در اوائل سوره بقره سه گروه در مقابل یکدیگر مطرح شده اند: گروه مؤمنین، گروه کافرین، و گروه منافقین. گروه مؤمنین ایمان به غیب دارند، نماز واقعی و حسابی و کامل به پا می دارند، انفاق می کنند، به مکتبشان که مکتب الهی است ایمان دارند، به عالم آخرت یقین دارند، این گروه موفقند و در مسیر هدایت پروردگار رستگارانند به گروه کافرین که می رسد آنها را مثل شاگردی معرفی می کند که معلم هر کاری کرده با هیچ نصیحتی و با هیچ تنبیهی نتوانسته او را به راه بیاورد و آموزش بدهد، بعد پدرش که می آید معلم به او می گوید: آقا ولش کن دیگر فائده ای ندارد، این یک موجود اصلاح نشدنی است کفر بعد از عرضه است اینهائی که به آنچه به آنها عرضه شد کفر ورزیدند، نصیحت دیگر فایده ای به حالشان ندارد: «ان الذین کفروا سواء علیهمء انذرتهم ام لم تنذرهم لا یؤمنون* ختم الله علی قلوبهم و علی سمعهم و علی ابصارهم غشاوش و لهم عذاب عظیم؛ کسانى که کافر شدند، براى آنان تفاوت نمی کند که آنان را (از عذاب الهى) بترسانى یا نترسانى ایمان نخواهند آورد خدا بر دلها و گوشهاى آنان مهر نهاده و بر چشمهایشان پرده اى افکنده شده و عذاب بزرگى در انتظار آنهاست.» (بقره/ 6- 7)
به گروه منافقین که می رسد اهمیت بیشتری می دهد، به دلیل اینکه آیات بیشتری درباره آنها آمده است منافقین کسانی هستند که از مذهب علیه مذهب استفاده می کنند، یعنی تظاهر به مذهب می کنند و حال آنکه در باطن ضد مذهب هستند: «و من الناس من یقول آمنا بالله و بالیوم الاخر و ما هم بمؤمنین* یخادعون الله و الذین آمنوا و ما یخدعون الا انفسهم و ما یشعرون؛ گروهى از مردم کسانى هستند که می گویند: به خدا و روز رستاخیز ایمان آورده ایم. در حالى که ایمان ندارند. می خواهند خدا و مؤمنان را فریب دهند در حالى که جز خودشان را فریب نمی دهند (اما) نمیفهمند.» (بقره/ 8- 9) اینها در مقام فریب دادن خدا بر می آیند، حقیقت را می خواهند فریب بدهند، مؤمنین را می خواهند فریب بدهند اما قرآن می گوید اینها موفق نیستند، اینها به خیال خودشان مردم را می فریبند و نمی فهمند و شعور ندارند.
قرآن نقش خدعه را بیان می کند و می گوید خدعه با اهل حق چنین است: «اذا لقوا الذین آمنوا قالوا آمنا و اذا خلوا الی شیاطینهم قالوا انا معکم انما نحن مستهزؤن؛ به خیال خودشان خیلی زرنگی می کنند، به اهل ایمان که می رسند می گویند بله ما از شما هستیم ولی وقتی با برادران واقعیشان، با شیطانهائی مثل خودشان خلوت می کنند، می گویند ایمان ما ظاهری و صوری است و ما باطنا با شما هستیم، ما مسخره شان می کنیم!» (بقره/ 14) بعد قرآن می گوید: «الله یستهزی بهم و یمدهم فی طغیانهم یعمهون؛ این مسخره کردن ها به ضرر خودشان است، خدا آنها را مسخره خواهد کرد، یعنی این جریان و سنت عالم است که آنها را مضحکه قرار خواهد داد و در کوری و حیرت گرفتار خواهد کرد.» (بقره/ 15)
بعد بیان عجیبی دارد: «مثلهم کمثل الذی استوقد نارا فلما اضاءت ما حوله ذهب الله بنورهم و ترکهم فی ظلمات لا یبصرون؛ مثل آنان همچون مثل كسانى است كه آتشى افروختند و چون پيرامون آنان را روشنايى داد خدا نورشان را برد و در ميان تاريكيهايى كه نمى بينند رهايشان كرد.» (بقره/ 17) اینها از نقشه های شیطانیشان استفاده می کردند و عقل خود را در خدمت هوای نفس و شیطنت خود قرار داده بودند ، کسی که عقل خودش را در خدمت شیطنتی و علیه هدایت دین قرار دهد، مثل کسی است که در تاریکی آتش روشن کند تا در ظلمت بیابان از نور آن استفاده نماید و راه پیدا کند وقتی آتش را روشن می کند اول استفاده هم می برد و اطرافش روشن می شود ولی خدا زود این نور را می برد و او را در تاریکی می گذارد «صم بکم عمی فهم لا یرجعون؛ كرند لالند كورند بنابراين به راه نمى آيند.» (بقره/ 18)، نه تنها آنها را در تاریکی باقی می گذارد بلکه چشم و گوش و زبانشان را هم می گیرد، چون اگر چشم باز باشد، اگر چراغی از دور پیدا شود آدم می بیند و راه را پیدا می کند، یا اگر گوشش باز باشد، در تاریکی صدای زنگ شتری یا بوق ماشینی را می شنود و متوجه می شود راه از آن طرف است، یا اگر زبان آدم باز باشد فریاد می کشد تا اگر کسی آن نزدیکی هاست، بشنود و او را هدایت کند ولی همه اینها از او گرفته می شود.
«او کصیب من السماء فیه ظلمات و رعد و برق یجعلون اصابعهم فی آذانهم من الصواعق حذر الموت و الله محیط بالکافرین؛ يا چون [كسانى كه در معرض] رگبارى از آسمان كه در آن تاريكيها و رعد و برقى است [قرار گرفته اند] از [نهيب] آذرخش و بيم مرگ سر انگشتان خود را در گوشهايشان نهند ولى خدا بر كافران احاطه دارد.»