در نهج البلاغه آمده است که از علی (ع) سؤال شد: شاعرترین شاعران عرب کیست؟ ایشان جواب دادند: «ان القوم لم یجروا فی حلبه تعرف الغایه عند قصبتها، فان کان لابد فالملک الضلیل؛ این شاعران در یک میدان اسب نتاخته اند تا معلوم شود، کدام یک گوی سبقت ربوده اند. آنگاه فرمود: اگر ناچار باید اظهار نظری کرد باید گفت آن پادشاه تبه کار (یعنی امرء القیس) بر دیگران مقدم است.» (کلمات قصار/ 455)
ابن ابی الحدید در "شرح نهج البلاغه" ذیل جمله بالا داستانی با سند نقل می کند، می گوید: علی (ع) در ماه رمضان هر شب مردم را به شام دعوت می کرد و به آنها گوشت می خورانید. اما خود از غذای آنها نمی خورد. پس از صرف شام برای آنها خطابه می خواند و موعظه می کرد، یک شب حاضران در حالی که مشغول صرف غذا بودند درباره شاعران گذشته به بحث می پرداختند، علی پس از صرف غذا سخن گفت و در ضمن فرمود: "ملاک کار شما دین است، مایه حفظ و نگهداری شما تقوا است، ادب زیور شما است و حلم حصار آبروی شما است."
آنگاه رو کرد به ابوالاسود دوئلی که جزء حاضران بود و قبلا در بحث درباره شاعران شرکت کرده بود و گفت بگو ببینم عقیده تو درباره شاعرترین شاعران چیست؟! ابوالاسود شعری از ابودؤاد ایادی خواند و گفت به عقیده من این شخص از همه شاعرتر است. علی فرمود اشتباه کرده ای چنین نیست، مردم که دیدند علی درباره موضوعی که قبلا مورد بحث آنها بود اظهار علاقه می کند یک صدا فریاد کردند: شما نظر بدهید یا امیرالمومنین، شما بفرمایید که تواناترین شاعران کیست؟
علی فرمود قضاوت درباره این موضوع صحیح نیست، زیرا اگر در مسابقه شعری ، همه آنها در یک جهت سیر کرده بودند ممکن بود درباره آنها داوری کرده برنده را معرفی کنیم. اگر لازم باشد حتما اظهار نظری بشود باید بگوییم آن کس که نه تحت تاثیر میل شخصی و نه تحت تاثیر بیم و ترس (بلکه صرفا تحت تاثیر قوه خیال و ذوق شعری) سروده است بر دیگران مقدم است. گفتند یا امیرالمؤمنین آن کیست؟ گفت پادشاه تبه کار امرء القیس.
ملاک برتری شعر امرءالقیس را از از یونس نحوی معروف، پرسیدند: بزرگترین شاعر جاهلیت کیست؟ گفت: امرء القیس اذا رکب، و النابغه اذا هرب، و زهیر اذا رغب و الاعشی اذا طرب؛ بزرگترین شاعران امرء القیس است آن گاه که سوار شود، یعنی در وقتی که احساسات دلاوری و شجاعتش تحریک شود و بخواهد حماسه بگوید. و دیگر نابغه ذبیانی است اما آنگاه که تحت تاثیر واهمه و ترس قرار گیرد و بخواهد معتذر شود و از خود دفاع کند، و زهیر بن ابی سلمی است آنگاه که چیزی را دوست بدارد و بخواهد توصیف کند، اعشی است آنگاه که به طرب آید.
مقصود این مرد این است که هر یک از این شاعران در زمینه معین استعداد دارند و شاهکارهایی که به وجود آورده اند تنها در همان زمینه معین است که استعداد آن را داشته اند. هر کدام در رشته خود اولند و هیچ کدام در رشته دیگری نبوغی به خرج نداده اند.