پرستش و نیایش از نظر ویلیام جیمز

یکی از پایدارترین و قدیمی ترین تجلیات روح آدمی و یکی از اصیل ترین ابعاد وجود آدمی، حس نیایش و پرستش است. مطالعه آثار زندگی بشر نشان می دهد هر زمان و هر جا که بشر وجود داشته است، نیایش و پرستش هم وجود داشته است، چیزی که هست شکل کار و شخص معبود متفاوت شده است. از نظر مسلمات دینی و همچنین از نظر برخی علمای دین شناسی (مانند ماکس مولر) بشر ابتدا موحد و یگانه پرست بوده است و خدای واقعی خویش را می پرستیده است. پرستش بت یا ماه و یا ستاره و یا انسان از نوع انحراف هایی است که بعدا رخ داده است. یعنی چنین نبوده که بشر پرستش را از بت یا انسان یا مخلوقی دیگر آغاز کرده باشد و تدریجا با تکامل تمدن به پرستش خدای یگانه رسیده باشد. حس پرستش که احیانا از آن به حس دینی تعبیر می شود، در عموم افراد بشر وجود دارد.
"ویلیام جیمز" بنا بر نقل "اقبال لاهوری" می گوید: «انگیزه نیایش نتیجه ی ضروری این امر است که در عین اینکه در قوی ترین قسمت از خودهای اختیاری و عملی هر کس خودی از نوع اجتماعی است، با وجود این، مصاحب کامل خویش را تنها در جهان اندیشه (درون اندیشی) می تواند پیدا کند... اغلب مردم، خواه به صورت پیوسته و خواه به صورت تصادفی در دل خویش به آن رجوع می کنند. حقیرترین فرد بر روی زمین با این توجه عالی، خود را واقعی و با ارزش احساس می کند.» (احیای فکر دینی، ص 105)
ویلیام جیمز درباره ی عمومی بودن این حس در همه ی افراد چنین می گوید: «احتمال دارد که مردمان از لحاظ درجه ی تأثیرپذیری از احساس یک ناظر درونی در وجودشان با یکدیگر اختلاف داشته باشند. برای بعضی از مردم بیش از بعضی دیگر این توجه، اساسی ترین قسمت خود آگاهی را تشکیل می دهد. آنان که بیشتر چنین هستند محتملا دینی ترند، ولی اطمینان دارم که حتی آن کسان هم که می گویند به کلی فاقد آنند خود را فریب می دهند و حقیقتا تا حدی دیندارند..»
ویلیام جیمز یک روان شناس تجربی و کسی است که روان شناسی را، مخصوصا روان شناسی دینی را، وارد مرحله تجربی و آزمایشی کرد. این مرد حدود چهل سال روی تجلیات روانی مذهبی روان ها آزمایش کرده؛ یعنی روان ها را از نظر مذهبی مورد معاینه و مطالعه قرار داده، آن هم نه به سبک استدلالی و قیاس بلکه به سبک تجربی و آزمایشی.
نتیجه ای که این روان شناس بزرگ جهان از حدود چهل سال آزمایش در روان انسان از نظر گرایش های معنوی گرفته، این است که می گوید: «در وجود انسان همچنان که یک سلسله گرایش ها به طبیعت و ماده وجود دارد و اینها انسان را با طبیعت پیوند می زنند و ملاک پیوند و ارتباط انسان با طبیعت اند، یک سلسله گرایش های دیگر وجود دارد که با حساب های مادی جور در نمی آید بلکه ضد حساب های مربوط به پیوند انسان با طبیعت است، زیرا پیوند انسان با طبیعت برای این است که انسان از طبیعت و خارج وجود خودش بهره کشی کند و نفع ببرد، ولی این گرایش ها با این حرف ها جور در نمی آید.»
انسان یک سلسله خواست ها در این عالم دارد که با جنبه طبیعی و مادی وجود او سازگار نیست. و می گوید: اینها دلیلی است بر اینکه عالمی وجود دارد و این احساس ها ما را با عالم دیگر پیوند می دهد. الهام های معنوی و خدایی، خداجویی ها، نیکی جویی ها، خیرجویی ها، معنویت جویی ها همیشه در بشر وجود داشته و دارد و قابل مبارزه و جایگزینی نیست. انسان با غرایز طبیعی خودش یک سلسله نیازهایی را که با طبیعتش سازگار است بر آورده می سازد و با غرایز ماورای مادی -به قول ویلیام جیمز- یک سلسله نیازهای دیگری را که ماورای طبیعت مادی انسان است و با حقیقت غیر مادی او سازگار است رفع می نماید و به عبارت دیگر این غرایز، انسان را به ماورای طبیعت مادی او پیوند می دهد برای اینکه یک سلسله نیازهای مصنوعی که در وی هست برطرف بشود.
ویلیام جیمز در کتاب دین و روان می گوید: «دین همیشه نشانه هایی از چیزهایی داده است که عقل و علم بشر هرگز به آنجا راه نداشته است، اما همین نشانه ها سبب شده که عقل و علم به تحقیق پردازد و بالاخره به کشفیاتی نائل گردد. امروز مورد قبول علما است که بسیاری از مسائل علمی که بشر به آنها رسیده است محرک اولیه اش دین بوده است.» این شخص در کتاب خود دین و روان می گوید: «درست است که سرچشمه بسیاری از امیال درونی ما امور مادی طبیعی است، ولی بسیاری از آنها هم از دنیایی ماورای این دنیا سرچشمه می گیرد.»
او همچنین می گوید: «دلیل اینکه اصولا بسیاری از کارهای بشر با حساب های مادی جور در نمی آید همین است، می گوید: من در هر امر "مذهبی" همیشه نوعی وقار و صمیمیت، وجد و لطف، محبت و ایثار می بینم، حالات روانی مذهبی خواصی دارد که آن خواص با هیچ حالت از حالات بشر تطبیق نمی کند.»
می گوید: «به همان دلیل که یک سلسله غرایز مادی ما را با این دنیا پیوند می دهد، غرایز معنوی هم ما را با دنیای دیگر پیوند می دهد. گاهی می گوید این فلسفه های که بشر به وجود آورده، یعنی فلسفه های ماورای طبیعی به منزله ترجمه هایی است که انسان از زبان دیگری انجام داده باشد، یعنی این هایی را که بشر خیال می کند در مسائل ماورای طبیعت با فکر و عقل خود بدان رسیده اینها در واقع ندای دل خود اوست، قلب او و دل او با زبان دیگری، با نور دیگری، با روشنایی دیگری آنها را دریافته و بعد با زبان عقل به آنها شکل فلسفی داده است.»
وی می گوید: «دنیایی که یک فکر مذهبی به ما عرضه می کند نه تنها همان دنیای مادی است که قیافه آن عوض شده باشد بلکه در ساختمان آن عالم چیزهای بیشتری است از آنچه یک نفر مادی می تواند داشته باشد.»
گذشته از همه این ها گرایش به سوی حقایق و واقعیاتی مقدس و قابل پرستش، در سرشت فرد فرد بشر هست. انسان کانون یک سلسله تمایلات و استعدادهای غیر مادی بالقوه است که آماده پرورش است. تمایلات انسان منحصر به تمایلات مادی نیست و گرایش های معنوی صرفا تلقینی و اکتسابی نیست. این حقیقتی است که علم آن را تأیید می کند.
ویلیام جیمز می گوید: «هر قدر انگیزه و محرک میل های ما از این عالم سرچشمه گرفته باشد، غالب میل ها و آرزو های ما از عالم ماورای طبیعت سرچشمه گرفته، چرا که غالب آنها با حساب های مادی جور در نمی آید. (دین و روان) این میل ها چون وجود دارد باید پرورش یابد و اگر درست پرورش نیابد و مورد بهره برداری صحیح واقع نشود، در یک مسیر انحرافی واقع می شود و زیان های غیر قابل تصوری به بار می آورد، همچنان که بت پرستی ها، انسان پرستی ها، طبیعت پرستی ها و هزاران پرستش های دیگر معلول همین جریان است.»


منابع :

  1. مرتضی مطهری- انسان در قرآن- صفحه 20-23

  2. مرتضی مطهری- انسان و ایمان- صفحه 50

  3. مرتضی مطهری- امدادهای غیبی در زندگی بشر- صفحه 55 و 30-31 و 33-36

  4. مرتضی مطهری- فلسفه اخلاق- صفحه 180-181

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/27517