قضا و قدر
قانون علیت در جهان هستى به نحو استثناء ناپذیر حکمفرما و جارى است. به مقتضاى این قانون هر یک از پدیده هاى این جهان در پیدایش خود بعللى (اسباب و شرائط تحقق) بستگى دارد که با فرض تحقق همه آنها (که علت تامه نامیده میشود) پیدایش آن پدیده (معلول مفروض) ضرورى (جبرى) است و با فرض فقدان همه آنها یا برخى از آنها پیدایش پدیده نامبرده محال است. با بررسى و کنجکاوى این نظریه، دو مطلب زیرین براى ما روشن میشود:
1- اگر یک پدیده معلول را با مجموع علت تامه و همچنین با اجزاء علت تامه اش بسنجیم نسبت آن بعلت تامه نسبت ضرورت (جبر) خواهد بود و نسبتش بهر یک از اجزاء علت تامه (که علت ناقصه نامیده میشود) نسبت امکان است زیرا جزء علت نسبت به معلول تنها امکان وجود را میدهد، نه ضرورت وجود را، بنابراین جهان هستى که هر پدیده از اجزاء آن در پیدایش خود بستگى ضرورى بعلت تامه خود دارد، ضرورت در سراسر آن حکمفرما و پیکره آن از یک سلسله حوادث ضرورى و قطعى تنظیم شده است با اینحال صفت امکان در اجزاء آن (پدیده ها که بغیر علت تامه خود نسبت و ارتباط دارند) محفوظ میباشد. قرآن کریم در تعلیم خود این حکم ضرورت را بنام قضاء الهى نامیده زیرا همین ضرورت از هستى دهنده جهان هستى سرچشمه گرفته و از این روى حکم و قضائى است حتمى که قابل تخلف نیست و عادلانه میباشد که استثناء و تبعیض برنمیدارد. خداى متعال میفرماید: «الا له الخلق و الامر؛ آگاه باش که خلق و امر از آن اوست» (اعراف/ 54) و میفرماید: «اذ قضى امرا فانما یقول له کن فیکون؛ چون چیزی را اراده کند همین که بگوید: باش، می شود» (بقره/ 117) و میفرماید: «و الله یحکم لا معقب لحکمه؛ و خداست که حکم می کند و حکم او را هیچ تاخیر اندازه ای نیست» (رعد/ 41).
2- هر یک از اجزاء علت اندازه و الگوئى مناسب خود نسبت به معلول میدهد و پیدایش معلول موافق و مطابق مجموع اندازه هائى است که علت تامه برایش معین میکند مثلا عللى که تنفس را براى انسان بوجود میاورد تنفس مطلق را ایجاد نمیکند بلکه اندازه معینى از هواى مجاور دهان و بینى را در زمان معین و مکان معین و شکل معین از مجراى تنفس بمحوطه ریه میفرستد و عللى که ابصار را براى انسان بوجود میآورد (و انسان نیز جزء آنها است) ابصار بی قید و شرط را محقق نمیسازد بلکه ابصارى که بواسطه وسائل آن از هر جهت براى وى اندازه گرفته شده ایجاد میکند. این حقیقت در همه پدیده هاى جهان و حوادثى که در آن اتفاق میافتد بدون تخلف جارى است. قرآن کریم در تعلیم خود این حقیقت را قدر نامیده و بخداى متعال که سرچشمه آفرینش میباشد نسبت داده است چنانکه میفرماید: «انا کل شیئى خلقناه بقدر؛ همانا ما هر چیزی را به اندازه آفریده ایم» (قمر/ 49) و میفرماید: «و ان من شیء الا عندنا خزائنه و ما ننزله الا بقدر معلوم؛ و هر چه هست، خزینه های آن نزد ماست و ما آن را جز به اندازه ی معین نازل نمی کنیم» (حجر/ 21). (امام ششم (ع) می فرماید: «خدای تعالی وقتی که چیزی را اراده کرد، مقدر می کند و وقتی که تقدیر کرد، قضاء می کند و وقتی قضاء کرد، امضاء (اجرا) می کند»، (بحار، چاپ کمپانی، ج 3، ص 34). و چنانکه بموجب قضاى الهى هر پدیده و حادثه اى که در نظام آفرینش جاى بگیرد ضرورى الوجود و غیرقابل اجتناب است. همچنین بموجب قدر هر پدیده و حادثه اى که بوجود میآید از اندازه اى که از جانب خدا برایش معین شده هرگز کمترین تخلف و تعدى نخواهد نمود.
انسان و اختیار
فعلى که انسان انجام میدهد یکى از پدیده هاى جهان آفرینش است و پیدایش آن مانند سایر پدیده هاى جهان بستگى کامل بعلت دارد و نظر باینکه انسان جزء جهان آفرینش و ارتباط وجودى با اجزاء دیگر جهان دارد اجزاء دیگر را در فعل وى بی اثر نمیتوان دانست. مثلا لقمه نانى که انسان میخورد، براى انجام این فعل چنانکه وسائل دست و پاى دهان و علم و قدرت و اراده لازم است، وجود نان در خارج و در دسترس بودن و مانع نداشتن و شرایط دیگر زمانى و مکانى براى انجام عمل لازمست که با نبودن یکى از آنها فعل غیر مقدور است و با تحقق همه آنها (تحقق علت تامه) تحقق فعل ضرورى است. و چنانکه گذشت ضرورى بودن فعل نسبت به مجموع اجزاء علت تامه منافات با این ندارد که نسبت فعل به انسان که یکى از اجزاء علت تامه است نسبت امکان باشد. انسان امکان یعنى اختیار فعل را دارد و ضرورى بودن نسبت فعل به مجموع اجزاء علت موجب ضرورى بودن نسبت فعل به برخى از اجزاء آن است که انسان است نمیباشد. درک ساده و بی آلایش انسان نیز این نظر را تأیید میکند زیرا ما میبینیم مردم با نهاد خدادادى خود میان امثال خوردن و نوشیدن و رفتن و آمدن و میان صحت و مرض و بزرگى و کوچکى، بلندى قامت فرق میگذارند و قسم اول را که با خواست و اراده انسان ارتباط مستقیم دارد در اختیار شخص میدانند و مورد امر و نهى و ستایش و نکوهش قرار میدهند برخلاف قسم دوم که در آنها تکلیفى متوجه انسان نیست.
در صدر اسلام میان اهل سنت در خصوص افعال انسان دو مذهب مشهور بود گروهى از این روى که افعال انسان متعلق اراده غیر قابل تخلف خدا است انسان را در افعال خود مجبور میدانستند و ارزشى براى اختیار و اراده انسان نمیدیدند و گروهى انسان را در فعل خود مستقل میدانستند و دیگر متعلق اراده خدائى ندیده از حکم قدر خارج میشمردند. ولى بحسب تعلیم اهل بیت که با ظاهر تعلیم قرآن مطابقت دارد انسان در فعل خود مختار است ولى مستقل نیست بلکه خداى متعال از راه اختیار فعل را خواسته است و بحسب تعبیر سابق ما، خداى متعال از راه مجموع اجزاء علت تامه که یکى از آنها اراده و اختیار انسان میباشد فعل را خواسته و ضرورت داده است و در نتیجه اینگونه خواست خدائى، فعل ضرورى و انسان نیز در آن مختار میباشد یعنى فعل نسبت به مجموع اجزاء علت خود ضرورى و نسبت به یکى از اجزاء که انسان باشد اختیارى و ممکن است. امام ششم (ع) میفرماید: نه جبر است و نه تفویض و بلکه امرى است میان دو امر.