اشکالی بر رابطه حکومت اسلامی با خواست اکثریت

عده ای از داشمندان حقوق، به روش اسلام خرده گرفته و می گویند: «روشی از ناحیه مردم قابل پذیرش و اجرا است که با خواست اکثریت آنها وفق می دهد و اسلام فاقد این می باشد. به حسب آزمایش نیز دیده ایم که قوانین اسلام جز مدت بسیار کوتاهی جریان کامل نیافت، ولی روش های دموکراسی چون به خواسته های مردم احترام و اعتبار قایل است، دوام پیدا کرده و قرن ها است دنیای متمدن را اداره کرده، روز به روز به استحکام و زیبایی خود می افزاید. حداکثر آنچه در حق روش اجتماعی اسلامی می توان گفت این است که نسبت به استعداد چهارده قرن پیش جامعه انسانی، روش کاملی بود، اما پس از گذشتن چهارده قرن و پیشرفت های تکاملی که نصیب بشر گردیده اکنون دیگر با فعلیت اوضاع جهان انسانی قابل تطبیق نیست.»

رابطه خواست اکثریت با نوع تعلیم و تربیت عمومی
اولا: اگرچه تاثیر موافقت خواست اکثریت، در پذیرش تا اندازه ای قابل انکار نیست، ولی خواست اکثریت، بی تردید معلول نوع تعلیم و تربیت عمومی است. و این مطلب پس از بحث های اجتماعی و روانی کافی، امروز به حد بداهت رسیده است و محیط خداشناسی و تقوای دینی که اسلام به وجود می آورد، محیطی است که هرگز اکثریت آن عقل سلیم را تابع هوی و هوس، و حق و حقیقت را فدای دلخواه نمی کنند و پیوسته نظر اکثریت را با حق وفق خواهد داد. چنانکه محیط های دیگری نیز در سایه جامعه های مترقی و منحط به وجود می آید، خواسته های اکثریت هر یک از آنها متناسب با عادت های مستقر و مقاصد عمومی همان جامعه است. البته هر روشی در آغاز پیدایش خود با خواست اکثریت جماعتی که در میان آنها استقرار می جوید موافق نخواهد بود، و این اختصاص به روش اسلام نداشته و سایر روش ها نیز همین حال را دارند، بنابراین مؤاخذه روش اسلام به این جرم که با تعلیم و تربیت بی بند و بارانه ما دیگر قابل پذیرش نمی باشد، مغالطه ای بیش نیست.

تفاوت سیره پیامبر با سایر خلفای مسلمین
ثانیا: سپری شدن روش اسلامی از میان مسلمین به این نحو نبوده که در ظرف چند سال پیدایش زمان رسول اکرم (ص) عمر طبیعی خود را به آخر رسانیده و زندگی عادی خود را بدرود گفته باشد، تاریخ حوادث در اسلام بهترین گواه است که پس از رحلت رسول اکرم روش اسلام را که مشخصه آن سیرت رسول اکرم بوده از میان برداشته، و سیرت های دیگر را به جای آن نشانیدند، و به فاصله کمترین مدتی یک امپراطوری کاملا عربی به جای روش و سنت اسلامی نشست، اگر چنانچه نام مرگ و میر به این گونه از میان رفتن، گذاشته شود، او را شهادت و کشته شدن باید نامید، نه مرگ عادی.
البته در صورتی که اسلام در آغاز پیدایش مورد استقبال گرم و پس از چند سالی به مرور از پای درآمده باشد، نباید نام پذیرفته نشده رویش گذاشته شود. باید از یک طرف روش اسلامی را از کتاب و سنت و سیرت پاک پیغمبر اکرم (ص) بررسی کرد، و از طرف دیگر در صفحات تاریخ روش های شرم آور و ننگین حکومت های منسوب به اسلام را مطالعه دقیق نمود، آن وقت باید دید سیرت حقیقی اسلام کی و در کدام جامعه اسلامی به موقع اجرا گذاشته شده؟ تا ما بگوییم: جامعه بشری یا اکثریت مردم روش اسلامی را نمی پذیرند. آیا باید بگوییم: ناشایستگی اعمال مسلمین، نشانه بهترین دلیل ناشایستگی روش دینی آنهاست؟!
در عین حال ما نظایر این گرفتاری ها و مشکلات را در روش های دیگر و مخصوصا در روش های دموکراسی خودمان نیز می یابیم، بیشتر از نیم قرن است که ما حکومت و دستور رژیم دموکراسی را پذیرفته، در ردیف ملل متمدن غربی قرار گرفته ایم، عیانا می بینیم وضع ما روز به روز وخیم تر و فلاکت بارتر می شود و از این درخت که برای دیگران پر برکت و پر بار است جز میوه بدبختی و رسوایی نمی چینیم.
البته این مشکل به قیافه سؤال در می آید، و جوابش یک کلمه بیش نیست و آن این است که به قانون اساسی عمل نمی کنیم و از مسمای دموکراسی به اسم آن قناعت نموده ایم. حالا این جواب چرا در روش دموکراسی درست است و در مورد روش اسلام درست نیست؟ و چرا دموکراسی مسئول تخلف مردم نیست ولی اسلام مسئول است؟ سؤالی است که دیگران شاید برای وی پاسخی داشته باشند، ما که نداریم.

ناکارآمدی روش دموکراسی
ثالثا: اگر چنانچه در اثر پیشرفت مدنیت، اسلام، موقعیت اجتماعی خود را از دست داده و عصر، عصر طلایی و دوره، دوره دموکراسی است که مورد پذیرش اکثریت جهانی می باشد و پیوسته نیز پذیرفته خواهد شد، چرا پس از جنگ اول عده ای از ملل دموکراسی از این روش پسندیده روگردان شده، به رژیم کمونیستی روی آوردند؟ و روش دموکراسی هر روز سنگری را از دست داده و عقب نشینی می کند و کار در این مدت کم به جایی رسیده که نیمی از جمعیت جهان به کمونیستی گرویده اند؟
آیا روش کمونیستی مرحله تکامل دموکراسی است، چنانکه دموکراسی مرحله تکامل رژیم های قبلی بوده؟ و آیا روش دموکراسی به خودی خود، مرحله تکاملی است؟ اینها مسایلی است که برای دریافت پاسخ حقیقی آنها، باید به بحث و کنجکاوی های دامنه دار که از عهده این مقاله بیرون است، دست زد.


منابع :

  1. سید محمدحسین طباطبایی- معنویت تشیع- صفحه 81-79

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/28852