از نقطه نظر تشریع، شفاعت در نزد خداوند اشکال و محذوری ندارد؛ چون عنوان شفاعت در موارد تخطی و تجاوز با شرایط خاصه در نزد حاکم علی الاطلاق جایز است. و در این باره آیاتی از قرآن مجید وارد شده است، چون: «یَوْمَئذٍ لاَتَنفَعُ الشفَـ'عَةُ إِلا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرحْمَـ'نُ وَ رَضِیَ لَهُ و قَوْلاً؛ در آن روز قیامت شفاعت از کسی پذیرفته نیست، مگر از کسی که خداوند به او اذن در شفاعت داده باشد و گفتار او را پسندیده باشد.» (طه/ 109) چون: «وَ لاَ تَنفَعُ الشفَـ'عَةُ عِندَهُ و إِلا لِمَنْ أَذِنَ لَهُ؛ و در نزد خداوند شفاعت کسی مقبول نیست و سودی نمی بخشد، مگر برای کسی که خداوند به او اجازه شفاعت را داده است.» (سبا/ 23) و چون: «وَ کَم مِن مَلَکٍ فِی السمَـاواتِ لاَتُغْنِی شَفَـ'عَتُهُمْ شَیْـًا إِلا مِن بَعْدِ أَن یَأْذَنَ اللَهُ لِمَن یَشَآءُ وَ یَرْضَی؛ و چه بسیار از فرشتگانی که در آسمان هستند و هیچ گونه شفاعت آنان سودی نمی بخشد، مگر پس از آنکه خداوند به کسی که اراده کند و مورد پسندش باشد، اذن و اجازه دهد.» (نجم/ 26) همچنین: «وَ لاَ یَمْلِکُ الذِینَ یَدْعُونَ مِن دُونِهِ الشفَـ'عَةَ إِلا مَن شَهِدَ بِالْحَق وَ هُمْ یَعْلَمُونَ؛ و هیچ کس غیر از خداوند، صاحب اختیار شفاعت نیست، مگر کسی که به حق شهادت دهد و دانای به امر شهادت باشد.» (زخرف/ 86) این آیات، شافعیت را برای جماعتی از فرشتگان و مردم، بعد از اجازه و رضایت خداوند اثبات می کند؛ چون ملک و امر اختصاص به خدا دارد، لذا او می تواند امر را تملیک به غیر کند و حق شفاعت را که اولاً و بالذات برای ذات مقدس خود اوست، ثانیاً و بالعرض به دیگری بسپارد.
شفاعـت بندگـان صالح به امر خداوند
این حق بندگان صالح و فرشتگان مقرب الهی است که به ذیل رحمت حضرتش تمسک کنند تا با عفو و مغفرت و گذشت و اغماض، از صفات عُلیای او بهره مند شده و بنده ای از بندگانش را که به واسطه معصیت دچار بدی احوال و گرفتاری گردیده است مشمول عنایات او بنمایند، تا از بلیه عقوبت خارج شود و از مصداق حکم شامل مجرمین بیرون آید زیرا تأثیر شفاعت به نحو حکومت است، نه به نحو تضاد و تصادم و تزاحم و تعارض. آری خداوند قادر و تواناست که در مورد عفو و غفران، هر گونه تبدیل و تغییری بدهد و یا هر گونه حجابی و پوششی را روی کردار ناشایسته بنده خود بپوشاند؛ مگر او نفرموده است که: «فَأُولَـائکَ یُبَدلُ اللَهُ سَیـَاتِهِمْ حَسَنَـ'تٍ؛ بندگان خداوند رحمان (که یکایک صفات و حالات آنان را شمرده است) کسانی هستند که بدی های کردار آنان را خداوند به خوبی ها و نیکی ها مبدل می سازد.» (فرقان/ 70)
خداوند، هم می تواند سیئات را به حَسَنات تبدیل کند، و هم می تواند عمل موجود را معدوم کند؛ همچنانکه گفته است: «وَ قَدِمْنَآ إِلَی مَا عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْنَـ'هُ هَبَآءً مَنثُورًا؛ و ما وارد شدیم بر آن عملی که انجام داده بودند و آن را چون گرد و غبار پراکنده، نابود ساختیم.» (فرقان/ 23) و هم می تواند عمل خوبی را موجب مغفرت و کفاره عمل زشتی قرار دهد؛ همچنان که گفته است: «إِن تَجْتَنِبُوا کَبَآئِرَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفرْ عَنکُمْ سَیـَاتِکُمْ؛ اگر از کارهای بزرگی که شما از آن نهی شده اید اجتناب ورزید، ما گناهان کوچک شما را می آمرزیم.» (نسا/ 31) و نیز فرموده است: «إِن اللَهَ لاَ یَغْفِرُ أَن یُشْرَکَ بِهِ وَ یَغْفِرُ مَادُونَ ذَالِکَ لِمَن یَشَآءُ؛ خداوند شرک را نمی آمرزد و غیر از شرک را برای هر کس که بخواهد می آمرزد.» (نسا/ 48)
معلوم است که این عدم مغفرت شرک در غیر مورد ایمان و توبه است؛ چون اگر کسی مشرک باشد و سپس موحد گردد، نفس همین توحید توبه اوست و موجب غفران. پس شرک در حال شرک قابل آمرزش نیست نه بعد از توحید که تبدل موضوع شده است. بنابراین با وجود ایمان و توبه شرک هم مانند سایر گناهان قابل غفران است. باری، و هم خداوند می تواند تکثیر عمل قلیلی را بنماید؛ همانطور که گفته است: «مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ و عَشْرُ أَمْثَالِهَا؛ هر کس عمل نیکی انجام دهد برای او ده برابر پاداش خواهد بود.» (انعام/ 160) و هم می تواند عمل معدوم را موجود کند؛ همچنانکه در آیه متابعت ذریه در ایمان و لحوق آنان به آبا و اجدادشان در عمل گذشت. (طور/ 21)
البته این کارها را خداوند گزاف و بدون جهت نمی کند، بلکه بر اساس مصلحتِ مقتضی و علت متوسطی که در بین باشد بجا می آورد، بنابراین چه اشکالی دارد که از جمله آن اسباب و عِلَل متوسطه، شفاعت شافعین از انبیا و اولیا مقربین و عباد صالحین او بوده باشند؟ آیا در این امر ظلمی است و این امر امر گزافی است؟