن باشد، ایدئولوژیش هم بالاخره به همین جا «منتهی می شود» چون واقعا اگر انسان بخواهد شرافت و حیثیت خود را از دست بدهد درآمد گدایی از خیلی درآمدها بیشتر است. بعضی گداها به اندازه یک استاد دانشگاه درآمد دارند.