برخی از مهمترین مسائل مبهم تاریخ فلسفه اسلامی در ایران

در بررسی تاریخ فلسفه اسلامی در ایران، چند مسئله اساسی هنوز مبهم است که اهم آن ها به این قرار است:
1- چگونگی پیدایش فلسفه اسلامی پس از گسترش اسلام، نه از جهت نفوذ مستقیم ترجمه های متون یونانی و سریانی که تا حدی روشن است، بلکه از لحاظ نفوذ دوره ساسانی و اهمیت افکار زروانی و شاید مانوی در برخی نحل فکری سه قرن اول هجری. نیز ورود افکار فلسفی و علمی یونانی به ایران دوره ساسانی و ترجمه کتب نو فیثاغوری و هرمسی و پهلوی و علاقه به علوم غریبه در شمال شرق ایران، مخصوصا در مرو و نشر آثار زیادی در این علوم، حتی به زبان یونانی، منسوب به زردشت و بالاخره سهم این اختلاط در پیدایش جریانات چند قرن اول هجری که مکمل مکتب معروف فلسفه مشایی است همگی در خور اهمیت فراوان است.
نام "ابوالعباس ایرانشهری" که او را اولین فیلسوف در اسلام خوانده اند ولی از او اثری در دست نیست و آثار سیاسی ابوالحسن عامری که در آن کوشش به عمل آمده است تا فلسفه سیاسی ایران قدیم به جای فلسفه سیاسی یونانی با اصول اسلام آمیخته شود و نیز مکتب های نوفیثاغوری و هرمسی که در این دوران رایج بوده است. همگی حاکی از وجود برخی جریانات فکری است که شاید بررسی آن، مساله اهمیت ایران و نقش آن را در سیر بعدی فلسفه اسلامی، به نحو دیگری غیر از آنچه تاکنون متداول بوده است، روشن سازد.
2- دومین مساله مهم درباره سیر فلسفه اسلامی در ایران، که بار دیگر با حیات فلسفی و دینی ایران باستان سر و کار دارد، همانا پیدایش حکمت اشراقی است. آیا ریشه این فلسفه را باید در آثار دیرین ابن سینا و شارحان او جست و جو کرد و یا شیخ اشراق تماس مستقیم با منابع ایران قدیم داشته است؟ این ها همگی مسائلی است اساسی که فقط بررسی دقیق متون فلسفی این دوره، ممکن است که آن را روشن سازد. در هر صورت توجه بیشتری به آثار شارحان شیخ الرئیس و مکتب او در قرن پنجم و آغاز قرن ششم، یعنی کتب حکمایی مانند بهمنیار و لوکری از هر جهت ضروری است.
3- از قرن سوم به بعد فلسفه اسماعیلی در ایران اشاعه یافت، و از آن جا که اکثر داعیان اسماعیلیه به زبان فارسی می نوشتند، آثار آن ها هم از لحاظ فلسفی و دینی و هم ادبی در خور تحقیق دقیق است. تاریخ افکار فلسفی اسماعیلی هنوز روشن نیست، گرچه خوشبختانه برخی از متون مهم آن به طبع رسیده است. از اولین فلاسفه این فرقه مانند ابوحاتم رازی و ابویعقوب سجستانی، تا آمیزش و امتزاج فلسفه آن ها با افکار برخی طرق صوفیه بعد از حمله مغول، سیر چندین قرن افکار فلاسفه ای که برخی مانند ناصر خسرو از بزرگ ترین ادبای ایران بودند، از فصول مهم تاریخ تفکر و فلسفه در ایران است که بسیاری از نکات آن مجهول مانده است.
4- ناشناخته ترین دوره فلسفه اسلامی در ایران، همانا عصر میان خواجه نصیرالدین طوسی و میرداماد است، هنگامی که مکتب های مشایی و اشراقی و عرفانی در دامن تشیع آمیخته شد (مقدمه سید حسین نصر بر رساله سه اصل، صدر الدین شیرازی، تهران، 1340). آنچه در بحث های فلسفی چند قرن اخیر در ایران، متداول شده است از قبیل مساله اصالت وجود و ماهیت، یا بحث در وجود ذهنی و تجرد و قوه متخیله و وحدت و تشکیک وجود و تشکیک ذاتی و بسیاری مطالب دیگر که شاگردان مکتب ملاصدرا با آن آشنا هستند، در این قرون به وجود آمد یا تنظیم یافت و چهره فلسفه را تغییر داد. کافی نیست بگوییم که ملاصدرا نظریه اتحاد عاقل و معقول را از عامری اخذ کرده، یا فلان را از فلان کتاب آموخته است، چون توام با این افکار یک سلسله براهین و طرق بیان و استدلال آمیخته است که یا از خود ملاصدرا است و اگر هم نباشد، ریشه آن در آثار عامری و مانند او یافت نمی شود، بلکه باید آن را در کتب حکمای این دوره، مانند منصور دشتکی، و صدرالدین دشتکی، و جلال الدین دوانی، و ابن ترکه، و سید حید آملی و بسیاری حکما و عرفانی دیگر که آثارشان به بوته فراموشی سپرده شده است جست و جو کرد.
وانگهی آشکار شدن تاریخ فلسفه در این دوره، مستلزم چاپ متون فلسفی و عرفای این عصر است. این امر در عین حال خدمت بزرگی به روشن شدن تاریخ تفکر اسلامی در هند خواهد کرد. چون در همین هنگام بود که هسته فلسفه ایران در زمین فکری دیار هند کاشته شد و از آن درختی تنومند رویید چنان که شاخه های آن تا به امروز سایه خود را بر شبه قاره هند و پاکستان افکنده است.
زمینه فکری شیخ احمد سرهندی و شاه ولی الله دهلوی و حتی متفکران عصر جدید مانند اقبال لاهوری را باید در سیر فلسفی و عرفانی این دوره جست وجو کرد. نیز در همین عصر حکما و عرفای بسیاری مانند قونوی و قیصری، که بر کتب عرفانی و اشراقی شرح و حاشیه نوشته اند، در اناطولی آن زمان و ترکیه فعلی پا به عرصه وجود گذارده و رابطه نزدیکی با فلاسفه ایران و جریانات اساسی فلسفی این دوره داشته اند.
5- و بالاخره در بحث راجع به مسائل تاریخ فلسفه، باید به سیر حکمت بعد از ملاصدرا تا به امروز توجه کرد، مخصوصا از زمان شاگردان ملاصدرا تا احیای فلسفه او به دست ملاعلی نوری و شاگرد وی حاجی ملاهادی سبزواری در قرن سیزدهم. برعکس آنچه قاطبه مردم می پندارند، فلسفه ملاصدرا فورا بعد از او متداول نشد، بلکه اکثر فلاسفه دوره بعد همان فلسفه مشایی را تدریس می کردند و حتی شاگردان برجسته او مانند لاهیجی و فیض کاشانی، رسما از فلسفه استاد خود چندان جانبداری نمی کردند. فقط در قرن دوازدهم بود که به دست ملاحمزه گیلانی، آقا میرزا الماسی، و ملااسمعیل خواجوئی، فلسفه ملاصدرا نضج گرفت و بالاخره با کمک ملاعلی نوری، که هفتاد سال به تدریس حکمت آخوند اشتغال داشت، این مشرب تسلط کامل بر حیات فلسفی ایران یافت. و نیز به دنبال همین سیر فلسفی است که باید زمینه تحولات دینی و فکری قرن گذشته را در ایران جست و جو کرد. در واقع بدون آشنایی با این سنت فکری، تحقیق در تاریخ عقلی و فرهنگی و فکری ایران در قرون اخیر، محال است.
در وضع فعلی نگاشتن تاریخ کامل فلسفه در ایران، امکان پذیر نیست، لکن در عین حال تحقیق در آن امری است ضروری که با جمیع شوون فکری و فرهنگی ایران سر و کار دارد. امید می رود فعالیت های دانشمندان و تشویق هایی که تا حدی اخیرا در مجامع گوناگون از این امر می شود، باعث شود گروه بیشتری از محققان با همکاری یکدیگر به حل مشکلات فلسفی اسلامی در ایران برآمده، و گنجینه های نفیس فکری و معنوی را که در دامن این نهضت عظیم فلسفی نهفته است نه تنها به ایرانیان بلکه به همه افرادی که علاقه مند به کشف حقیقت و نیل به مقام یقینند عرضه دارند.


منابع :

  1. سید حسین نصرناش- معارف اسلامی در جهان معاصر- ص 55-51

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/27885