اهل تسنن می گویند که خمس فقط به غنائم دارالحرب (میدان جنگ)، تعلق می گیرد و اهل تشیع می گویند که به مطلق درآمدهای خالص که در مقابل آن، انسان هیچ عوضی خرج نکرده است. منشا اختلاف، کلمه غنمتم است، که معنی غنمتم چیست؟ اگر نخواهیم با آنها مباحثه کنیم، می گوییم ائمه ما گفته اند مقصود از غنمتم، مطلق درآمدهای خالص اضافی است، ولی اگر اهل تسنن بخواهند با ما مباحثه کنند و بگویند به چه دلیل حرف ائمه شما درست است؟ باید برویم سراغ کلمه غنمتم و ببینیم لغت عربی درباره این کلمه که در آیه مربوط به خمس آمده: «واعلموا انما غنمتم من شیء فان لله خمسه»؛ (انفال/آیه 41)؛ «بدانید از هر غنیمت و فایده ای که شما می برید، 5/1 آن مال خداست، چه می گوید؟» اگر لغت عربی گفت کلمه غنمتم که از ماده، غنم، یغنم، غانم و مغنوم می باشد یعنی غنیمتی که در دارالحرب نصیب شما می شود و اختصاص دارد به غنائم دارالحرب، می گوییم حرف آنها درست است و اما اگر سراغ لغت رفتیم و گفتند کلمه غنم، یغنم و هر چه از این ماده است، یک کلمه اعم است و اختصاص به غنائم دارالحرب ندارد، می گوییم حرف شیعه درست است.
اول می رویم سراغ قرآن، ببینیم در خود قرآن این کلمه چگونه بکار رفته است؟ ماده غنم در قرآن سه جا به کار رفته است (غیر از آنجا که لفظ غنم به معنی گوسفند است)، یکی بعد از این آیه است: «فکلوا مما غنمتم» آن هم مثل این آیه است. هر چه اینجا بگوییم، آنجا هم مانند آن است. همچنین در قرآن آمده است: «فعندالله مغانم کثیره» (نساء/آیه 94)؛ «در نزد خدا مغنم های بسیاری است». می خواهد به مردم بفهماند که فواید بسیاری که شما می خواهید از دنیا ببرید و چشم به آن دوخته اید نزد خداست، معلوم است که مقصود این نیست که غنائم دارالحرب نزد خداست، بلکه مقصود تفضلات زیاد است، چون آنچه خدا به بشر می دهد اضافی است یعنی انسان چیزی از خدا طلبکار نیست، هر چه که خدا به بنده می دهد تفضل است. پس ما می بینیم کلمه مغانم در قرآن استعمال شده است که اختصاص به غنائم دارالحرب ندارد. معلوم می شود که اگر معنای این کلمه اختصاصا غنائم دارالحرب بود، درست نبود که قرآن بگوید: «فعندالله مغانم کثیره»، بلکه باید کلمه دیگری به جای آن بکار می برد.
دوم، حدیث نبوی، که اهل تسنن هم روایت کرده اند و مخصوصا در نهایه ابن اثیر هست. مضمونش این است: «من له الغنم علیه العزم»؛ این حدیث در فقه مورد استعمال دارد و در آنجا سنی ها هم قبول دارند که معنایش این است که هر کسی که سود، مال او است ضرر هم به او تعلق می گیرد. این حدیث به صورت ضرب المثل هم درآمده: «من له الغنم علیه العزم»؛ «هر کس که در موردی سود آن را می برد ضررش را هم باید متحمل شود». بدیهی است در این حدیث معنی غنم، غنیمت دارالحرب (میدان جنگ)، نیست بلکه سود است، پس معلوم می شود کلمه غنم در مطلق سود به کار برده می شود. این هم شاهدی از احادیث نبوی. اما لغت. در میان لغویین، ما یک لغوی (لغت شناس)، را انتخاب می کنیم که عرب است ولی نه شیعه است و نه سنی. از این نظر بی طرف است و او صاحب «المنجد» کتاب لغت می باشد که یک مسیحی لبنانی است. وقتی ما رجوع می کنیم به کتاب المنجد ماده غنم یغنم می بینیم می گوید: «من غنم مالا»؛ یعنی کسی که مالی بلابدل و مفت گیرش آمده، بعد می گوید غنائم دارالحرب یکی از مصداقهای غنم و غنیمت است نه اینکه منحصر به آن باشد. پس ما می بینیم که این عرب مسیحی هم این لغت را همانطور ترجمه می کند که علمای شیعه این آیه را تفسیر کرده اند و البته علمای شیعه هم از خودشان نگفته اند، از زبان ائمه شان گفته اند، پس ما می بینیم آنچه که ائمه گفته اند با زبان و لغت عربی وفق می دهد نه اینکه گفته باشند تعبدا این نظر را بپذیرید. یک مثال؛ معمولا هنگام بازگشت مسافر، وقتی می خواهند به او دعا کنند، می گویند خیر مقدم، یعنی خوش آمدی. ولی وقتی می خواهد برود، ما می گوییم به سلامت، عرب می گوید: سالما و غانما. سالما همان معنی به سلامت را می دهد و غانما یعنی با غنیمت برگردی. آیا غانما را فقط به سربازی که به میدان جنگ می رود می گویند؟ نه، به هر مسافری می گویند یعنی سفرت با فایده باشد و هر سود و منفعتی را غنیمت گویند. لذا در پاسخ به این سئوال که چرا خمس شامل هر درآمد خالصی می شود می گوییم آنچه ائمه ما گفته اند منطبق است با آنچه قرآن می گوید. قرآن نگفته است: «واعلموا انما غنمتم فی دارالحرب من شیء»، قرآن گفته: «واعلموا انما غنمتم»، آنها می گویند آیات قبلش مربوط به جنگ است. می گوییم ما که نمی گوییم این آیه غنیمت است و قرآن در اینجا خواسته است یک قاعده کلی را بیان کند که شامل غنیمت دارالحرب هم بشود نه اینکه خواسته باشد فقط حکم غنیمت دارالحرب را بگوید. به علاوه آیا ممکن است که اسلام درباره مالیات عمومی یک کلمه حرف نزده باشد؟ زکات مالیات عمومی نیست، آن یک امر اختصاصی است و به یک اموال خاص تعلق می گیرد. و آیا اسلام که مدعی است در جمیع شئون زندگی مردم حکم دارد می تواند حکم مالیات عمومی نداشته باشد؟ پس در اینجا به حکم لغت، حق با اهل تشیع است.