مفهوم حقیقی پرستش و عبادت از نظر آیات و روایات

عبودیت، به معنای خضوع و خاکساری است. عبودیت و خاکساری، باید فقط در برابر خدای متعال صورت پذیرد و حتی شایسته نیست عنوان عبد بر بردگان و کنیزکان اطلاق گردد. عبادت در لغت، به معنای طاعت همراه با خضوع است. گاه، عبادت به معنای پیروی از روش و دین و آیین است نه پرستش قرآن کریم می فرماید: «فقالو أنؤمن لبشرین مثلنا و قومهما لنا عابدون» (مؤمنون/آیه 47)؛ «پس گفتند: آیا به دو بشر که مثل خود ما هستند و طایفه آن ها بندگان ما می باشند ایمان بیاوریم؟» کسی که از خط مشی پادشاهی پیروی کند، او را پرستیده و عبادت کرده است؛ (لسان العرب المحیط، ج4، صص 664 – 665)، چنان که وقتی انسان به سخنرانی کسی گوش می دهد، او را به گونه ای عبادت کرده است. اگر سخنران از خدا و ارزش های الاهی و مبانی دینی سخن می گوید و با سخنانش آدمی را به سوی خدا فرا می خواند، شنونده در حقیقت خدا را پرستیده است؛ و اگر سخنان شیطانی و شرارت آمیز و شهوت انگیز و دور کننده آدمی از خدا بر زبان می راند، گوش دادن به سخنان او، عبادت شیطان به شمار می آید.

در روایتی از پیامبر اکرم (ص) نیز عبادت به همین معنا آمده است. آن بزرگوار فرمود: کسی که به سخنوری گوش فرا دهد، به راستی او را پرستیده است. اگر سخنور از خدا بگوید، به راستی خدا را پرستیده است و اگر از ابلیس سخن بگوید (یعنی سخنان شیطانی و شرانگیز بر زبان آورد)، به راستی ابلیس را پرستیده است (مستدرک سفینةالبحار، ج 7، ص 64؛ نیز بحارالانوار، ج 26، ص 239 و ج 2، ص 94 و ج 69، ص 264). واژه عبد، دو ریشه صحیح و تقریبا متضاد دارد: نرم و رام (لین و ذل) و شدت و غلظت. معنای ریشه اول عبد مملوک و بنده است. وقتی بخواهند از این ریشه در خصوص بندگان خدا فعل بسازند، گفته می شود: عبد یعبد عباده؛ ولی هنگامی که بخواهند برای بردگان فعل بسازند گفته می شود: عبد یعنی بنده شد و به بندگی اعتراف کرد. متعبد یعنی کسی که خویشتن را وقف عبادت کرده است. مشرکان را، بندگان و پرستش گران طاغوت و بتان می خوانند و مؤمنان را بندگان و پرستش گران خدای متعال. شتر نرم و راهوار، «البعیر المعبد» خوانده می شود. معبد یعنی رام. راه هموار را نیز بدین سبب «طریق معبد» می نامند. طریق معبد یعنی راهی که، بر اثر گام های روندگان، نرم و هموار گردیده است. ریشه دیگر این واژه، «عبد» به معنای قوت و صلابت است. وقتی پارچه ای ضخیم و محکم باشد، گفته می شود، «هذا ثوب له عبده»؛ این پارچه ای است دارای ضخامت و استحکام (معجم مقاییس اللغة، ج 4، ص 205 – 206).
برخی گفته اند: عبادت عبارت است از نهایت تعظیم؛ و آن جز در مورد خدای سبحان شایسته نیست؛ زیرا نهایت تعظیم جز برای آن که از نهایت انعام و بخشش برخوردار است، شایسته نیست و جز خدای تعالی کسی از این ویژگی بهره نمی برد. (کشاف اصطلاحات الفنون، ج 3، ص 947)، این تعریف کامل نیست زیرا از طرفی نماز مردم عادی را شامل نمی شود و حال آنکه عبادت است بی آنکه نهایت تعظیم را داشته باشد؛ و از طرفی احترام به قبور معصومان: را که مشتمل بر نهایت تعظیم است، دربرمی گیرد و حال آنکه عبادت نیست.
برخی عبادت را کردار مخالف هوای نفس مکلف به منظور بزرگداشت پروردگار می دانند. (شریف جرجانی، ص 189)، مرحوم خواجه نصیر می فرماید: عبادت آن بود که تعظیم و تمجید خالق خویش جل و علا و مقربان حضرت او چون ملائکه و انبیاء و ائمه و اولی: و طاعت و متابعت ایشان و انقیاد اوامر و نواهی صاحب شریعت کند و تقوا را که مکمل و متمم این معانی بود، شعار و دثار خود سازد. (خواجه نصیرالدین طوسی اخلاق ناصری، ص 116)، البته تعظیم و اکرام غیرخدا به معنای عبادت خدای متعالی است نه عبادت آنها. پرستش، نوعی رابطه خاضعانه، ستایشگرانه، سپاس گزارانه و معنادار آدمی در برابر خدای سبحان است.

این واکنش، ره آورد معرفت خدای متعال است. وقتی انسان خداوند را کامل ترین ذات با کامل ترین صفات و پیراسته از هر گونه کاستی شناخت و جهان را مظهر آفرینندگی، نگهداری، فیاضیت، عطوفت و رحمت او دانست، در برابرش سر تسلیم و خاکساری فرود می آورد. پرستش، نوعی ارتباط با خدا است؛ ارتباطی همراه با خضوع، ستایشگری و سپاسگزاری. تنها خداوند شایسته اینگونه ارتباط است. پرستش هرگونه که باشد، معنادار است؛ یعنی نشان می دهد فرد در برابر پروردگار سر تسلیم و سپاس فرود آورده است. حقایقی که پرستش گران مسلمان ابراز می کنند، عبارت است از:

1. ستایش خداوند با صفات جمال و کمال ویژه وی.
2. تسبیح و بیان پیراستگی حضرت حق از هر گونه کاستی.
3. سپاس خدای مهربان و سرچشمه همه خوبی ها و نعمت ها شمردن وی.
4. بندگی و اطاعت محض در برابر خداوند که تنها موجود شایسته پرستش است.
5. اعتراف به یگانگی و بی مانندی خداوند و شایستگی انحصاری وی برای پرستش.
به هرحال، در تعریف عبادت اختلاف است؛ اما می توان آن را چنین معنا کرد: عبادت عبارت است از خضوع و خشوع در برابر موجود دیگر با این هدف که آن موجود اله یا رب یا مستقل باشد. البته تفسیر عبادت به هر گونه خضوع و احترام مفهومش این است که هیچکس، براى هیچکس خضوع و احترامى نکند و احدى این نتیجه را نمى پذیرد. همچنین تفسیر آن به هر گونه درخواست و تقاضا معنیش این است که تقاضا و در خواست از هر کس شرک و بت پرستى باشد، این نیز بر خلاف ضرورت عقل و دین است. عبادت را به تبعیت و پیروى انسانى از انسان دیگر نیز نمى توان تفسیر کرد، زیرا پیروى منطقى افراد از رئیس خود در سازمانها و تشکیلات اجتماعى جزء الفباى زندگى بشر است، همان طور که پیروى از پیامبران و پیشوایان بزرگ از وظائف حتمى هر دیندارى محسوب مى شود.

بنابراین عبادت مفهومى غیر از همه اینها دارد و آن آخرین حد خضوع و تواضع است که به عنوان تعلق و وابستگى مطلق و تسلیم بى قید و شرط عابد در برابر معبود انجام مى گیرد. این کلمه که با واژه (عبد)، ریشه مشترک دارد، توجه به مفهوم عبد (بنده)، روشن مى سازد که در حقیقت عبادت کننده با عبادت خود نشان مى دهد که در برابر معبود تسلیم محض است، و سرنوشت خود را در دست او مى داند، این همان چیزى است که از لفظ عبادت در عرف و شرع فهمیده مى شود. عبد از نظر لغت عرب به انسانى مى گویند که سر تا پا تعلق به مولا و صاحب خود دارد، اراده اش تابع اراده او، و خواستش تابع خواست او است. در برابر او مالک چیزى نیست، و در اطاعت او هرگز سستى به خود راه نمى دهد. و به تعبیر دیگر عبودیت آن گونه که در متون لغت آمده اظهار آخرین درجه خضوع در برابر معبود است، و به همین دلیل تنها کسى مى تواند معبود باشد که نهایت انعام و اکرام را کرده است و او کسى جز خدا نیست. بنابراین عبودیت نهایت اوج تکامل یک انسان و قرب او به خدا است. عبودیت نهایت تسلیم در برابر ذات پاک او است. عبودیت اطاعت بى قید و شرط و فرمانبردارى در تمام زمینه هاست. و بالاخره عبودیت کامل آن است که انسان جز به معبود واقعى یعنى کمال مطلق نیندیشد، جز در راه او گام بر ندارد، و هر چه غیر او است فراموش کند، حتی خویشتن را و این است هدف نهائى آفرینش بشر که خدا براى وصول به آن میدان آزمایشى فراهم ساخته و علم و آگاهى به انسان داده، و نتیجه نهائیش نیز غرق شدن در اقیانوس رحمت او است.

پیامبراکرم (ص) می فرماید: «اذا کان یوم القیامة صارت امتى ثلاث فرق: فرقة یعبدون الله خالصا و فرقة یعبدون الله ریاء و فرقة یعبدون الله یعیون به دنیا. فیقول للذى کان یعبد الله للدنیا: بعزتى و جلالى ما اردت بعبادتى؟ فیقول الدنیا، فیقول لاجرم لا ینفعک ما جمعت و لا ترجع الیه انطلقوا به الى النار .و یقول للذى یعبد الله ریاء: بعزتى و جلالى ما اردت بعبادتى؟ قال: الریاء، فیقول انما کانت عبادتک التى کنت ترائى بها لا یصعد الى منها شىء و لا ینفعک الیوم، انطلقوا به الى النار .و یقول للذى کان یعبد الله خالصا: بعزتى و جلالى ما اردت بعبادتى؟ فیقول بعزتک و جلالک لانت اعلم منى کنت اعبدک لوجهک و لدارک قال: صدق عبدى انطلقوا به الى الجنة»؛ پیامبر (ص) فرمود: هنگامى که روز قیامت مى شود، پیروان من به سه گروه تقسیم مى شوند، گروهى خدا را با اخلاص پرستش مى کردند و گروهى از روى ریا، و گروهى به خاطر اینکه به دنیا برسند، در آن هنگام خداوند به کسى که او را به خاطر دنیا، پرستش مى کرده مى گوید: به عزت و جلال من سوگند، بگو هدف از پرستش من چه بود؟ در پاسخ مى گوید دنیا، خداوند مى گوید بنابراین آنچه را اندوختى به حال تو سودى نمى دهد و به آن باز نمى گردى، او را به سوى آتش ببرید، و به آنکس که خدا را از روى ریا عبادت مى کرده مى گوید: به عزت و جلالم سوگند، بگو منظورت از عبادت من چه بوده؟ در پاسخ می گوید: ریا، می فرماید آن عبادتى را که از روى ریا انجام می دادى چیزى از آن به سوى من صعود نمی کرد، و امروز هیچ سودى به تو نخواهم داد، او را به سوى آتش ببرید و به آنکس که خدا را از روى خلوص عبادت کرده گفته می شود به عزت و جلالم سوگند بگو منظورت از عبادت چه بود؟ در پاسخ می گوید به عزت و جلالت قسم تو از آن آگاهترى، من فقط تو را براى خودت و براى سراى آخرت می پرستیدم مى فرماید بنده ام راست می گوید او را به بهشت ببرید.


منابع :

  1. مجموعه آثار- ج 2- صفحه 97-94

  2. مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- ج 22 صفحه 388-387 و ج1 صفحه 245 و ج9 صفحه 50

  3. حسین روحانی نژاد- پرستش- صفحه 6-5

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/27913