ولایت تکوینی معنایش آن است که رسول الله حقا واسطه و حجاب بین بنده و خداوند قرار دارند و تمام فیوضات از جانب پروردگار نسبت به بندگان، از حیات و علم و قدرت و سایر جهات توسط ایشان که آئینه و مرآت حقند و در مقام ولایت و بدون واسطگی قرار دارند؛ افاضه میشود. علامه طباطبائی در رساله ولایت خود آورده: و از جمله اخباری که در این باب وارد شده است، چیزی است که در «بحار الانوار» از «محاسن» از پیامبر اکرم (ص) آمده است که:« إنا معاشر الانبیآء نکلم الناس علی قدر عقولهم؛ ما جماعت پیامبران با مردم به اندازه عقل هایشان سخن میگوئیم.
این تعبیر وقتی نیکوست که در آنجا از معانی و چیزهای مهم، اموری باشد که فهم مستمعان از مردم بدان نرسد؛ و این معنی واضح است؛ زیرا آن حضرت فرمود: نکلم و نفرمود: نقول یا نبین یا نذکر و مانند آن. و این دلالت دارد بر آنکه معارفی را که انبیاء (ع) بیان کردهاند، بیان آنها در حدود مقدار عقلها و ظرفیت افکار و اندیشههای امتهای آنها بوده است؛ چون میخواستند از مشکل و صعب به آسان و سهل تنازل و میل کنند؛ نه آنکه از معارف کثیره به جهت ارفاق به عقول و اندیشه، به این مقدار مختصر و کم اکتفا کرده باشند و از مجموع بعضی را آورده باشند؛ این چنین نیست.
و به عبارت دیگر: تعبیر رسول الله ناظر است به کیفیت بیان، نه کمیت آن؛ پس دلالت دارد بر آنکه این معارف، حقیقتش آن درایتی است که ورای آن چیزی است که عقول برای وصول به آن در معارف از برهان و جدل و خطابه میپیماید و سیر میکند؛ و پیامبران (ع) آنچه را که بیان کردهاند، با تمام راه هایی است که عقول از برهان و جدل و وعظ دارند با وجود آنکه آنان از این راه به بهترین بیان بیان کردهاند و در شرح آن از پیمودن هر راه ممکنی دریغ نکردهاند.
و از اینجا دانسته میشود که برای معارف الهیه مرتبه ایست ما فوق بیان و گفتار لفظی؛ به طوری که اگر آن مرتبه را به مرتبه بیان تنزل دهند؛ و به لفظ و گفتار بگویند، و به زبان آورند، عقول عادی آن را رد میکند. و این رد یا به جهت آنست که طبق مطالب ضروری که در نزد آنهاست نمیباشد؛ و با آن مخالف است؛ و یا به جهت آنست که با بیانی که برای آنها شده است، و عقول آنها قبول کرده است، منافات دارد و از اینجا ظاهر میشود که نحوه فهمیدن و ادراک کردن حقیقت این معارف غیر از نحوه ادراک عقول است؛ که آن ادراک فکری و اندیشه نظری است و این مطلب را خوب تفهم کن! بنابراین ولایت تکوینى که به معناى تصرف در عالم وجود و قانون مندى هاى آن است اساسا مربوط به خداى متعال است که خالق هستى و نظام خلقت و قوانین حاکم بر آن است.
نمونه هاى کوچکى از این ولایت را گاهى خداوند به برخى از بندگان خود نیز عطا مى کند که به واسطه آن مى توانند دخل و تصرفاتى در موجودات عالم انجام دهند. معجزات و کراماتى که از انبیا و اولیاى الهى صادر مى شود از همین باب است. به اعتقاد ما شیعیان، وسیع ترین حد ولایت تکوینى در میان بندگان، به پیامبر اسلام و امامان معصوم بعد از آن حضرت داده شده است. در حدیث است که زنی برای مسئله ای به حضور پیامبر اکرم (ص) رسید. وی زنی کوتاه قد بود. پس از این که رفت، عایشه کوتاه قدی او را با دست خویش تقلید کرد. رسول اکرم به وی فرمود: خلال کن.
عایشه گفت: مگر چیزی خوردم یا رسول الله؟ حضرت فرمود: خلال کن. عایشه خلال کرد و پاره گوشتی از دهانش افتاد. در حقیقت حضرت با تصرف ملکوتی، واقعیت اصلی و اخروی غیبت را در همین جهان به عایشه نشان داد.
قرآن کریم درباره غیبت می فرماید «و لا یغتب بعضکم بعضا ایحب احدکم ان یأکل لحم اخیه میتا فکرهتموه؛ مسلمانان از یکدیگر غیبت نکنند، آیا کسی دوست می دارد که گوشت برادر خویش را در وقتی که مرده است بخورد؟ نه، از این کار تنفر دارید.»(حجرات/ 12)