جهان دو مرتبه تا حدودی زیادی به سوی مکتب انسانیت بازگشته است. یعنی فلسفه هائی بنام فلسفه های انسانیت در جهان پیدا شده است، و شاید از همه این ها عجیب تر دین انسانیتی است که اگوست کنت در اواسط قرن نوزدهم تأسیس و اختراع و ابتکار کرد. این مرد در یک بن بست عجیبی میان عقل و فکرش از یک طرف و دل و وجدانش از طرف دیگر واقع شده بود. روی همین جهت چیزی را اختراع کرد بنام "دین انسانیت" و گفت: دین برای بشر ضرورت دارد و تمام مفاسدی که در اجتماع دیده می شود به این جهت است که دین در اجتماع سستی گرفته است. دین گذشته (که او توجهش همیشه به مذهب کاتولیک بوده است) صلاحیت اینکه دین بشر امروز باشد را ندارد.
او دوره های سه گانه ای را تشخیص داده بود: دوره ربانی و ماوراء الطبیعی، دوره فلسفی و تعقلی، و دوره علمی و تحققی و مثبت به قول خود او. گفت: مذهب کاتولیک مربوط به طرز تفکر ماوراء الطبیعی بشر بوده است. امروز دیگر عصر عصر علم است و بشر، دیگر تفکر ماوراء الطبیعی را نمی پذیرد. دین را اختراع کرد منهای ریشه غیبی. (خیلی عجیب است: دین، دین باشد منهای ریشه غیبی!) ولی تمام آداب و رسول و مناسک و شعائر و آدابی را که در دین بود قبول کرد، حتی برای دین خودش کشیش قائل شد. خودش هم به عنوان یک پیامبر اما پیامبر بی خدا. و حتی گفته اند در آدابش از مذهب کاتولیک اقتباس کرده. عین همان آداب و مناسک مذهب کاتولیک را در دین انسانیت خودش آورد.
بعضی به او اعتراض می کردند، می گفتند: ما با دینی که ریشه الهی ندارد کاری نداریم. تو که مذهب کاتولیک را قبول نداری دیگر چرا این تشریفات را که حتی ممکن است از نظر یک عالم خرافات جلوه بکند می آوری؟ تو خدا را قبول نداری، آداب و مناسکش را می آوری و قبول می کنی؟! ولی از یک جهت حق با او بود، بشر نیاز به عبادت و پرستش دارد، نیاز به انجام یک سلسله آداب و عادات دارد که آنها را به مفهوم و عنوان دیگری... بیاورد. این بود که او دینی آورد در میان بشر که منهای ریشه غیبی بود ولی به علاوه عبادات، آداب و عادات و مناسک و شعائر.
و عجیب این است که در بعضی کتاب ها خواندم که این مرد اتباع و پیروان زیادی هم در اروپا و آمریکا پیدا کرد و حتی نوشته اند امروز هم دین این آدم، اتباع و پیروان زیادی دارد و خانه او حکم کعبه را برای پیروانش پیدا کرده است. به طوری که در یکی از کتاب های عربی خواندم، او معشوقه ای داشته است، و جریان از این قرار بوده که شوهر آن زن به حبس ابد محکوم می شود و بعد این، عاشق آن زن می شود و قبل از اینکه به وصال او برسد، وی می میرد و تا آخر عمر هم او را فراموش نمی کند و می گویند: اساسا از همین جا از دنیای عقل رو آورد به دنیای دل و احساسات و بعد هم کارش منتهی شد به اینکه دین انسانیت را اختراع بکند. در این کتاب نوشته بود که اتباع او، معشوقه او را مریم عذرای این دین می خوانند. یعنی به اندازه ای که مسیحی ها برای مریم (س) تقدیس و احترام قائل هستند، پیروان مکتب انسانیت اگوست کنت برای معشوقه او تقدیس و به اصطلاح قدسیت قائلند. ولی بعدها مسئله مکتب انسانیت و به عبارت دیگر اصالت بشر، به شکل های دیگر مطرح شده است که امروز شما خودتان می بینید و می خوانید و می شنوید.