نقد اهل حدیث بر دیدگاه معتزله درباره عدل

خرده ای که اهل حدیث بر معتزله می گرفتند و معتزله جواب درستی نداشتند این بود که اصل عدل (به مفهوم شامل اختیار و حسن و قبح عقلی و معلل بودن افعال باری به اغراض) با توحید افعالی و بلکه با توحید ذاتی سازگار نیست، زیرا اختیار معتزله نوعی تفویض است، یعنی اختیاری که معتزله قائل است نوعی واگذاری و سلب اختیار از ذات حق است و بر ضد توحید فعلی است که هم برهانی است و هم در سراسر قرآن به چشم می خورد. چگونه ممکن است به بهانه تنزیه خداوند از انتساب کارهایی که از نظر ما زشت است، برای ذات او شریکی در فاعلیت قائل شویم؟! ما همین قدر که به فاعلهایی مستقل و به خود واگذاشته شده و بی نیاز از ذات حق در فاعلیت قائل شدیم، برای خداوند شریک قائل شده ایم و حال آنکه نص قرآن کریم است که: «لم یتخذ ولدا و لم یکن له شریک فی الملک و لم یکن له ولی من الذل و کبره تکبیرا؛ نه فرزندی گرفته و نه در فرمانروایی شریکی دارد و نه از زبونی او را یاوری بوده، و او را به بزرگداشتی تمام بزرگ دار» (اسراء/ 111).
همچنانکه حکمت و مصلحتی که معتزله در کارهای خداوند فرض می کنند، با توحید ذاتی و غنای ذاتی و منزه بودن ذات حق از اینکه مانند داشته باشد و از اینکه معلول علتی باشد، منافی است زیرا اگر انسان کارهای خود را به خاطر غایتها و هدفها انجام می دهد، در حقیقت تحت تأثیر و انگیزه آن غایتها و هدفها قرار گرفته است. مگر نه این است که علت غائی، علت علت فاعلی است یعنی علت غائی موجب فاعلیت فاعل است، اگر نباشد، فاعل، فاعل نیست. انسان که در کارهای خود غایت و هدف و غرض دارد، در حقیقت یک جبر از ناحیه هدف و غرض بر او حکومت می کند. خداوند متعال از هر گونه جبری آزاد و منزه است هر چند جبر غرض و هدف بوده باشد.
اهل حدیث در مسائل مربوط به اصول دین، مانند فروع دین، طرفدار تسلیم و تعبد و مخالف هر نوع تفکر و تعمق و استدلال و منطق هستند. از نظر این دسته در هیچ مسئله از مسائلی که در قلمرو دین است، اعم از اصول یا فروع، نباید بحث و استدلال و چون و چرا کرد، بلکه باید سکوت محض نمود. مثلا به نظر آن ها در قرآن کریم و سنت آمده است که خداوند حی (زنده) است، علیم است، قدیر است، مدبر است، عادل است. در تمام این موارد ما باید بر اساس اعتمادی که به صحت گفتار پیامبران داریم همه این ها را بدون چون و چرا بپذیریم و استدلال نکنیم. اهل حدیث عقیده دارند که ما در برخورد با اسماء و صفات الهی مانند حی، قدیر، علیم و ... نباید چون و چرا کنیم؛ بلکه باید نسبت به آن ها تسلیم باشیم و تفکر و استدلال نکنیم. از این رو درباره این که خداوند عادل است ما باید به حکم اعتمادی که به صحت گفتار پیامبران داریم همه آن را بدون چون و چرا بپذیریم و لزومی ندارد که درباره اینکه مثلا عدل چیست و به چه دلیل منطقی خداوند عادل است بیندیشیم، بلکه اندیشیدن در این امور بدعت و حرام است. برای این گروه طبعا مسئله ای بنام عدل وجود ندارد؛ یعنی این گروه هرگز خود را ملتزم نمی دانند که به برخی از اشکالاتی درباره عدل الهی و پاسخ به آن ها که درباره عدل الهی پیش می آید پاسخ بگویند.


منابع :

  1. مرتضی مطهری- عدل الهی- صفحه 24-23 و 60-59

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/2732