نظر علامه طباطبائی درباره ذوالقرنین

علامه طباطبائی در «تفسیر المیزان» آورده اند ذکر می کنیم: در قرآن مجید ذکری از اسم ذوالقرنین و تاریخ ولادت و حیاتش و نیز از نسبش و سائر مشخصاتش برده نشده، کما اینکه دأب قرآن درباره قصص گذشتگان بطور کلی این چنین است، بلکه قرآن کریم فقط از سه سفر او ذکری به میان آورده است. و آنچه از خصوصیات و جهات جوهریه این داستان استفاده می شود آن است که صاحب این قضیه قبل از نزول قصه در قرآن، بلکه حتی در زمان حیات خود به ذی القرنین معروف بوده است، چون قرآن می فرماید: یسـلونک عن ذی القرنین. قلنا یـا ذاالقرنین. قالوا یـا ذا القرنین. و دیگر آنکه مؤمن به خدا و روز قیامت بوده و متدین به دین حق بوده است، (کهف/ 86 و 94). و دیگر آنکه مؤمن به خدا و روز قیامت بوده و متدین به دین حق بوده است. و سوم آنکه از کسانی بوده که برای او خیر دنیا و آخرت جمع شده بود. اما خیر دنیا، همان حکومت عظیمی که بین مشرق تا مغرب خورشید امتداد داشته و عالم گیر بوده است و چیزی در مقابل او مانع و سد راه نبود، و اسباب پیشرفت را خداوند عزوجل به او عنایت کرده بود؛ و اما خیر آخرت همان بسط عدل و اقامة حق و صفح و عفو و رفق و کرامت نفس و بث خیر و دفع شر بود. پس او از دو نقطه نظر جسمانیت و روحانیت سیطره داشت. و چهارم آنکه با بعضی از مردمان ستمگر در مغرب برخورد نموده و آنان را عذاب کرد. و سفری به مشرق نموده، و در سفر دیگرش سد محکمی بنا کرد، و این سد در مغرب یا مشرق آفتاب نبود، چون بعد از آنکه سفر مغرب و مشرق را طی کرد، حرکت کرد بسوی قومی که از تمدن دور بودند و برای آنان سد را بنا کرد.
و از مشخصات سد او علاوه بر آنکه محلش در مشرق و مغرب نیست آنستکه در بین دو کوه که مثل دو حائط و دیوارند قرار دارد. و ذوالقرنین بین شکاف آن دو کوه را بست و در بناء آن از قطعات آهن و مس گداخته بکار برد، و بنابراین لامحاله باید آن سد در مضیق و تنگه ای باشد که بین دو ناحیه از نواحی ارض مسکونه را ربط دهد.

ذوالقرنین در اخبار و تواریخ قدما
باری، در أخبار سابقین و تواریخ قدماء از مورخین نیامده است که پادشاهی در عهد خود به نام ذوالقرنین نامیده شده باشد و نه آنکه اسمش در غیر زبان عرب معنای ذوالقرنین دهد، و نه خصوص لفظ یأجوج و مأجوج و نه بنای سدی به او نسبت داده شده باشد. بلی به بعضی از ملوک حمیر از یمنیین أشعاری در مقام مباهات نسبت داده شده است که در آنها ذوالقرنین را از أسلاف خود که تبابعه بوده اند شمرده و سفر او به مشرق و مغرب و سد یأجوج و مأجوج را بیان کرده است. از کتاب «کیهان شناخت» للحسن بن قطان مروزی طبیب منجم متوفی 548 هجری وارد است که آن کسی که سد را بنا کرده یکی از ملوک آشور بوده به نام بلینس و او را ایضا اسکندر نامیده است.
چون در حوالای قرن هفتم قبل از میلاد اقوامی در نزد غربی ها به نام سیت و در بین یونانی ها به نام میگاک از تنگه کوه های قفقاز تا ارمنستان و تا نقاط غربی ایران می آمدند، و چه بسا به بلاد آشور و پایتخت آن که نینوا بود می رسیدند و می کشتند و اسیر می بردند و غارت می کردند؛ پادشاه آشور برای دفع آنان سد را بنا نمود. و در «روح المعانی» آورده است که چنین گفته شده است که ذوالقرنین، فریدون فرزند اثفیان، فرزند جمشید، پنجمین پادشاه از سلسله پیشدادیان می باشد؛ و او پادشاهی عادل و مطیع خدا بوده است، و در کتاب «صور أقالیم» ابی زید بلخی آمده است که مؤید به وحی الهی بوده است. و اشکال این گفتار آن ست که تاریخ اعتراف به چنین مطلبی ندارد. و بعضی گفته اند که ذوالقرنین اسکندر مقدونی بوده است و اوست که سد را بنا کرده است؛ و سد إسکندر مثل معروف و مشهور در زبانها شده است. و در «قرب الاسناد» از موسی بن جعفر (ص) و نیز دو روایت از عقبه بن عامر و وهب بن منبه از رسول خدا (ص) در این موضوع وارد است. و بعضی از قدماء مفسران از صحابه و تابعین مثل معاذبن جبل بنا به نقل «مجمع البیان» و قتاده بنا به نقل «الدر المنثور» به این قول قائل شده اند. و بر این مطلب بوعلی سینا در کتاب «شفاء» که سخن از ارسطو که استاد اسکندر بوده به میان آورده است و او را ذوالقرنین دانسته است تصریح نموده؛ و امام فخر رازی در تفسیر کبیر خود بر این معنی اصرار ورزیده است. لیکن این معنی با لسان قرآن سازش ندارد. چون اولا قرآن میگ وید ذوالقرنین مؤمن به خدا و روز قیامت بوده است و دین او دین توحید بوده است؛ ولی ما می دانیم که إسکندر مشرک بوده و از وثنی ها و از صابئین بوده است، و در تاریخ آمده است که ذبیحه خود را برای ستاره مشتری ذبح نموده است. و ثانیا قرآن ذوالقرنین را مرد صالح از عباد خدا و صاحب عدل و رفق می شمارد؛ و تاریخ برای اسکندر خلاف آنرا بیان می کند. و ثالثا در هیچیک از تواریخ نیامده است که اسکندر مقدونی سد یأجوج و مأجوج را بنا کرده باشد. و جمعی از مورخین گفته اند که ذوالقرنین یکی از ملوک تبابعة أذواء یمن بوده است، از ملوک حمیر. و از قائلین به این معنی أصمعی است در تاریخ «عرب قبل از اسلام» و ابن هشام در «سیره» و «تیجان الملوک» و ابوریحان بیرونی در «الآثار الباقیه» و نشوان بن سعید حمیری در «شمس العلوم». و مقریزی در «خطط» بحث مفصلی در این موضوع نموده که از مجموعش استفاده می شود که: اولا لقب ذوالقرنین به بسیاری از ملوک حمیر اطلاق می شده است، و ثانیا آن ذوالقرنین اول که سد یأجوج و مأجوج را بنا کرده است قبل از إسکندر مقدونی به چندین قرن بوده است.
ولیکن در کلام او دو اشکال است: یکی آنکه موضع سدی که تبع حمیری بنا کرد کجاست؟ و دوم اینکه این امت مفسد فی الارض که یأجوج و مأجوج هستند کیانند که ملوک حمیر برای دفع آنان سد بنا کرده اند؟
آیا این سد در یمن و اطراف آن بنا شده مثل سد مآرب؟ این صحیح نیست، چون سد مآرب برای جمع آوری آب ساخته شده، نه برای دفع دشمن. و دیگر آنکه در سد مآرب قطعات آهن و مس گداخته بکار نرفته است. و سوم آنکه اطراف تبع از حمیر، امثال قبط و آشور و کلدان از اهل تمدن بوده اند نه از قبائل وحشی که نیاز به سد داشته باشند.


منابع :

  1. مرتضی مطهری- معادشناسی- جلد 4- صفحه 82-77

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/25533