عبودیت و ولایت علی (ع)

گذشته از اینکه شب 21 ماه رمضان از شبهای احیاء است و باید احیاء بشود، ولی این شب به یک اعتبار میمنتی پیدا کرده است و به یک اعتبار یک شئامتی. اما به آن اعتبار که شئامت است مقدم ذکر می کنم در مثل این شب مردی مثل امام علی (ع) را ما از دست داده ایم و اما میمنت، برای اینکه رفتن علی بن ابیطالب یک رفتن عادی نیست، یک رفتنی است که واقعا «مبارک باد» دارد؛ همین طور که صعصعة بن صوحان در همان شب دفن امیرالمؤمنین وقتی که آمد بالای قبر امیرالمؤمنین ایستاد او و چند نفر معدود بودند که حضرت مجتبی (ع) از خواص نزدیک حضرت امیر خواسته بود بیایند، گفت چه خوب زندگی کردی و چه عالی مردی! هم شب احیاء است، هم شبی است که تعلق دارد به امیرالمؤمنین علی (ع). علی نسبت به دیگران چه مزیتی دارد که شما اینقدر شیفته علی هستید؟ علی با شما چه قوم و خویشی دارد؟ هیچ. علی با شما چه روابط مادی داشته است؟ هیچ گونه روابط مادی نداشته است. مزیت و خصوصیت علی چیست؟ خصوصیت علی عبودیت و بندگی است. یک بنده صالح کامل خداست، بنده ای است که جز در موضوع بندگی در موضوع دیگری نمی اندیشد، بنده ای است که تمام آن مراحل ربوبیت و تسلط را به حد اعلی طی کرده است، بنده ای است که همیشه خدا را در اعمال خودش حاضر و ناظر می بیند. چه عالی می نویسد به مالک اشتر! فرمان علی به مالک اشتر که در نهج البلاغه هست یکی از معجزات اسلام است. انسان حیرت می کند، در چهارده قرن پیش، در میان چنان قوم بدوی و وحشی یک چنین دستورالعمل اجتماعی عظیم و بزرگ (صادر شود) که انسان خیال می کند در قرن نوزدهم و بیستم یک عده فلاسفه نشسته اند تنظیم کرده اند. من نمی دانم این مردمی که دنبال معجزه می گردند، خیال کرده اند معجزه منحصر است به اینکه یک عصا اژدها بشود؟ آن معجزه برای عوام است. برای مردم عالم دعای کمیل و دعای ابوحمزه ثمالی و مناجات شعبانیه معجزه است، فرمان علی به مالک اشتر معجزه است.

نامه علی علیه السلام به مالک اشتر، از معجزات اسلام
در آنجا این جور می نویسد: مالک! خیال نکن حالا که رفته ای در کشور مصر، چون والی و مافوق این مردم هستی و مردم را رعیت خودت می پنداری، بنابراین مثل یک گرگ درنده هر کاری که دلت می خواهد بکنی؛ نه، چنین نیست. مردم را تقسیم می کند: آن که مسلمان است برادر دینی توست و آنهم که مسلمان نیست انسانی است همنوع تو.
بعد در آخرش که شاهد کلامم اینجاست می فرماید: مالک! «فانک فوقهم» تو البته در بالادست رعیت خودت قرار گرفته ای، آنها محکومند و تو حاکم، اما «و الی الامر علیک فوقک» آن کسی که این فرمان را به نام تو نوشت و این ابلاغ را برای تو صادر کرد که من باشم، بالاسر توست؛ مراقب تو هستم، اگر دست از پا خطا کنی مجازاتت می کنم.
«والله فوق من ولاک» و ذات اقدس پروردگار در بالای سر آن کسی است که تو را حاکم مردم مصر کرد؛ خدا در بالاسر علی است و علی همیشه از خدای خودش می ترسد مبادا دست از پا خطا کند. (نهج البلاغه، نامه 53).
چه از این بالاتر که علی در نماز می ایستد، آنچنان مستغرق در خدا و عبادت می شود که تیری که به پای مبارکش فرو رفته است و در حال عادی اگر بخواهند بیرون بیاورند رنج می برد و شاید بی تابی می کند. در حال نماز از بدنش بیرون می کشند و حس نمی کند. علی که علی است به واسطه این جهات است. علی به مرحله ای رسیده است که طی الارض و این جور مسائل برای او آب خوردن است.
شنیده ام یک آدم جاهل نادانی گفته است برای یک آدم یک متر و نیمی یا دو متری (یعنی العیاذ بالله علی بن ابیطالب). برای دو متر قد آمده اند اینهمه فضائل و معجزات ساخته اند! مرده شور عقل اینها را ببرد. اینها خیال کرده اند این جور مسائل با هیکل درست می شود. بنابراین کسی که قدش دو متر است او باید یک اثر بیشتری داشته باشد. از نظر این جور آدمها اگر معجزه ای در دنیا وجود داشته باشد مال «اوج بن عنق» است چون هیکلش خیلی بزرگ بوده است. اینها چرا انسان را نمی خواهند بشناسند؟! چرا خدا را نمی خواهند بشناسند؟! چرا تقرب به خدا را نمی خواهند بشناسند؟! چرا معنی عبودیت را نمی خواهند بفهمند؟!

معنی ولایت تکوینی
اگر کسی به شما گفته «ولایت تکوینی» یعنی این؛ نگفته خدا کار عالم را العیاذ بالله به یک انسان واگذار کرده و خودش رفته گوشه ای نشسته. چنین چیزی محال است. ولایت تکوینی یعنی اصلا قدم اول عبودیت ولایت است ولی درجه به درجه. (ولایت یعنی تسلط و قدرت) درجه اولش این است که مالک این دست می شوید، مالک این چشم می شوید، مالک این گوش می شوید، مالک پای خودتان می شوید، مالک غرائز خودتان می شوید، قدم دوم، مالک اندیشه خودتان می شوید، مالک نفس خودتان در مقابل بدن خودتان می شوید، قدم به قدم پیش می روید تا می رسید به آنجا که یک تسلطی هم بر جهان تکوین پیدا می کنید. دیگر این حرفها را ندارد. این حرفها منتهای بی شعوری و بی معرفتی است. ما علی را به این جهت دوست داریم و به این جهت شیفته علی هستیم که در فطرت بشر این موضوع نهفته است؛ آن که از خود بیخود شده است، آن که دیگر خودی در جهان او وجود ندارد، هر چه هست خداست و جز خدا چیز دیگری در بساط او نیست.


منابع :

  1. مرتضی مطهری- آزادی معنوی- صفحه 117-115

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/26611