فطری بودن شعور استدلالی و واقع بینی انسان
از اینکه بحث و کنجکاوی از علل و اسباب حوادث، و بیان استدلال نظریات قابل تردید و شک، یکی از شئون غریزی و خواص فطری انسان است، تردید نمی توان کرد. انسان «به هر وسیله باشد» چیزهایی را درک می کند و اضطرارا «به طور جبر» می پذیرد و نمی تواند آنها را نادیده انگارد و درک می کند، اطلاع بر هر چیز که علل و اسبابی دارد، منوط به اطلاع بر علل و اسباب آن است، و از این رو هر وقت به فکر درک چیزی می افتد، اول به بحث و کنجکاوی از علل و اسباب آن مبادرت می ورزد، تا از راه اطلاع بر آنها، آن چیز را درک کند.
انسان با فطرت خدادادی خود، واقع بین است، و تا زنده است از حصار فکر، لحظه ای بیرون نمی افتد، و هر چه دستگیر او می شود همان فکر است، ولی در عین حال هرگز فکر را نخواسته، پیوسته خارج از فکر را می خواهد، و هیچ گاه موضوعیت برای فکر قایل نیست و دایما در پی «واقعیت خارج» و مستقل از فکر است. مانند کسی که به صورت خود در آیینه نگاه می کند، وی با اینکه می داند آیینه تصرفاتی در صورت او (مانند معکوس نمودن و بزرگ تر یا کوچک تر از واقع نشان دادن و تغییرات دیگری) انجام می دهد، باز سر و کارش با صورت خودش می باشد، نه صورتی موهوم که در آیینه نقش بسته است.
ناتوانی سوفسطاییان برای فرار از واقعیت
به هر حال انسان، فطرتا واقع بین است، حتی اشخاصی که از راه بحث یا به واسطه عوامل دیگری از این اعتقاد منحرف شده، مسلک «سوفسطاییان» یا «شکاکان» را اختیار کرده اند، وقتی که مجموع افکار خود را در یک جمله جمع آوری کرده و می گویند: «در همه چیز شک داریم، یا در بیرون از خود تردید داریم، یا جز فکر و اندیشه های خود چیزی نداریم» هنگامی که در همین سخن دقیق می شویم، می بینیم این جمله ها را به عنوان یک خبر علمی و قطعی به ما می رسانند، و به مقصد واقع بینی مطرح می کنند. علاوه بر این، آنان در زندگی روزانه (مانند ما) با افکار خود، معامله «واقع نمایی» می کنند، و در جایی که با منافع خارجی خود برخورد می کنند به سوی آنها می شتابند، و در جایی که با زیان مواجه می شوند، اجتناب می ورزند و هرگز با این امور، معامله افکار ذهنی خالی از واقعیت را نمی نمایند و در نتیجه عملا واقع بینی خود را تصدیق می نمایند. و حتی صاحبان مکتب اصالت عمل که ارزش واقع نمایی را از افکار سلب کرده، تنها ارزش عملی آن را قبول دارند، وقتی که خلاصه نظر خود را به ما اطلاع داده و می گویند: «افکار ارزش عملی دارند» خود این فکر را با ارزش واقعی به ما تلقین می کنند.
زیرا پر روشن است که اینان می خواهند ما اعتقاد کنیم که واقعا افکار ارزش عملی دارند و این خود یک واقعیت علمی است و اگر تنها ارزش عملی این فکر منظورشان بود، جزء "لاادریون و شکاک ها" قرار می گرفتند و در این صورت باز از راه دیگر، مانند شکاکان واقعی افکار را قولا و فعلا تصدیق می نمودند (چنانکه گذشت). پس در هر حال انسان از واقع بینی گزیری ندارد. البته نباید اشتباه کرد و از مسئله واقع بینی انسان این نتیجه را گرفت که هر گونه فکر صحیحی که حتی از محسوسات پیش انسان هست صد در صد مطابق واقع می باشد، و بی اینکه از جهاز ادراک انسان تصرف در وی به عمل آید عین معلوم خارجی است. بلکه منظور این است که میان انسان و جهان خارج به کلی مسدود نبوده، فی الجمله واقعیت خارج به ذهن انسان راه دارد.
توصیه قرآن به استدلال و تعقل
این دو مسئله یعنی مسئله واقع بین بودن انسان و مسئله شعور استدلالی بشر، به حسب فطرت و آفرینش، توجه اسلام را (که روی اساس آفرینش وضع شده) به خود جلب نموده، و در نتیجه چنانکه تعلیمات خود را از راه وحی مجرد (راه ارشاد مولوی) بیان نموده، در این مقصد، راه استدلال آزاد را نیز پیموده، خود را با اتخاذ این طریقه ترغیب و اکیدا توصیه کرده است. برای مثال: در میان شش هزار و ششصد و اندی آیات کریم قرآن، آیات زیادی را می توان یافت که معارف اعتقادی و عملی اسلام را با سبک استدلالی بیان می نماید، این آیات مقاصد خود را با دلایل و حجت های کافی به غریزه واقع بینی و درک استدلالی انسان عرضه می دارد. هیچ یک از این آیات نمی گوید که مقصد مرا بی چون و چرا بپذیرید، و پس از آن به عنوان تفنن یا هدف دیگری به استدلال بپردازید، بلکه می گوید: آزادانه به عقل سلیم خود مراجعه کنید، چنانچه سخن مرا به همراه دلایل و شواهدی که ذکر می کنیم تصدیق نمودید (و قطعا هم تصدیق خواهید کرد) بپذیرید. (و این همان طرز تفکر فلسفی و استدلال آزاد است.)
مثال دیگر: همچنین در خلال آیات شریفه قرآنی، آیات بسیاری به چشم می خورد که جهل و نادانی و جمود را مذمت و علم و فهم را مدح می نماید، و انسان را به تعقل و تفکر و تدبیر و اعتبار و بحث و کنجکاوی در هر گوشه و کنار جهان آفرینش امر می کند. این آیات به اندازه ای زیاد و روشن هستند که به نقل آنها نیازی نمی بینیم. حتی در مورد عده ای از احکام عملی که امر آنها را به طریق «مولویت» صادر می کند، امثال این جمله: «ذلکم خیر لکم ان کنتم تعلمون؛ برای شما بهتر است اگر بدانید.» (توبه/ 41) پیدا می شود، و این جمله ها به انضمام آیات دیگری که امر به تعقل و تفکر و تدبیر می فرماید، می رساند که بر هر مسلمانی لازم است که از راه تعقل، مصالح و مفاسد کلیات احکام را درک کند، اگر چه جزئیات و خصوصیات آنها بیرون از حوصله ادراک او باشد. در سننت پیغمبر (ص) و بیانات اهل بیت گرامی او (ع) نیز صدها روایت در این باره می توان یافت.
نتایج طریق تعقل در اسلام
نتیجه ای که از این رویه عاید تعلیمات عالیه اسلام می شود این است که:
1- تعلیمات اسلامی که در مجرای تعقل و استدلال منطقی آزاد قرار گرفته، نسبت به انسان با غریزه تفکر فلسفی و تعقل استدلالی که دارد قابل هضم است.
2- طریقه تعقل غیر از راه وحی مجرد، یک پشتوانه دیگری است که تعلیمات اسلامی را برای همیشه، و نسبت به همه کس، زنده نگه می دارد، و مقاصد این آیین پاک از دریچه چشم استدلال پیوسته تر و تازه خواهد بود و با گشودن این راه، بعد از انقطاع وحی و پایان نبوت، دیگر تعلیمات دینی هرگز قیافه ابهام و اجمال به خود نمی گیرد و در صف یادگارهای تاریخی و آثار باستانی در موزه ها ذخیره نمی شود. برای اینکه به نتایج پر اهمیت این روش روشن اسلام بهتر واقف شویم، باید پی جویی و کنجکاوی بیشتری در اطراف تعلیمات اسلامی انجام دهیم و مخصوصا دو مسئله «الوهیت» و «معادشناسی» اسلام را با دقت بیشتری مورد بررسی قرار دهیم.