علل مردود بودن نظریه راسل درباره فلسفه عفت

مسأله عفت زن برای مرد یک ارزش ذاتی و اصیل دارد. برتراندراسل از آن کسانی است که علیه این فکر تبلیغ می کند می گوید اصلا فلسفه عفت چیست؟ بعد فلسفه ای برای عفت ذکر می کند؛ می گوید فلسفه عفت منحصرا این است که مرد مثل خود زن، علاقه مند است که بچه اش مشخص باشد. زن بچه اش به هر حال مشخص است چون او می فهمد این بچه ای است که از او متولد شده، به همین جهت برای زن اهمیت ندارد که با یک مرد آمیزش داشته باشد یا با صد مرد. ولی برای مرد اهمیت دارد چون اگر زنش با مردهای متعددی آمیزش داشته باشد نمی داند بچه ای که از او متولد می شود بچه خودش است یا بچه خودش نیست.
می گوید در سابق چون راهی برای این کار نبود فحشاء ممنوع بود یعنی یک زن با غیرشوهر خودش حق تماس نداشت. حالا چون دنیا پیش رفته و مخصوصا وسائل ضد آبستنی پیدا شده چه مانعی دارد که یک زن، زن قانونی یک مرد باشد و عشقش با مرد دیگر باشد ولی متعهد شود که از او آبستن نشود، هر وقت خواست آبستن شود با شوهر قانونی اش تماس داشته باشد؟ مسأله عفت و ارزش عفت مسأله دیگری است، هم برای مرد و هم برای زن. در ارتباط مرد و زن تنها اقناع غریزه جنسی مطرح نیست، آن مسأله وحدت، یگانگی و اتحاد روحی بالاتر است و این بالاتر مطرح است.
قرآن کریم تعبیری دارد می فرماید: «و من ایاته ان خلق لکم من انفسکم ازواجا لتسکنوا الیها و جعل بینکم مودة و رحمة؛ و از نشانه های او این که از خودتان همسرانی برای شما آفرید تا در کنارشان آرام گیرید و میانتان دوستی و مهربانی نهاد» (روم/ 21). در رابطه زوجین مودت و رحمت را مطرح می کند. مودت و رحمت غیر از شهوت است. میان شما وداد و مهربانی قرار داد. وداد و مهربانی یعنی یگانگی. نمی گوید خداست که شما را طوری قرار داد که شهوت زن به وسیله مرد و شهوت مرد به وسیله زن اقناع شود، آن، جنبه حیوانی قضیه است. شک ندارد که آن هست ولی آن جنبه اساسی که پایه زوجیت است آن است که وداد و رحمت گفته می شود و مولوی چقدر عالی همین آیه را تفسیر کرده است! می گوید شهوت از جنبه حیوانی است، رحمت وداد است که جنبه انسانی هم دارد و بعد می گوید به همین دلیل است که همیشه زنها بر مردها غالبند. عملا زن بر مرد غالب است چون مرد محکوم مودت و رحمتی است که به زن باید داشته باشد.
قرآن می خواهد بگوید که در عالم آخرت در آنچه که مردان از زنان اخروی بهره می برند -اعم از آنکه آن زنان اخروی خیرات حسان دنیا باشند یعنی زنان دنیاشان باشند یا حورالعین ها باشند- تنها مسأله جنسی مطرح نیست، مسأله روحی هم مطرح است، یعنی چه؟ یعنی زنانی هستند عاشق این مردها، دل در گرو این مردها دارند، یعنی یک حالت یگانگی دارند، از غیر اینها چشم بسته اند، «قاصرات الطرف؛ در آنها دلبرانی هست که به همسران خود چشم دوزند» (الرحمن/ 56). یعنی چشمشان فقط و فقط به اینها اکتفا کرده است. مسأله این نیست که بگوییم قانون عفاف در این دنیاست، آنجا که عفاف نیست، چه مانعی دارد که یک حوریه مال صد نفر باشد؟ قرآن می گوید این حرفها مطرح نیست چون مسأله فقط مسأله ارضاء جنسی نیست، یک امر روحی هم هست و بشر با این نیاز می رود، حال افرادی بالاتر از این مقامها هستند، آنها سر جای خودشان ولی اکثریت مردم این جزء نیازهایشان است.
«لم یطمثهن انس قبلهم و لا جان؛ دست هیچ انس و جنی پیش از ایشان به آنها نرسیده است» (الرحمن/ 74). نه یک زن هر جایی که گاهی پیش این گاهی پیش آن، هیچ انسی و جنی با او تماس پیدا نکرده است، «کانهن الیاقوت و المرجان؛ گویی در صفا یاقوت یا مروارید هستند» (الرحمن/ 58) یعنی بدنهای اینها این طور با صفاست. «هل جزاء الاحسان الا الاحسان؛ آیا جزای نیکی جز نیکی خواهد بود؟ (الرحمن/ 60) یعنی هر کس که در دنیا نیکی کند نیکی می بیند.
در ذیل همین آیه است که وارد شده است که آیا جزای توحید و «لا اله الا الله» جز بهشت چیز دیگری می تواند باشد؟ «و من دونهما جنتان؛ غیر از آن دو باغ دو باغ دیگر نیز هست» (الرحمن/ 62). دو بهشت نازلتر از اینها هم وجود دارد. آنجا داشت: «و لمن خاف مقام ربه؛ و هر کس را که از مقام پروردگارش بترسد» (الرحمن/ 46) مفسرین گفته اند -و درست گفته اند- در آنجا چه بهشت روحانی اش و چه بهشت جسمانی اش مال «لمن خاف مقام ربه» بود، یعنی اهل اخلاص، کسانی که خدا را به هیبت و عظمت شناخته اند، ولی در پایین تر و کمتر از اینها هم دو بهشتی هست اما برای افرادی که از اینها کمتر هستند و گفته اند منظور افرادی است که عبادتشان برای بهشت یا برای فرار از جهنم بوده است.
«مدهامتان؛ دو بهشتی سرسبز» (الرحمن/ 64). اینجا سخن از سرسبزی است. «فیهما عینان نضاختان؛ در آنها دو چشمه جوشان است» (الرحمن/ 66). در آنجا سخن از دو چشمه جاری بود، اینجا هم سخن از دو چشمه دیگر، ولی اینجا تعبیر «نضاختان» دارد یعنی جوشش زن، فواره زن. اما اینجا هم توصیف نمی کند که این چشمه ها چگونه چشمه هایی است. «فیها فاکهة و نخل و رمان؛ در آن دو، میوه و خرما و انار است» (الرحمن/ 68). آنجا داشتیم: «فیهما من کل فاکهة زوجان؛ در آن (دو) بهشت اهل اخلاص از هر میوه ای دو نوعش وجود دارد» (الرحمن/ 52)، در این دو بهشت درجه پایین تر میوه ای است و نخلی و اناری، درخت میوه و درخت نخل و درخت انار. «فیهن خیرات حسان؛ در آنجا زنانی نیکخو و زیبارویند» (الرحمن/ 70). و در آن بهشتها هم زنانی که خیر و نیکو هستند (وجود دارند)، زنان نیکو خصال و نیکو صورت، یعنی نیکو سیرت و نیکو صورت. خیر، حسن معنوی را می گویند و حسن، حسن صوری را، یعنی زنانی که هم از نظر روحی و معنوی خیرند و هم از نظر زیبایی، پس میشود نیکو سیرت و نیکو صورت، هر دو وجود دارد.
بعضی مفسرین گفته اند که اینجا اشاره به زنان دنیاست نه حورالعین ها، زنانی از نوع انسان که اهل بهشت و اهل سعادت هستند. علاوه بر اینها باز «حور مقصورات فی الخیام؛ حورالعین هایی که منحصرا در خیمه هایی هستند» (الرحمن/ 72) همان مفهوم «فیهن قاصرات الطرف لم یطمثهن انس قبلهم و لا جان؛ در آنها دلبرانی هست که به همسران خود چشم دوزند که پیش از آنها دست هیچ انس و جنی به آنها نرسیده است» (الرحمن/ 56) را با تعبیر دیگر گفته است، یعنی نه هر جایی. این «حور مقصورات فی الخیام» باز مفهوم نه هر جاییی را می دهد. همان کلمه «لم یطمثهن انس قبلهم و لا جان» تکرار شده. معلوم است که قرآن به جنبه طهارت و عفاف و پاکی خیلی عنایت دارد یعنی این را برای بشر یک ارزش اصیل می داند.


منابع :

  1. مرتضی مطهری- آشنایی با قرآن 6- صفحه 79-76

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/26899