خداوند در سوره ملک آیه 13 قرآن می فرماید: «و اسروا قولکم اواجهروا به انه علیم بذات الصدور؛ سخن خودتان را سری بکنید یا علنی، برای خدا یکسان است در حقيقت وى به راز دلها آگاه است». این سر و علن برای بشرها متفاوت است، اگر حرفی را به صورت سری به شما بگویند قهرا از دیگران مخفی می ماند، و اگر علنی بگویند بر همه آشکار می شود. این یک امری است که نسبت به انسانها متفاوت است. نسبت به ذات حق، دور و نزدیک، سر و علن، جهر و اخفات، ظاهر و باطن علی السویه است. «و اسروا قولکم او اجهروا به» پنهان کنید سخن خود را یا آشکار کنید، یعنی از نظر ذات حق هیچ فرق نمی کند، «انه علیم بذات الصدور» او آگاه است بدانچه که در جوفها و سینه هاست، او از آن باطن باطن آگاه است، سر و جهر تاثیری در این جهت ندارد.
بعد برای اینکه چرا ذات پروردگار عالم است، یک استدلالی می کند که این استدلال خود برهان است. ممکن است کسی بگوید: به چه مناطی خدا به سر و جهر و به ظاهر و باطن و خلاصه به همه چیز علم دارد؟ می فرماید: مناطش خلقت است. او چون خالق است عالم است، چون خدا که خالق است، غیر از آن است که انسان صانع چیزی است. انسان که صانع چیزی است، یعنی در میان اشیا خلق شده یک رابطه مکانیکی برقرار می کند، قطعاتی از آهن، قطعاتی از فلز دیگری، قطعاتی از سیم یا لاستیک را با یکدیگر به شکلهای مخصوصی پیوند می دهد، از نیروهای موجود در طبیعت استفاده می کند، اسمش را می گذارد صنعت. ولی خالق، آن کسی است که اصلا به وجود آورنده اشیا است، وجود اشیا به اراده اوست، به اراده او حادث اند و به اراده او باقی اند، و او ذاتش بر فعل خودش احاطه دارد. اصلا عالم شانی ندارد جز اینکه فعل خداوند است، و هر فاعلی بر فعل خودش از آن جهت که آن فعل، فعل خودش است محیط است. «الا یعلم من خلق؛ آیا آن کس که آفریننده است به آفرینش خودش عالم نیست؟» (ملک/ 14)، یعنی همین قدر که تصور کنید، برای تصدیق مطلب کافی است. آن که آفریننده است، محیط به آفریده های خودش است، پس عالم به آفریده های خودش است.
فلاسفه هم این حرف را همیشه می زنند و علم پروردگار به اشیا را تقریبا به همین مناط بیان می کنند که ذات پروردگار به ذات خود علم دارد (به دلایلی که در جای خودش ثابت شده است) و ذاتی که به ذات خود علم دارد، به هر آفریده خود علم دارد و بلکه آن آفریده اش در عین اینکه معلوم اوست علم او هم هست. می فرماید: «الا یعلم من خلق؛ آیا آن کس که آفریده است عالم نیست؟» این جمله را چند جور می شود معنی کرد که همه به یکدیگر نزدیک است. یکی اینکه «من خلق» فاعل «یعلم» باشد آنوقت مفعول محذوف است، یعنی آیا نمی داند، آگاه نیست از وضع مخلوق خودش؟ یعنی واضح است که آگاه است. دیگر اینکه «من خلق» مفعول «یعلم» باشد و ضمیر «یعلم» به خدا برگردد: «الایعلم الله من خلق؛ آیا خدا نمی داند کسانی را که آفریده است؟»، یعنی آیا خدا به این کسان آگاه نیست؟ که لازمه آگاهی به این کسان آگاهی به افعال آنهاست. اگرچه بعضی از مفسرین حتی المیزان اینطور معنی کرده اند اما آن معنی اول بهتر است. تفسیر فخر رازی هم دیدم معنی اول را ترجیح می دهد.
کلمه «الا» کلمه ای است که در زبان عرب به دو معنی به کار برده می شود: یکی اینکه مجموعا «الا» یک کلمه است که به معنی تنبیه است، یعنی آگاه باش. «الا» یعنی هان! (دیگر بیش از این نیست). «الا یعلم من خلق» هان! ذات حق که خالق است می داند و به مخلوقات آگاه است. دیگر اینکه این کلمه گاهی مرکب از دو کلمه به کار برده می شود: همزه که به معنای حرف استفهام است و «لا» که حرف نفی است. آنوقت «الا» می شود آیا نه؟ به آن معنی اول می شود: هان، به معنی دوم می شود: آیا نه؟ از همه اینها یک نتیجه درمی آید و آن نتیجه این است که خالق، عالم و آگاه به مخلوقات است، به دلیل اینکه خالق است آگاه است.