نظر قرآن در مورد صلح یا جنگ با کفار

اسلام نه صلح را به معنی یک اصل ثابت می پذیرد که در همه شرایط باید صلح و ترک مخاصمه حاکم باشد و نه در همه شرایط جنگ را می پذیرد و می گوید همه جا جنگ. صلح و جنگ در همه جا تابع شرایط است، یعنی تابع آن اثری است که از آن گرفته می شود. مسلمین چه در زمان پیغمبر (ص)، چه در زمان حضرت علی (ع)، چه در زمان امام حسن (ع) و امام حسین (ع)، چه در زمان ائمه دیگر، و چه در زمان ما، در همه جا باید دنبال هدف خودشان باشند، هدفشان اسلام و حقوق مسلمین است، باید ببینند که در مجموع شرائط و اوضاع حاضر، اگر با مبارزه و مقاتله بهتر به هدفشان می رسند، آن راه را پیش بگیرند، و اگر احیانا تشخیص می دهند که با ترک مخاصمه بهتر به هدفشان می رسند، آن راه را پیش بگیرند. اصلا این مسئله که جنگ یا صلح؟ هیچ کدامش درست نیست. هر کدام مربوط به شرائط خودش است. قرآن کریم همانطور که از مجموع آیات آن معلوم است نه طرفدار جنگ است به طور کلی و در هر شرایطی و نه طرفدار صلح است به طور کلی و در هر شرایطی. در شرایط خاصی پیشنهاد صلح می کند و به پیغمبر (ص) اصرار و تأکید می کند و به پیامبر اکرم (ص) اصرار و تأکید می کند که از صلح و سلام نترس و مگذر، و در شرایطی که معلوم شود طرف خائن است، می گوید با اینها بجنگ. بعد از این آیه می فرماید: «یا ایها النبی حرض المؤمنین علی القتال»، «ای پیغمبر! اهل ایمان را بر قتال ترغیب و تحریض کن».(انفال/ 65)، ممکن است کسی بگوید در اینجا چه تناسبی است میان مسئله صلح و اینکه می گوید مؤمنین را تحریض بر قتال کن. از مجموع آیات قرآن و سنت پیغمبر (ص) این مطلب به دست می آید که مسلمانان و یا لااقل سربازان اسلامی همیشه باید آمادگی کامل برای جهاد داشته باشند. قرآن معتقد به جنگ دائم بین حق و باطل در جهان می باشد. قرآن صحنه مبارزه را مجسم می کند. می گوید کفار آرام نخواهند نشست، پولها خرج خواهند کرد. به مؤمنین و مسلمین هشدار می دهد که اگر چه عاقبت کار کفار شکست و حسرت و مغلوبیت است ولی اینها همه به شرط این است که اهل ایمان به آن وظیفه خودشان که مبارزه با باطل است قیام کنند. اینجاست که قرآن دستور مبارزه می دهد، نمی گوید شما مطمئن باشید اینها خود به خود شکست می خورند و از بین می روند، مثل حرفهایی که اغلب ما می گوییم: خود به خود، خودشان از میان می روند، دیگر احتیاجی به مبارزه ما نیست. قرآن نمی گوید: کفار خود به خود شکست می خورند، بلکه اشاره می کند به وظیفه مسلمین و مؤمنین و می گوید: «و قاتلوهم حتی لاتکون فتنة و یکون الدین کله لله»؛ «با اینها بجنگید؛ یعنی آنها که باز نمی گردند و در راه باطل اصرار می ورزند، وقتی که شما می بینید سرسختی نشان می دهند و پولشان را در راه باطل خرج می کنند، شما هم مردانه با آنها بجنگید» (انفال/39)، چرا؟ حتی لاتکون فتنة؛ تا ریشه فتنه را بکنید. در این آیه قرآن صریحا دستور می دهد که با این کفاری که مجهزند و مال و ثروت خرج می کنند و صرف نیرو می نمایند بجنگید. «فان انتهوا فان الله بما یعلمون بصیر»؛ با اینها بجنگید تا وقتی که دست از جنگ بردارند. (این قسمت از آیه نشان می دهد که این جنگ در مقابل مردمی است که آن مردم می جنگند) اگر آنها دست از جنگ کشیدند که بسیار خوب، یعنی شما هم دست از جنگ بکشید، خدا به کار آنها آگاه است. یعنی شما نترسید که حالا که آنها دست کشیدند ما دست نکشیم. نه، شما دست بکشید. «و ان تولوا» اما اگر حاضر نشدند دست بکشند و سرسختی نشان دادند نترسید فاعلموا پس بدانید «ان الله مولکم» خدا یاور شماست «نعم المولی و نعم النصیر»؛ «خدا حامی و یاور بسیار خوبی است». (انفال/ 40)، خداوند در قرآن می فرماید: «و لا یحسبن الذین کفروا سبقوا انهم لا یعجزون»، «و کافران گمان نکنند با پیمان شکنی جلو افتادند آنان هیچ وقت نمی توانند خدا را عاجز کنند» (انفال/ 59)، ما باید این فکر را از دماغ خودمان بیرون بیاوریم که حق پیش نمی رود، مردم تابع ظلم هستند، اساس دنیا بر ظلم و ناحقی است. اینطور نیست. این مقداری هم که از زندگی بشر باقی است، به اعتبار همان پیوندهای محکمی است که اهل حق و اهل راستی و درستی برقرار کرده اند. البته گفتم مقصود از آیه مذکور این نیست که خدا می گوید کافران بر ما پیروز نمی شوند. کافران که نمی خواهند با خدا کشتی بگیرند. مقصود این است که راه آنها بر راه ما هرگز پیروز نمی شود. پس کاری بکنید که در راه ما باشید. «و اعدوا لهم ما استطعتم من قوه و من رباط الخیل ترهبون به عدو الله و عدوکم و آخرین من دونهم لا تعلمونهم الله یعلمهم»، «و تا می توانید در برابر آنها نیرو و سلاح و اسبهای آماده بسیج کنید» (انفال/ 60)؛ راه ما چیست؟ آیا راه ما فقط این است که به عهد خود وفادار باشید، راستگو باشید، درست کردار باشید، خدا را عبادت کنید، بروید در مسجد ها و پیوسته دعا بکنید؟ نه، راه ما فقط معنویات نیست، مادیات هم هست. راه اسلام راه جامع است.
بعد از آن آیات می گوید: «و اعدوا لهم ما استطعتم من قوه» برای مقابله با دشمنان، تا آن حدی که برایتان ممکن است نیرو تهیه کنید. ویل دورانت می گوید: هیچ دینی به اندازه اسلام پیروان خود را به قوت و نیرومندی دعوت نکرده است. آیه می گوید در مقابل دشمن، تا آنجا که برایتان مقدور است نیرو تهیه کنید. دیگر نمی گوید چه تهیه بکنید. در این آیه، مخاطب عموم مردم است. آیات پیش چنین بود: «ان شر الدواب عند الله الذین کفروا فهم لا یؤمنون الذین عاهدت منهم ثم ینقضون عهدهم» آنها که تو با آنان پیمان بستی و پیمانشان را نقض کردند (انفال/ 55-56)، «فاما تثقفنهم فی الحرب» آنجا که تو بر آنها پیروز می شوی چنین کن. «و اما تخافن من قوم خیانه» آنجا که تو به عنوان رئیس مسلمین خوف و بیم خیانت آنها را پیدا کردی، پیمانشان را الغاء کن یعنی اقاله کن ،منتفی بودن آن را به آنها اعلام کن. (انفال/ 58).
همه جا مخاطب خود پیغمبر (ص) است. ولی اینجا که می رسد نمی گوید: و اعد لهم ما استطعت من قوه ای پیغمبر! ای رئیس مسلمین! ای ولی امر مسلمین! هر مقدار نیرو که برای تو ممکن است آماده کن. یک دفعه مخاطب، عموم مسلمین قرار می گیرند: ای مسلمین! عموما، هر چه نیرو برایتان ممکن است آماده کنید. چون این نیرو، نیرویی نیست که فقط رئیس مسلمین باید آماده کند. یک مقدار آن، مجهز شدن خود افراد است. افرادند که باید تعلیمات ببینند و خبرویت و آمادگی پیدا کنند. با اینکه در اینجا هم وظیفه سنگین به عهده ولی امر مسلمین است، اما به واسطه کمال اهمیت، از اینکه مخاطب، ولی امر مسلمین باشد می گذرد و عموم را مخاطب قرار می دهد: «و اعدوا لهم ما استطعتم من قوه» هر چه می توانید نیرو تهیه کنید «و من رباط الخیل» یک مثال ذکر می کند: و از اسبان بسته که مظهر و دلیلی است بر مهیا بودن نیروها، چون در قدیم اسب نقش مهمی در جنگ داشت، یک سپاه وقتی می خواست آماده باشد، یکی از وسائل آمادگیش اسبان بسته آماده به کار بود که وقتی اعلام بسیج می شد فورا این اسبها را سوار می شدند و می رفتند.
«ترهبون به عدو الله و عدوکم»، که به این وسیله، رعب و شخصیت شما در دل دشمنان خدا و دشمنان شما وجود داشته باشد، وقتی که نیروی شما را در نظر می گیرند دلشان بلرزد، و خلاصه روی شما حساب بکنند. قرآن، بعد از اینکه آن همه توصیه می کند به امر انسانی وفای به عهد و پیمان، در واقع اینطور می گوید :خودتان وفادار باشید ولی اعتماد نکنید به انسانیت دیگران. نیرویتان را آماده داشته باشید که اگر آنها با نیرو با شما روبرو شدند، شما نیز با نیرو با آنها روبرو بشوید، و به موجب آن، شخصیت خودتان را به دشمنان خدا و دشمنان خودتان ثابت کنید که وقتی فکر شما را می کنند، دلشان بلرزد. و آخرین لا تعلمونهم ای بسا دشمنانی هستند که شما آنها را نمی شناسید «الله یعلمهم» فقط خدا می شناسد. «و ان جنحوا للسلم فاجنح لها»، اگر تمایل به صلح و صلاح نشان دادند تو هم چنین کن، (انفال/ 61)، یعنی تو هم حاضر شو .تا اینجا همه اش صحبت جنگ و مقابله کردن با دشمن خیانتکار بود. از اینجا صحبت صلح به میان می آید. جنح للسلم یعنی بالش را پهن کرد برای سلم (سلم یعنی صلح)، یعنی تمایل به صلح نشان داد. ظاهرا این کلمه از آنجا گرفته شده است که مرغهای جنگی مثل خروس وقتی می خواهند علامت بدهند که نمی خواهیم بجنگیم بال هایشان را روی زمین پهن می کنند یعنی دیگر آماده برای جنگ نیستم. اینجا مقصود این است که اگر دشمن تمایل به صلح نشان داد تو خشونت نکن، تو هم تمایل به صلح نشان بده. اگر کفار اعلام صلح بکنند یعنی تمایل به صلح نشان بدهند، برای پیغمبر (ص) چه وظیفه ای است؟ البته اختصاص به پیغمبر (ص) ندارد، برای رهبر مسلمین که می خواهد با اصول اسلامی عمل بکند چه وظیفه ای است؟ می فرماید اگر آنها تمایلی به صلح و صفا و به اصطلاح امروز به همزیستی و متارکه جنگ نشان دادند تو هم مضایقه نکن، تو هم تمایل نشان بده. لغت "جناح" که به معنی بال مرغ است از همین کلمه است. این لغت به معنی متمایل شدن است. "جنح" یعنی تمایل نشان داد.
در اینجا وقتی می فرماید: «جنحوا للسلم» گویا این طور تشبیه شده است که مرغ وقتی پرواز می کند، اگر بخواهد به طرفی گردش کند، قهرا بالش به آن طرف کج می شود. همین طور است هواپیما. پس گویا «ان جنحوا للسلم» یعنی اینها اگر بال خودشان را به سوی صلح و سلامت کج کردند تو هم همین کار را بکن. سپس می فرماید: «و توکل علی الله انه هو السمیع العلیم». چون مردمی که ایمان ندارند فرض این است که به قول و پیمانشان اعتمادی نیست. آنها اعلام صلح کرده اند، ما هم می خواهیم صلح و سلامت باشد، اما از کجا بشود به اینها اعتماد کرد؟ تکلیف چیست؟ در اینجا قرآن می فرماید: نترس و به خدا توکل کن، اعتماد کن به خدا «انه هو السمیع العلیم»،
«که خدا هم شنوا و هم دانا است». یعنی تو کارت را بر اساس حق و بر مر حق قرار بده، خدا خودش با اسباب و وسائلی که دارد شما را حفظ می کند، شما مطابق اصول رفتار بکنید دیگر باقیش را به خدا توکل بکنید. آیه بعد مربوط به همین قسمت است که به خدا توکل کن و از مکر و خدیعه هم نترس «و ان یریدوا ان یخدعوک فان حسبک الله» اگر بخواهند تو را بفریبند یعنی اگر این اظهار صلح و سلامشان خدعه و فریب باشد خدا تو را کافی است.
اینها همه برای این گفته می شود، که نمی شود به قول دشمن اعتماد کرد هر چند انسان جستجو و تحقیق بکند. البته اینها معنایش این نیست که لازم نیست در این زمینه تحقیق بکنی که آیا دشمن قصد خدعه دارد یا ندارد. نه، سخن این است که یک چیزهایی مخفی می ماند، ولی تو به خاطر این احتمال که نکند خدعه و نیرنگ باشد، اگر دست صلح و سلام به سوی تو دراز شد این دست را رد نکن. این جمله که به خدا توکل کن، اگر بخواهند ترا بفریبند تو خدا را داری، نترس، همه برای این است که می خواهد به پیغمبر (ص). (و نه تنها به پیغمبر (ص) بلکه پیغمبر (ص)، مخاطب است. بیشتر، مقصود دیگران هستند که زمامدار مسلمین می شوند بگوید اگر دشمن دست صلح و سلام به سوی تو دراز کرد تو تحت تأثیر این افکار و اندیشه ها که نکند دروغ باشد، نکند خدعه و مکر باشد، امتناع نکن، تو هم دست صلح و سلام به سوی او دراز کن. در این نگرانی ها که برای هر کسی پیدا می شود که هیچکس نمی تواند صد در صد مطمئن بشود که دشمن راست می گوید: تو به خدا توجه کن، به خدا اعتماد کن. «فان حسبک الله» خدا تو را بس است.
قرآن در آیه 72 از سوره انفال می فرماید: «و ان استنصروکم فی الدین فعلیکم النصر الا علی قوم بینکم و بینهم میثاق».
«اما اگر مسلمانان در راه دینشان از شما کمک بخواهند باید به آنها کمک کنید مگر آنکه کمک بخواهند از شما علیه قومی که شما با آنها قرارداد بسته اید»، (انفال/ 72). قرآن می فرماید اگر با مشرکین هم قرارداد صلحی امضاء بکنید، یک پیمانی امضاء بکنید، آن قرارداد را باید محترم بشمارید مگر آنکه این قرارداد از طرف آنها نقض بشود یا علائم قطعی این که تصمیم بر نقض آن دارند آشکار شود، یعنی نگرانی تصمیم بر نقض از سوی آنها، پیدا بشود. ولی اگر صرفا نگرانی است و هنوز نقض نکرده اند حق ندارید آنها را غافلگیر کنید. باید به آنها اعلام بکنید که ما دیگر قرارداد خودمان را نقض کردیم: «و اما تخافن من قوم خیانه فانبذ الیهم علی سواء» به آنها اعلام کن که قراردادی بین ما نیست، بنابراین برابر یکدیگر هستیم و هیچ تعهدی نسبت به یکدیگر نداریم. پس قرآن جایز می شمارد که اگر مسلمین در جائی مصلحت بدانند، با کفار قرارداد صلح یعنی قرارداد عدم تعرض ببندند، و مادامی که مواد آن قرارداد از طرف دشمن نقض نشده است یا علامت نقض پیدا نشده است باید آن را محترم بشمارند. لذا در اینجا می گوید اگر مسلمانانی که در بلاد کفر زندگی می کنند از شما کمک بخواهند، شما کمک بدهید مگر کمک علیه قومی باشد که شما با آنها پیمان عدم تعرض بسته اید که اگر بخواهید کمک بدهید باید بر خلاف پیمان رفتار کنید. در اینجا نباید کمک کنید.


منابع :

  1. مرتضی مطهری- آشنایی با قرآن 3- صفحات 56، 171، 172، 60، 189، 165 ،161 ،164، 165، 196 ،197

  2. مرتضی مطهری- سیری در سیره ائمه اطهار- صفحات 75،74،70

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/26971