شفاعت مغفرت یعنی وساطت در مغفرت و عفو و بخشیدن گناهان است. این معنای از شفاعت است که آماج اشکال ها و ایرادهای منتقدین و منکرین قرار گرفته است. البته نه تنها ایرادی بر آن وارد نیست بلکه از معارف عالی و گرانقدر اسلام است و مبنای خاصی دارد که عمق معارف اسلامی را می رساند. مغفرت الهی مانند هر رحمت دیگر دارای نظام و قانون است. جهان دارای نظام است، اختلاف موجودات لازمه نظام هستی است و تفاوت موجودات با یکدیگر نه قراردادی است و نه آفریده شده بلکه لازمه ذات آنها یعنی لازمه هویت آنها و نحوه وجود آنهاست، نبودن این تفاوت ها عین نبودن خود آنهاست و با فرض وجود آنها فرض عدم تفاوت، غیر معقول است. امکان ندارد هیچیک از جریان های رحمت پروردگار بدون نظام انجام گیرد. به همین دلیل مغفرت پروردگار هم باید از طریق نفوس کامل ارواح بزرگ انبیاء و اولیاء به گناهکاران برسد و این لازمه نظام داشتن جهان است. به همان دلیلی که رحمت وحی بدون واسطه انجام نمی گیرد و همه مردم از جانب خدا به نبوت بر انگیخته نمی شوند و هیچ رحمت دیگر هم بدون واسطه واقع نمیشود، رحمت مغفرت هم بی واسطه ممکن نیست تحقق پیدا کند.
اگر فرضا هیچ دلیل نقلی بر شفاعت در دست نبود ناچار بودیم از راه عقل و براهین قاطعی از قبیل برهان امکان اشرف و نظام داشتن هستی به آن قائل شویم. وقتی کسی وجود مغفرت خدا را بپذیرد، مبانی محکم عقلی، او را ناچار می سازد که بگوید جریان مغفرت باید از مجرای یک عقل کلی یا یک نفس کلی یعنی عقل و نفسی که دارای مقام ولایت کلیه الهیه است صورت گیرد، امکان ندارد که فیض الهی بیرون از قانون و حساب به موجودات برسد. ولی خوشبختانه قرآن کریم ما را در اینجا نیز رهبری فرموده است، با ضمیمه کردن روایات اسلامی، خصوصا با توجه به آنچه در روایات معتبر و شامخ شیعه در باب ولایت کلیه رسول خدا و ائمه معصومین (ع) و مراتب ولایت در طبقات پایین تر اهل ایمان رسیده است. با توجه به اینکه شفاعت همان مغفرت الهی است که وقتی به خداوند که منبع و صاحب خیرها و رحمت هاست نسبت داده میشود با نام "مغفرت" خوانده میشود و هنگامی که به وسائط و مجاری رحمت منسوب می گردد نام "شفاعت" به خود می گیرد، واضح می گردد که هر شرطی برای شمول مغفرت هست برای شمول شفاعت نیز هست.
از نظر عقلی شرط مغفرت چیزی جز قابلیت داشتن شخص برای آن نیست. اگر کسی از رحمت خدا محروم گردد صرفا به موجب قابل نبودن خود او است نه آنکه -معاذ الله- در رحمت خدا محدودیت و ضیقی باشد. رحمت خدا همچون اعتبار بانکی یک بازرگان نیست که محدود باشد. اعتبار رحمت الهی نامحدود است، ولی قابل ها متفاوتند، ممکن است کسی به کلی فاقد قابلیت باشد و نتواند از رحمت خدا بهره ای بگیرد. از نظر متون دینی این اندازه مسلم است که کفر به خدا و شرک، مانع مغفرت است. قرآن کریم می فرماید: «ان الله لا یغفر ان یشرک به و یغفر ما دون ذلک لمن یشاء؛ خدا شرک را نمی آمرزد، و آنچه پایین تر از شرک است برای هر کس که بخواهد می بخشد» (نساء/ 116) اگر ایمان از دست برود رابطه انسان با مغفرت یکباره بریده می شود و دیگر بهره برداری از این لطف عظیم امکان نخواهد داشت. زمانی که بر دل آدمی مهر کفر زده شود مانند ظرف در بسته ای می گردد که اگر در همه اقیانوس های جهان فرو برده شود قطره ای آب به درون آن نخواهد رفت. وجود چنین فردی همچون شوره زاری می گردد که آب رحمت حق در آن به جای گل، بوته های خار پدید می آورد.
باران که در لطافت طبعش خلاف نیست *** در باغ، لاله روید و در شوره زار خس
اگر در شوره زار، گل نمی روید، از کمبود باران نیست، از قابل نبودن زمین است. قرآن کریم سعه رحمت پروردگار را از زبان حاملین عرش چنین بیان می کند: «الذین یحملون العرش و من حوله یسبحون بحمد ربهم و یؤمنون به و یستغفرون للذین آمنوا ربنا وسعت کل شیء رحمة و علما فاغفر للذین تابوا و اتبعوا سبیلک و قهم عذاب الجحیم؛ حاملین عرش و آنان که در گرد عرشند به حمد و تسبیح پروردگارشان اشتغال دارند و به وی مؤمنند و برای کسانی که ایمان دارند آمرزش می طلبند که پروردگارا رحمت و دانش تو همه چیز را فرا گرفته است پس بیامرز آنان را که به سوی تو باز آمده اند و راه تو را پیروی نموده اند و آنان را از عذاب دوزخ حفظ فرما» (غافر/ 7)
از این آیه کریمه می توان هم نامحدود بودن رحمت خدا را فهمیده و هم شرط اساسی لیاقت برای استفاده از مغفرت را. از آیات کریمه قرآن چنین استنباط می گردد که ایمان به خدا شرط لازم و ضروری نیل به شفاعت و مغفرت است ولی شرط کافی نیست، هیچکس هم نمیتواند جمیع شرایط را به صورت قطعی بیان کند، خدا خودش میداند و بس. در آیه ای که مغفرت گناهانی دیگر غیر شرک را نوید می دهد قید «لمن یشاء» وجود دارد و در آیات شفاعت هم قید «و لا یشفعون الا لمن ارتضی؛ شفاعت نمی کنند مگر برای کسی که خدا بپسندد» (انبیاء/ 28) هست و این هر دو به یک معنی است. گویی قرآن نخواسته است که همه شرایط شمول شفاعت را به طور صریح بیان کند، خواسته است قلوب را در میان خوف و رجاء نگهدارد. از اینجا می توان فهمید که اشکالی که می گوید عقیده به شفاعت موجب تجری است، نا وارد است.