طباع تام مکتب هرمسی در بین حکما و عرفای مسلمان

نکته ای از افکار هرمسی که مخصوصا در حکمت اشراقی نفوذ داشته است و از قرن ششم به بعد در کتب بسیاری از حکمای این مکتب دیده می شود، اعتقاد به یک هادی آسمانی است که انسان را در وصال به حقیقت یاری می کند و سرانجام سالک با او متحد می گردد.
نام این هادی که همان حی بن یقظان ابن سینا و «الشاهد فی السماع» برخی از عرفای قرن هفتم است، در نوشته های هرمسی «طباع تام» است چنان که سهروردی در کتاب المشارع و المطارحات می نویسد: «و اذا وجدت هرمس یقول ان ذاتا روحانیة القت الی المعارف، فقلت لها: من انت؟ فقالت: انا طباعک التام...»
و نیز در کتاب الواردات و التقدیسات، سهروردی دعایی از جانب هرمس به سوی طباع تمام ذکر می کند که بسیار زیبا و گیراست و نورانیت و روحانیت حقیقی را که هر مسیان، طباع تام می نامند نمودار می سازد. شیخ اشراق چنین می نویسد: ایها السید الرئیس و الملک القدیس و الروحانی النفیس! انت الاب الروحانی و الوالد المعنوی، المتبتل باذن الله بتدبیر شخصی، المبتهل الی الله عزو جل، اله الآلهة فی تکمیل نقصی، اللابس من الانوار اللاهوتیة اسنادها، الواقف من درجات الکمال فی اعلاها، اسالک بالذی منحک هذاالشرف العظیم، و وهبک هذا الفیض الجسیم، الا ما تجلیت لی فی احسن المظاهر، و اریتنی نور و و جهک الباهر، و توسطت لی عند اله الآلهة بافاضة نورالاسرار، و رفعت عن قلبی ظلمات الاستار، بحقه علیک و مکانته لدیک. توجه به طباع تام هرمسی منحصر به سهروردی نیست، بلکه بسیاری از حکمای بعدی نیز آن را ذکر کرده اند، چنان که ابن سبعین حکیم اندلسی که از افکار هرمسی متاثر بوده به آن اشاره کرده است و ملاصدرا در الشواهد الربوبیة از قول هرمس نقل می کند: «ان ذاتا روحانیة القت الی المعارف، فقلت له: من انت؟ قال انا طباعک التام» تکرار طباع تام هرمسی این سوال را به پیش می آورد که معنی واقعی آن چیست و این چه حقیقتی است که نزد بعضی از حکما تا این حد مورد نظر بوده است؟ مبسوط ترین و دقیق ترین بحثی که درباره ی هویت طباع تام شده است، در غایة الحکیم منسوب به مجریطی است، که در قرن هشتم هجری تالیف یافته و یکی از معتبرترین کتب کیمیایی به شمار می آید. از مطالعه ی این کتاب و نیز گفتار دیگران بر می آید که طباع تام همان حقیقت ملکوتی و انانیت آسمانی هر فرد است که نفس پس از هبوط به عالم جسمانی از آن جدا شده و بدین دلیل همیشه در جست و جوی باز یافتن آن است.
عقیده به این که روح انسان قبل از حلول در بدن، در عالم ملکوتی منزل داشته و پس از هبوط به دو قسمت شده است، یک قسمت وارد بدن گردیده و قسمت دیگر به صورت فرشته ی آن روح در عالم بالا باقی مانده است و همواره متوجه نمیه ی زمینی خود بوده و به هدایت او به منزلگه اصلیش می کوشد، در کیش زردشتی نیز رواج داشته است و جنبه ملکوتی روح را، دئنا می نامیده اند. این عقیده در گفتار زیر به وضوح بیان شده است:
پس از سپری شدن شب سوم، در سپیده دم، روان مرد پاکدین را چنین می نماید که در میان گیاه ها باشد و بوهای خوش دریابد. و او را چنین می نماید که باد معطری از نواحی جنوبی به سوی وی می وزد (بادی) خوشبو تر از بادهای دیگر. و مرد پاکدین را چنین می نماید، که این باد را به مشام (بینی) خود در یافته باشد (چنین گوید) از کجا می وزد این باد، خوشبوترین باد، که هرگز به مشام خود درک نکرده ام؟
در وزش این باد دین وی (وجدان وی) به پیکر دختری به او نمودار شود (دختری) زیبا، درخشان، با بازوان سفید، نیرومند، خوشرو، راست بالا، با سینه های برآمده، نیکوتن، آزاده، شریف نژاد، به نظر پانزده ساله، کالبدش به اندازه ی جمیع زیباترین مخلوقات زیبا.
آن گاه روان مرد پاکدین به او خطاب نموده بپرسد: ای دختر جوان (زن جوان) تو کیستی، تو این خوش اندام ترین دخترهایی که من دیده ام؟
پس از آن دین خود او (وجدانش) به او پاسخ دهد، تو ای جوانمرد نیک پندار نیک گفتار نیک کردار نیک تن، من دین خود تو هستم. (جوانمرد پرسد) پس کجاست کسی که تو را دوست داشت از برای بزرگی و نیکی و زیبایی و خوشبویی و نیروی پیروزمند و قدرت به دشمن غلبه کننده ی (تو) آنچنان که تو به نظرم می آیی؟ (دختر پاسخ دهد) ای جوانمرد نیک پندار نیک گفتار نیک کردار نیک تن، آن کس تو هستی که مرا دوست داشتی از برای این بزرگی و زیبایی و خوشبویی و نیروی پیروزمندی و قدرت به دشمن غلبه کننده ی (من) آنچنان که من به نظر تو می آیم.
ظهور چنین فکری نزد ایرانیان قدیم و شباهت تام آن به عقیده ی هرمسیان خود بهترین دلیل است برای رابطه ی قدیم تری بین آنچه به نام فلسفه ی هرمسی شهرت یافت و مشارب و نحل ایران قبل از اسلام، چون در نوشته های هرمسی همان فکر مزدایی به نحو دیگری بیان شده و از ارکان عقاید آن مکتب در آمده است.
بنا به قول صاحب غایة الحکیم، طباع تام سری است که در نهاد حکمت نهفته شده و فقط برای آنان که به مرتبه ی کمال در حکمت رسیده اند افشا می گردد. چنان که می نویسد: «و هذا العلم ایدک الله و لایتانی عمله و لا الوقوف علیه الا لمن فی طباعه ذلک و الی هذا اشار ارسطو، من کتاب الاسطاخیس، اذقال: ان الطباع التام قوة للفیلسوف تزیده فی عمله و حکمته و للحکماء فی هذه الروحانیة -و هذاالسر الموضوع بینهم الذی لایطلع علیه احد غیرهم- حظوظ متفاوتة و هوالسر المکتوم فی الحکمة اذلم یکن من ابواب الحکمة باب لطیف و لا جلیل ابدته الحکماء لتلامیذهم و اداروه فیما بینهم بمکاتبة او سوال، ما خلا هذا السرالمکتوم الذی هو روحانیة الطباع التام.»
در این کتاب نیز هرمس از حقیقت نورانی که مشاهده می کند می پرسد: تو کیستی؟ او جواب می دهد: من طباع تام تو هستم. و اگر تو خواهی مرا بینی مرا به اسم بخوان.
همین طباع تام است که مدبر سرنوشت انسان  و هادی او در این زندگی است و پیروزی اسکندر را در ایران به دلیل غلبه ی طباع تام او پیش بینی می کند.
در دعای زیبایی که هرمس برای طباع تام می خواند، از او به عنوان اصل نورانی و مبدا علم و طبیعت یاد می کند و  چهار طبع جهانی را اقانیم چهارگانه ی طباع تام می شمرد و این طبایع را نیز روحانی و واهب علم و معرفت شمرده، چنین مخاطب قرار می دهد: «ادعوکم ایها الارواح القویة الروحانیة المتعالیة التی هی حکمة الحکماء و فطنة الفطناء و علم العلماء، فاجیبونی و احضرونی و قربونی لتدبیرکم و سدونی بحکمتکم و ایدونی بقوتکم و فهمونی مالا افهم  و علمونی ما لا اعلم و بصرونی ما لا ابصر، و ادفعوا عنی الافات الملتبسه من الجهل و النسیان و القساوة حتی تلحقونی بمراتب الحکماء الاولین (الذین) سکنت قلوبهم الحکمة و الفطنة و الیقظة و التمییز و الفهم و اسکنوا قلبی و لاتفارقونی.»
طباع تام همان روحانیت انسان است که مدبر حیات معنوی و عقلی اوست و مانند خورشیدی در سقع ملکوتی می درخشد. به این دلیل سقراط آن را شمس الحکیم خواند و آن را مدرک و اصل و کلید اسرار حکمت نامید. نیز چون این حقیقت جنبه ی عقلانی و مجرد روح انسانی است اوست که راهنمای طریق معرفت و معلم و مربی اصلی نفس است که نفس را از حالت طفولیت به مقام علم و دانش ارشاد می کند. استاد و هادی درونی در واقع اوست، چه نامش حی بن یقظان باشد و چه شاهد آسمانی.
در فصل هفتم غایة الحکیم تحت عنوان «و من اعمال الصابئین» در ذکر ادعیه ی آنان دعایی است در ستایش هرمس که در آن تمام صفاتی را که در موارد پیشین هرمس برای طباع تام قائل شده بود، صابئین برای خود هرمس قائل شده و پس از آنکه او را ستوده و به نام های گوناگونش خوانده اند، می گویند: «می خوانیم تو را به تمام اسمهایت که به عربی عطارد است و به فارسی تیر و به رومی هاروس، و به یونانی هرمس، و به هندی بودا»، و از او مدد می طلبند که آنان را از جهل و فراموشی و ضعف رهایی بخشد و به آنان حکمت و علم عطا فرماید.
از این دعا چنین بر می آید که در واقع هرمس و طباع تام، یک حقیقت بیش نیست، چنان که هرمس خود طباع تام را خطاب کرد و گفت: «ای پدر روحانی و فرزند معنوی». هرمسی که در موارد دیگر طالب و جوینده ی نیمه ی دیگر وجود خود، در عالم سماوی و جهان ملکوتی بود اکنون خود آن حقیقت معنوی شده و مورد نیایش طالبان معرفت قرار گرفته و به صورت حقیقتی جلوه نموده که هم مقصد طریق و هم هادی روندگان راه علم و معرفت است.  


منابع :

  1. سیدحسین نصر- معارف اسلامی در جهان معاصر- صفحه 78-85

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/27897