آزادی انسان از نظر امام علی علیه السلام

خداوند در قرآن کریم آیه 6 سوره ابراهیم می فرماید: «و إذ نجینکم من ءال فرعون یسومونکم سوء العذاب یذبحون أبناءکم و یستحیون نساءکم و فى ذلکم بلاء من ربکم عظیم»؛ «و (نیز به خاطر بیاورید) آن زمان که شما را از چنگال فرعونیان رهایى بخشیدیم که همواره شما را به شدیدترین وجهى آزار مى دادند؛ پسران شما را سر مى بریدند و زنان شما را (براى کنیزى) زنده نگه میداشتند و در این، آزمایش سختى از طرف پروردگار براى شما بود.»
قرآن در این آیه به یکى دیگر از نعمت هاى بزرگى که به قوم بنى اسرائیل ارزانى داشته اشاره مى کند و آن نعمت آزادى از چنگال ستمکاران است که از بزرگترین نعمت هاى خدا است. قرآن زنده گذاردن دختران و سر بریدن پسران بنى اسرائیل را عذاب مى خواند، و آزادى از این شکنجه را نعمت خویش مى شمارد. گویا مى خواهد هشدار دهد که انسان ها بایست سعى کنند آزادى صحیح خویش را به هر قیمت که هست به دست آورند و حفظ نمایند.
چنان که امام علی (ع) به این مطلب در گفتار خود اشاره مى فرماید: «الموت فى حیاتکم مقهورین و الحیاة فى موتکم قاهرین»؛ «زنده بودن و زیر دست بودن براى شما مرگ است و مرگ براى شما در راه بدست آوردن آزادى زندگى است.» (نهج البلاغه، خطبه 51)
تفاوتی که میان مکتب انبیاء و مکتب های بشری هست در اینست که پیغمبران آمده اند تا علاوه بر آزادی اجتماعی به بشر آزادی معنوی بدهند و آزادی معنوی است که بیشتر از هر چیز دیگر ارزش دارد. تنها آزادی اجتماعی مقدس نیست بلکه آزادی معنوی هم مقدس است و آزادی اجتماعی بدون آزادی معنوی میسر و عملی نیست و اینست درد امروز جامعه بشری که بشر امروز می خواهد آزادی اجتماعی را تأمین کند ولی به دنبال آزادی معنوی نمی رود، یعنی نمی تواند، قدرتش را ندارد، چون آزادی معنوی را جز از طریق نبوت، انبیاء، دین، ایمان و کتاب های آسمانی نمی توان تأمین کرد.
این آزادی همان است که در زبان دین "تزکیه نفس" و "تقوی" گفته می شود. آیا ممکن است بشر آزادی اجتماعی داشته باشد ولی آزادی معنوی نداشته باشد؟ یعنی بشر اسیر شهوت و خشم و حرص و آز خودش باشد ولی در عین حال آزادی را محترم بشمارد؟ امروز عملا می گویند بله، عملا می خواهند بشر برده حرص و آز و شهوت و خشم خودش باشد، اسیر نفس اماره خودش باشد و در عین حال چنین بشری که اسیر خودش است، آزادی را محترم بشمارد.
این یکی از نمونه های کوسه و ریش پهن است. یکی از تضادهای اجتماع امروز بشر همین است. در اعلامیه حقوق بشر که فرانسوی ها منتشر کردند آن جمله طلائیش که این اعلامیه با آن شروع می شود این است: «خدا انسان ها را آزاد آفریده است». امیرالمومنین در هزار و دویست سال قبل از آن ها فرمود: «لاتکن عبد غیرک و قد جعلک الله حرا»؛ «هرگز بنده کسی مباش زیرا خدای متعال تو را آزاد آفریده است.» (نهج البلاغه، نامه 31)
علی (ع) جمله ای راجع به تقوی دارد که می فرماید: «ان تقوی الله مفتاح سداد و ذخیره معاد و عتق من کل ملکة و نجاة من کل هلکة» (نهج البلاغه، خطبه 230) «تقوای الهی کلید هر راه راستی است. بدون تقوی، انسان به راه راست نمی رود راه خود را کج می کند.» بدون تقوی انسان اندوخته ای برای آخرت ندارد. بدون تقوی بشر آزادی ندارد. تقواست که بشر را از هر بندگی آزاد می کند، بشر باید در ناحیه وجود خودش، در ناحیه روح خودش آزاد بشود تا بتواند به دیگران آزادی بدهد. به همین جهت آزاد مرد واقعی جهان کیست؟ علی بن ابی طالب یا افرادی که از طر از علی بن ابی طالب و یا تربیت شده دبستان او باشند چون اینها افرادی هستند که در درجه اول از اسارت نفس خودشان نجات پیدا کرده اند.
علی (ع) می فرماید: «أأقنع من نفسی بان یقال: هذا امیرالمؤمنین»؛ «آیا به همین قانع باشم که به من بگویند امیرالمومنین» (همان، نامه 45) «و کیف اظلم احدا لنفس یسرع الی البلی قفولها و یطول فی الثری حلولها؟!»؛ «چگونه به کسی ستم روا دارم آن هم برای جسمی که تار و پودش به سرعت به سوی کهنگی پیش می رود و مدت های طولانی در میان خاک ها می ماند؟!» (خطبه 224) آنکس می تواند واقعا آزاد و آزادی بخش باشد که همیشه مانند علی است و یا لااقل پیرو اوست، از نفس خودش حساب بکشد، از روح خودش حساب بکشد. تنها در محراب عبادت دست به محاسن شریفش بگیرد و بگوید: «یا دنیا غری غیری» (حکمت 77)، «ای زرد و سفید دنیا، ای طلا و نقره دنیا برو غیر علی را فریب بده، من تو را سه طلاقه کرده ام.»
آنکسی واقعا و نه از روی نفاق و دورویی برای حقوق و آزادی مردم احترام قائل است که در دلش، در ضمیرش، در وجدانش یک ندای آسمانی است و او را دعوت می کند. آن وقت شما می بینید که یک همچون کسی که آن تقوا را دارد، آن معنویت را دارد، آن خدا ترسی را دارد، وقتی که حاکم بر مردم می شود و مردم محکوم او هستند، چیزی را که احساس نمی کند همین حاکم و محکومی است. مردم روی سوابق ذهنی خودشان می خواهند از او حریم بگیرند می گوید حریم نگیرید، با من باشید. وقتی که برای جنگ صفین می رفت یا از آن بر می گشت به شهر انبار که از شهرهای قدیم ایران بوده است، رسید. ایرانیان آنجا بودند، عده ای از کدخداها، دهدارها، بزرگان به استقبال خلیفه آمده بودند. به خیال خودشان علی (ع) را جانشین سلاطین ساسانی می دانستند. وقتی که به ایشان رسیدند، در جلوی مرکب امام شروع کردند به دویدن. علی (ع) صدایشان کرد، فرمود: چرا این کار را می کنید؟ گفتند: آقا! این یک احترامی است که ما به بزرگان خودمان، به سلاطین خودمان می گذاریم. امام (ع) فرمود، نه این کار را نکنید! این کار شما را پست و ذلیل می کند، شما را خوار می کند، چرا خودتان را در مقابل من که خلیفه تان هستم خوار و ذلیل می کنید؟ من هم مانند یکی از شما هستم، تازه شما با این کارتان به من خوبی نکردید، بلکه بدی کردید، با این کارتان ممکن است یکوقت خدای ناکرده غروری در من پیدا شود و واقعا خودم را برتر از شما حساب کنم. این را می گویند یک آزاد مرد، کسی که آزادی معنوی دارد، کسی که ندای قرآن را پذیرفته است: «الانعبد الاالله»؛ «جز خدا هیچ چیزی را، هیچ کسی را، هیچ قدرتی را، هیچ نیروئی را پرستش نکنیم» (آل عمران/ 64) نه انسانی را، نه سنگی را، نه حجری را، نه مدری را، نه آسمان را، نه زمین را، نه هوای نفس را، نه خشم را، نه شهوت را، نه حرص و آز را و نه جاه طلبی را، فقط خدا را بپرستیم. آنوقت او می تواند آزادی معنوی بدهد.
خطابه ای دارد مولا علی (ع) راجع به حقوق والی بر مردم و حقوق مردم بر والی و می گوید با من که حاکم هستم اینگونه نباشید، آزاد مرد باشید. «لاتکلمونی بما تکلم به الجبابره»؛ «مبادا آن اصطلاحاتی را که در مقابل جباران به کار می برید که خودتان را کوچک می کنید، ذلیل می کنید، خاک پا می کنید و او را بالا می برید، به عرض می رسانید، برای من به کار ببرید.» مبادا با من اینگونه حرف بزنید، ابدا. با من همانطور که با دیگران حرف می زنید، صحبت کنید. «و لاتتحفظوا منی بما یتحفظ به عند اهل البادره»؛ «و اگر دیدید احیانا من عصبانی و ناراحت شدم حرف تندی زدم، خودتان را نبازید، مردانه انتقاد خودتان را به من بگوئید، از من حریم نگیرید» «و لا تخالطونی بالمصانعة»؛ «یا باری بهر جهت، هر چه شما بفرمائید صحیح است، هر کاری که شما می کنید درست است (این را می گویند مصانعه و سازش) با من رفتار نکنید، هرگز با من به شکل سازشکارها معاشرت نکنید» «و لاتظنوا بی استثقالا فی حق قیل لی و لا التماس اعظام لنفسی»؛ «گمان نکنید که اگر حقی را در مقابل من بگوئید، یعنی اگر علیه من کلمه ای بگوئید که حق است بر من سنگین خواهد آمد، به حق از من انتقاد کنید، ابدا بر من سنگین و دشوار نخواهد بود، با کمال خوشرویی از شما می پذیریم.»
«و لا التماس اعظام لنفسی»؛ «ای کسانی که من حاکم و خلیفه تان هستم و شما رعیت من هستید، خیال نکنید که من از شما این خواهش را دارم که از من تمجید و تعظیم کنید، از من تملق بگوئید، مرا ستایش کنید» ابدا. بعد یک قاعده کلی را ذکر می کند: «فانه من استثقل الحق ان یقال له اوالعدل ان یعرض علیه کان العمل بهما اثقل علیه»؛ «آن آدمی که وقتی حق را به او می گویی دشوارش می آید و ناراحت می شود که چرا حق را گفتی، عمل کردن به حق برای او سخت تر است» و در آخر خواهش می کند: «فلا تکفوا عن مقالة بحق او مشورة بعدل»؛ «ای اصحاب من، یاران من، ایها الناس! از شما خواهش می کنم که هرگز از سخن حق و انتقال حق و از اینکه مشورت خودتان را به من بگوئید نسبت به من مضایقه نکنید.» (نهج البلاغه، خطبه 216) این نمونه ای کامل از مردی است که از نظر معنوی آزاد است و در مقام حکومت، بدین گونه به دیگران آزادی اجتماعی می دهد.
رباعی ای است منسوب به علی (ع) یعنی در آن دیوان معروف است، می فرماید:
کد کد العبد ان احببت ان تصبح حرا *** و اقطع الامال من مال بنی آدم طرا
لا تقل ذا مکسب یزری فقصد الناس ازری *** انت ما استغنیت عن غیرک اعلی الناس قدرا
می فرماید اگر دلت می خواهد آزاد زندگی کنی مثل بندگان و بردگان زحمت بکش، کار کن، رنج بکش، و چشم از مال همه فرزندان آدم هر که می خواهد باشد، ولو حاتم طایی باشد، ببند. یعنی نمی گویم چشم طمع از مال مردم پست و دنی ببند نه، حتی چشم طمع ببند از مال مردم سخی، با جود و کرم مثل حاتم طائی. بعد می گوید بعضی از افراد، وقتی برخی از شغل ها به آنها پیشنهاد می شود، می گویند کارگری کن، بیل بزن، می گوید این کار پستی است، حمالی کن، می گوید پست است. می فرماید هر کاری، هر چه هم که تو آن را پست گمان بکنی پست تر از اینکه دست طمعت پیش دیگری دراز باشد نیست «لاتقل ذا مسکسب یزری فقصد الناس ازری؛ «چیزی از این پستتر نیست که تو به قصد مردم بروی، به این قصد بروی که از مردم چیزی بگیری.» «انت ما استغنیت عن غیرک اعلی الناس قدرا»؛ «تو همین مقدار که از دیگران بی نیاز باشی از همه مردم برتر هستی.»
جاحظ می گوید در میان سخنان علی (ع)، نه سخن است که اینها در دنیا نظیر ندارد. از میان آن نه سخن سه سخنش مربوط به این بحث است. امیرالمؤمنین می فرماید: «احتج الی من شئت تکن اسیره استغن عن من شئت تکن نظیره، احسن الی من شئت تکن امیره» (غرر الحکم، چاپ دانشگاه تهران ج 2، ص 584). یعنی «نیازمند هر کسی می خواهی باش اما بدان اگر نیازمند کسی شدی تو برده او هستی. بی نیاز باش از هر که دلت می خواهد، مثل او هستی. نیکی کن به هر که دلت می خواهد، تو امیر او هستی.»
پس نیازمندی به افراد دیگر نوعی رقیت و بردگی است اما چه جور بردگی است؟ بردگی تن است؟ نه، بردگی روح است. بردگی معنوی است. علی (ع) می فرماید: «الطمع رق مؤبد» (نهج البلاغه، حکمت 180) «طمع، بردگی همیشگی است.» یعنی از بردگی بدتر، طمع داشتن است. بنابراین غیر از بردگی تن، یک بردگی دیگر هم هست در عین اینکه تن انسان آزاد است. نوعی بردگی دیگر هم هست که آن، بردگی تن نیست. نوعی آزادی دیگر هم هست که آزادی تن نیست. از این یک درجه بالاتر بیایید. یک نوع دیگر بردگی و آزادی هست که مربوط به مال و ثروت است.
تمام علمای اخلاق، بشر را از اینکه برده مال و بنده ثروت باشد، بر حذر داشته اند، تحت همین عنوان که ای انسان! بنده و برده مال دنیا نباش. باز جمله ای دارد که علی (ع) می فرماید: «الدنیا دار ممر لا دار مقر»؛ «دنیا برای بشر گذشتنگاه است نه قرارگاه.» بعد می فرماید: «و الناس فیها رجلان»؛ «مردم در دنیا دو صنف می شوند»: «رجل باع نفسه فیها فأوبقها و رجل ابتاع نفسه فأعتقها»؛ «می گوید مردم که در این بازار دنیا، در این گذشتگاه دنیا می آیند دو دسته اند، بعضی می آیند خودشان را می فروشند، برده می کنند و می روند. بعضی دیگر می آیند خودشان را می خرند، آزاد می کنند و می روند.» (نهج البلاغه، حکمت 133)


منابع :

  1. مرتضی مطهری- فلسفه اخلاق- صفحه 230

  2. ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه جلد1- صفحه 248-250

  3. مرتضی مطهری- آزادی معنوی- صفحه 20-43

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/26954