نظر قرآن در مورد طبیعت انسان

ببینیم قرآن در مورد طبیعت بشر و انسان چگونه اظهار نظر می کند؟ این یکی از مهمترین مسائل قرآن در تفسیر تاریخ است. آیا قرآن به بشر و زندگی او با چشم خوش بینانه می نگرد و می گوید اصلا شری وجود نداشته و ندارد و نخواهد داشت. واضح است که اینگونه نیست و نیازی هم به بحث ندارد. زیرا قرآن به جنگی میان حق و باطل در طول تاریخ قائل است، بنابراین برای باطل، کیان و شخصیت قائل است. یعنی قرآن نور و ظلمت را در مقابل یکدیگر قرار می دهد و داستان خلقت آدم را که نقل می کند، پس از سؤال فرشتگان که گمان می کردند آدم شر محض است خداوند نفرمود آنچه شما خیال می کنید به کلی اشتباه است، بلکه گفت: من چیزهایی را می بینم که شما نمی بینید، یعنی آنچه که شما می بینید درست است و من هم می بینم ولی من چیزهایی را ضمنا می بینم که شما آنها را نمی بینید و شما تنها یک طرف صفحه را خوانده اید. پس مسلم نظر قرآن به این شکل نیست.
آیا به نظر قرآن، بشر شر محض است؟ یعنی همان نظر نا امید کننده و مأیوسانه امثال نیچه ها و شوپنهاور که می گویند بشر موجودی است غیرقابل اصلاح که نباید اصولا کاری به کارش داشت؟ این هم مسلم نیست. زیرا مأموریت پیامبران بطور کلی، اصلاح جامعه انسانی بوده و اگر آنها آنچنان بدبین به طبیعت بشری بودند تز اصلاحی نمی آوردند. به علاوه این نظریه با اصل توحید که اساسی ترین اصول قرآن است جور در نمی آید، یعنی لازمه جهان بینی الهی توحیدی، غیر از این است و امکان ندارد یک جهان بینی، جهان بینی توحیدی و الهی باشد و در عین حال هستی را باطل و پوچ و شر بداند. قرآن مجید، چنانکه مشهود و محسوس نیز این چنین است، نظام خلقت را نظام خیر می داند، یعنی با تصدیق به اینکه هم در عالم خیر وجود دارد و هم شر، به تقدم خیر بر شر، و تقدم حق بر باطل قائل است و جهان بینی اسلامی جز این اجازه نمی دهد. پس قرآن چه می گوید؟ نظر قرآن در این زمینه چیست؟ نظر قرآن مجید درست عکس مارکسیسم است. قرآن می گوید همیشه در طول تاریخ حق و باطل وجود داشته و این نزاع ناشی از طبیعت بشر است؛ چون بشر موجودی است دو طبیعتی و دو سرشتی؛ موجودی است که به تعبیری که در اخبار و رویات ما آمده است خدای متعال در آن شهوت و عقل را ترکیب کرده است.
ولی در عین حال از نظر قرآن در این نزاع در طول تاریخ غلبه با خیر است، عدل و نور بقا دارند و ظلمت و شر موقت اند.
قرآن مجید معیار را، همچون مارکس، مالکیت قرار نمی دهد، بلکه برای ایمان و مایه های روحی و فطری اصالت قائل است. یعنی قرآن نمی گوید که دین و مذهب و اخلاق همیشه ملعبه ثروت بوده اند و به شدت این نظر را رد می کند و البته احیانا قدرت و ثروت توانسته اند در مذهب تأثیر بگذارند و بدعت و تحریف به وجود آورند، ولی متقابلا بیشتر مذهب توانسته به عنوان یک عامل قوی و نیرومند در سرنوشت بشر مؤثر باشد.


منابع :

  1. مرتضی مطهری- آشنایی با قرآن 2-1- صفحه 180-178

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/26656