امیرالمؤمنین (ع) در وقتی که ضربت خورده و در فراش افتاده، ضمن وصیت کوتاهی میفرماید: «غدا ترون أیامی، و یکشف لکم عن سرآئری، و تعرفوننی بعد خلو مکانی و قیام غیری مقامی؛ فردا خواهید دید روزهای زندگانی مرا، و سرائر نیات من بر شما مکشوف خواهد شد، و مرا خواهید شناخت پس از آنکه جای من خالی شود و غیر من بر جای من بنشیند.»
و نیز میفرماید: «و الله ما فجئنی من الموت وارد کرهته، و لا طالع أنکرته؛ و ما کنت إلا کقارب ورد، و طالب وجد، و ما عند الله خیر للابرار؛ قبل از رحلت خود در وقتی که ضربت خورده ضمن کلامی فرموده است: سوگند بخدا که از ناحیه مرگ چیز ناگهانی به من وارد نشده است که او را ناپسند دارم و مکروه شمارم، و چیز تازهای بر من ظهور ننموده و پیدا نشده که او را غیرمأنوس بدانم. و من نبودم مگر مثل جوینده آبی که به دنبال آب در بیابان خشک به این طرف و آن طرف میگردد؛ پس آب را مییابد و در آبشخوار وارد میشود. و نبودم من مگر مانند طالبی که به دنبال گمشده و مطلوب خود میدود و آن را مییابد، و آنچه در نزد خداست مورد اختیار و پسند است برای ابرار.»
آری آن امامی که یکجا میفرماید: «و لا لفیتم دنیاکم هذه أزهد عندی من عفطة عنز؛ و سوگند بخدا که هر آینه مییافتید که این دنیای شما در نزد من از آب بینی بز بیارزشتر است.»
و در یکجا میفرماید: «و إن دنیاکم عندی لا هون من ورقة فی فم جرادة تقضمها؛ و بدرستیکه دنیای شما در نزد من پستتر است از یک برگی که در دهان ملخی مشغول جویدن آن است.» و در یکجا میفرماید: «و الله لدنیاکم هذه أهون فی عینی من عراق خنزیر فی ید مجذوم؛ و سوگند بخدا که هر آینه دنیای شما (این دنیا)، در چشم من پستتر است از امعاء و احشاء خوکی که در دست شخصی که مبتلا به مرض خوره است، بوده باشد.»
و آن امامی که یکجا از رسول الله (ص) روایت میکند که: «موتة علی الفراش أشد من ضربة ألف سیف؛ مردن بر روی رختخواب سختتر است از هزار بار ضربه از دم شمشیر خوردن.»
و خودش در این مکتب الهی چنان تربیت شده است که سوگند یاد میکند: «و الذی نفس ابن أبیطالب بیده لا لف ضربة بالسیف أهون علی من میتة علی الفراش!؛ سوگند به آن کسی که جان پسر أبوطالب در دست اوست؛ هر آینه هزار بار با شمشیر بران ضربت خوردن در نزد من آسانتر است، از مردن در رختخواب!»
جا دارد که عاشق مرگ و لقای خدا باشد، و جا دارد که افراد بشر را متحیر و بشریت را در مقابل عظمتش که همان عظمت خداست خاضع و خاشع سازد.
دادیم به یک جلوه رویت دل و دین را *** تسلیم تو کردیم همان را و همین را
من سیر نخواهم شدن از وصل تو آری *** لب تشنه قناعت نکند ماء معین را
میدید اگر لعل ترا چشم سلیمان *** میداد در اول نظر از دست نگین را
در دائره تاج وران راه ندارد *** هر سر که به پای تو نسائید جبین را