برخی اشکال در خصوص علت وضع احکام و تعمیم آن به دیگر موارد این چنین مطرح نموده اند: "اين كه گفته شد قوانين اسلام قوانينی آسمانی است ولی بيگانه از شرايط و محيط زندگی وضع نشده است بلكه بر اساس احتياجات و مقتضيات و به تناسب مصالح و مفاسد همين زندگی روزمره مردم و موافق با عقل و منطق تنظيم شده است و نمی تواند بی ارتباط به صلاح و فساد حيات مردم و جامعه باشد، اين مطلب در مورد احكام منصوص العلة اگر درست باشد، درباره احكام مستنبط العلة درست نيست، زيرا علت اصلی وضع احكام مستنبط العلة به درستی روشن و قابل اطمينان نيست و به فقيه حق و اجازه نمی دهد كه با استنباط خود آن را به تناسب زمان تغيير دهد فی المثل نوشيدن هر مسكری حرام است اما خوردن هر گوشت خوكی بدون ذكر علت آن، ممنوع اعلام شده و اگر فقيهی بخواهد با استنباط شخصی خودش در ميزان و خصوصيات حرمت آن به تناسب زمان دخالت كند، راه خطا رفته است".
تفسيری كرده اند، می گويند: بعضی احكام منصوص العلة هستند و بعضی مستنبط العلة البته همه احكام اين جور نيست می گويند احكامی كه علتش را كشف بكنيم بعضی منصوص العلة است، يعنی علت و فلسفه اش را خود اسلام ذكر كرده، و بعضی ديگر مستنبط العلة است، اسلام دليلش را ذكر نكرده، خود ما استنباط می كنيم كه دليلش اين بايد باشد گفته اند در جايی كه دستوری منصوص العلة است فقها هم از آن علت پيروی می كنند، ولی در جايی كه مستنبط العلة است، فقها چون اطمينان ندارند كه علت چيست، احتياط می كنند دو مثال ذكر كرده اند: مسكر و گوشت خوك گفته اند: چون اسلام گفته "شراب به دليل اسكارش حرام است" فقها هر چه را كه مسكر باشد می گويند حرام است و هر چه را هم كه مسكر نباشد می گويند حلال است اما در باب گوشت خوك چون اسلام دليلش را ذكر نكرده، اگر ما دليلش را هم به دست بياوريم و در رفعش بكوشيم، باز حكم حرمت به جای خود باقی است هر چند مستشکل گفتند كه "امروز معلوم شده منشا حرمت گوشت خوك تريشين است كه امروز آن را از بين می برند ولی در عين حال شما از هر فقيهی بپرسيد گوشت خوك اصلاح شده، حلال است يا نه؟ باز جرات نمی كند بگويد حلال است". خودشان جواب خودشان را داده اند زیرا به نظر ما فرق است ميان كشف قاطع عقل و علم و كشف احتمالی نه تنها از فقيه، از خود مستشکل هم اگر بپرسيم آيا شما يقين داريد كه تنها علت حرمت گوشت خوك همين است و هيچ علت ديگری ندارد يا نه؟ خواهند گفت يقين نداريم ولی حدس میزنيم همين باشد فقيه هم مثل ماست اگر برای فقيه از هر راهی صد در صد محرز بشود كه علت منحصر حرمت همين است، قطعا فتوا به حليتش می دهد اگر می بينيد كه فقيه فتوا نمی دهد، چون او هم مثل شما، اگر از او بپرسند، می گويد "به گمانم همين طور باشد ولی يقين ندارم، چه می دانيم شايد صد سال ديگر علم آمد يك چيز ديگر هم كشف كرد، ما نمی توانيم يقين پيدا كنيم" پس منشاش اين است كه عقل هنوز در كار خودش مردد است و نتوانسته كشف كند كه علت منحصر اين است.
ما نمی توانيم به فقهای امروز عيب بگيريم كه شما می گوييد "عقل يك دليل استنباط است" پس چرا با كشفی كه امروز شده، به حليت گوشت خوك فتوا نمی دهيد؟ او هم میگويد: ما از خود عقل می پرسيم كه جناب عقل ! جناب علم! آيا تو دليل قاطع داری كه غير از اين چيز ديگری وجود ندارد و در آينده هم كشف نخواهد شد؟ يا میگوييد ما اين را فعلا كشف كرده ايم، شايد چيز ديگری هم باشد؟ بنابراين اين جور چيزها نقضی بر بيانی كه ما عرض كردم نيست.