دلائل توحيد در آسمانها

خداوند در آیات مختلف قرآن به مسئله توحید از طریق آفرینش زمین و آسمان پرداخته است از جمله در آیه 12 سوره طلاق آمده: «الله الذی خلق سبع سموات و من الارض‏ مثلهن یتنزل الامر بینهن لتعلموا ان الله علی کل شی‏ء قدیر و ان الله قد احاط بکل شی‏ء علما؛ خداوند همان کسى است که هفت آسمان را آفرید، و از زمین نیز همانند آنها را فرمان او در میان آنها پیوسته فرود می آید تا بدانید خداوند بر هر چیز تواناست و اینکه علم او به همه چیز احاطه دارد!» این آیه کریمه آخرین آیه سوره مبارکه طلاق است. اشاره ‏ای به مساله‏ خلقت و جریان اراده و حکمت الهی در کار خلقت است. می‏ فرماید: الله، خدا همان کس است که هفت آسمان آفرید، و از زمین مانند آنها را، امر الهی بین آنها فرود می ‏آید، برای اینکه شما بدانید که خدا بر هر چیزی‏ تواناست و خدا به هر چیزی از نظر علم و دانش احاطه دارد، یعنی علم‏ خداوند محیط به همه چیز است.
همچنین خداوند در سوره انعام آیات 75 تا 79 می فرماید:«و کذلک نری إبراهیم ملکوت السماوات و الأرض و لیکون من الموقنین. فلما جن علیه اللیل رأی کوکبا قال هذا ربی فلما أفل قال لا أحب الآفلین. فلما رأى القمر بازغا قال هذا ربی فلما أفل قال لئن لم یهدنی ربی لأکونن من القوم الضالین. فلما رأى الشمس بازغة قال هذا ربی هذا أکبر فلما أفلت قال یا قوم إنی بری‏ء مما تشرکون. إنی وجهت وجهی للذی فطر السماوات و الأرض حنیفا و ما أنا من المشرکین؛ اینچنین ملکوت آسمانها و زمین را به ابراهیم نشان دادیم، تا اهل یقین گردد. هنگامى که (تاریکى) شب او را پوشانید ستاره ‏اى مشاهده کرد گفت: این خداى من است؟ اما هنگامى که غروب کرد گفت غروب کنندگان را دوست ندارم. و هنگامى که ماه را دید (که سینه افق را) می شکافد گفت این خداى من است؟ اما هنگامى که (آن هم) افول کرد گفت اگر پروردگارم مرا راهنمایى نکند مسلما از جمعیت گمراهان خواهم بود. و هنگامى که خورشید را دید (که سینه افق را) می شکافت گفت این خداى من است؟ این (که از همه) بزرگتر است، اما هنگامى که غروب کرد گفت اى قوم! من از شریک هایى که شما (براى خدا) می سازید بیزارم.من روى خود را به سوى کسى کردم که آسمانها و زمین را آفریده من در ایمان خود خالصم و از مشرکان نیستم.»
در تعقیب نکوهشى که ابراهیم از بتها داشت، و دعوتى که از آزر براى ترک بت پرستى نمود، در این آیات خداوند به مبارزات منطقى ابراهیم با گروه‏هاى مختلف بت پرستان اشاره کرده و چگونگى پى بردن او را به اصل توحید از طریق استدلالات روشن عقلى شرح می دهد. نخست می گوید: «همانطور که ابراهیم را از زیانهاى بت پرستى آگاه ساختیم همچنین مالکیت مطلقه و تسلط پروردگار را بر تمام آسمان و زمین به او نشان دادیم.» ملکوت در اصل از ریشه "ملک" (بر وزن حکم) به معنى "حکومت و مالکیت" است، "واو" و "ت" براى تاکید و مبالغه به آن اضافه شده بنابراین‏ منظور از آن در اینجا حکومت مطلقه خداوند بر سراسر عالم هستى است. این آیه گویا اجمالى از تفصیلى است که در آیات بعد درباره مشاهده وضع خورشید و ماه و ستارگان و پى بردن از غروب آنها به مخلوق بود نشان آمده است.
یعنى قرآن ابتدا مجملى از مجموع آن قضایا را ذکر کرده، سپس به شرح آنها پرداخته است، و به این ترتیب منظور از نشان دادن ملکوت آسمان و زمین به ابراهیم روشن می شود. و در پایان آیه می فرماید: «هدف ما این بود که ابراهیم اهل یقین گردد.» شک نیست که ابراهیم یقین استدلالى و فطرى به یگانگى خدا داشت اما با مطالعه در اسرار آفرینش این یقین به سر حد کمال رسید، همان طور که ایمان به معاد و رستاخیز داشت ولى با مشاهده مرغان سر بریده ‏اى که زنده شدند، ایمان او به مرحله "عین الیقین" رسید.
در آیات بعد این موضوع را به طور مشروح بیان کرده و استدلال ابراهیم را از افول و غروب ستاره و خورشید بر عدم الوهیت آنها روشن می سازد. نخست می گوید: «هنگامى که پرده تاریک شب جهان را در زیر پوشش خود قرار داد ستاره ‏اى در برابر دیدگان او خودنمایى کرد، ابراهیم صدا زد این خداى من است؟! اما به هنگامى که غروب کرد با قاطعیت تمام گفت: من هیچگاه غروب کنندگان را دوست نمی دارم و آنها را شایسته عبودیت و ربوبیت نمی دانم. بار دیگر چشم بر صفحه آسمان دوخت این بار قرص سیم‏گون ماه با فروغ و درخشش دلپذیر خود بر صفحه آسمان ظاهر شده بود. هنگامى که ماه را دید ابراهیم صدا زد این است پروردگار من؟ اما سرانجام ماه به سرنوشت همان ستاره گرفتار شد و چهره خود را در پرده افق کشید، ابراهیم جستجوگر گفت: اگر پروردگار من مرا به سوى خود رهنمون نشود در صف گمراهان قرار خواهم گرفت.»
در این هنگام شب به پایان رسیده بود و پرده ‏هاى تاریک خود را جمع کرده و از صحنه آسمان می گریخت، خورشید از افق مشرق سر برآورده و نور زیبا و لطیف خود را همچون یک پارچه زربفت بر کوه و دشت و بیابان می گسترد، همین که چشم حقیقت بین ابراهیم بر نور خیره‏ کننده آن افتاد صدا زد خداى من این است؟! اینکه از همه بزرگتر و پر فروغ تر است!، اما با غروب آفتاب و فرو رفتن قرص خورشید در دهان هیولاى شب، ابراهیم آخرین سخن خویش را ادا کرد و گفت: اى جمعیت، من از همه این معبودهاى ساختگى که شریک خدا قرار داده ‏اید بیزارم. اکنون که فهمیدم در ماوراى این مخلوقات متغیر و محدود و اسیر چنگال قوانین طبیعت خدایى است قادر و حاکم بر نظام کاینات، من روى خود را به سوى کسى می کنم که آسمانها و زمین را آفرید و در این عقیده خود کمترین شرک راه نمی دهم، من موحد خالصم و از مشرکان نیستم.
در تفسیر این آیه و آیات بعد و اینکه چگونه ابراهیم موحد و یکتاپرست‏ به ستاره آسمان اشاره کرده و می گوید: "این خداى من است" مفسران گفتگو بسیار کرده ‏اند و از میان همه تفاسیر دو تفسیر قابل ملاحظه‏ تر است که هر کدام از آن را بعضى از مفسران بزرگ اختیار کرده و در منابع حدیث نیز شواهدى بر آن وجود دارد: نخست اینکه ابراهیم شخصا می خواست درباره خداشناسى بیندیشد و معبودى را که با فطرت پاک خویش در اعماق جانش می یافت پیدا کند، او خدا را با نور فطرت و دلیل اجمالى عقل شناخته بود و تمام تعبیراتش نشان می دهد که در وجود او هیچگونه تردیدى نداشت، اما در جستجوى مصداق حقیقى او بود، بلکه مصداق حقیقى او را نیز می دانست اما می خواست از طریق استدلالات روشن تر عقلى به مرحله "حق الیقین" برسد و این جریان قبل از دوران نبوت و احتمالا در آغاز بلوغ یا قبل از بلوغ بود. در پاره ‏اى از روایات و تواریخ می خوانیم این نخستین بار بود که ابراهیم چشمش به ستارگان آسمان افتاد و صفحه نیلگون آسمان شب با چراغهاى فروزنده و پر فروغش را می دید، زیرا مادرش او را از همان دوران طفولیت به خاطر ترس از دستگاه نمرود جبار در درون غارى پرورش می داد.
اما این بسیار بعید به نظر می رسید که انسانى سالها درون غارى زندگى کند و حتى در یک شب تاریک نیز یک گام از آن بیرون نگذارد، شاید تقویت این احتمال در نظر بعضى به خاطر جمله رأی کوکبا باشد که مفهومش این است که تا آن زمان ستاره ‏اى را ندیده بود. ولى این تعبیر به هیچوجه چنین مفهومى را در بر ندارد، بلکه منظور این است اگرچه تا آن زمان ستاره و ماه و خورشید را بسیار دیده بود ولى به عنوان یک محقق توحید این نخستین بار بود که به آنها نظر می دوخت و در ارتباط افول و غروب آنها با نفى مقام خدایى از آنها اندیشه می کرد، در حقیقت ابراهیم بارها آنها را دیده بود اما نه با این چشم.
بنابراین هنگامى که ابراهیم می گوید هذا ربى (این خداى من است) به عنوان یک خبر قطعى نیست، بلکه به عنوان یک فرض و احتمال، براى تفکر و اندیشیدن است، درست مثل اینکه ما می خواهیم در علت حادثه ‏اى پیجویى کنیم تمام احتمالات و فرضها را یک یک مورد مطالعه قرار می دهیم و لوازم هر یک را بررسى می کنیم تا علت حقیقى را بیابیم و چنین چیزى نه کفر است و نه حتى دلالت بر نفى ایمان می کند، بلکه راهى است براى تحقیق بیشتر و شناسایى بهتر و رسیدن به مراحل بالاتر ایمان، همانطور که در جریان "معاد" نیز ابراهیم براى رسیدن به مرحله شهود و اطمینان ناشى از آن در صدد تحقیق بیشتر برآمد.
در تفسیر عیاشى از محمد بن مسلم از امام باقر یا صادق (ع) چنین نقل شده است‏«انما کان ابراهیم طالبا لربه و لم یبلغ کفرا و انه من فکر من الناس فى مثل ذلک فانه بمنزلته؛ ابراهیم این سخن را به عنوان تحقیق گفت و هرگز سخن او کفر نبود، و هرکس از مردم به عنوان تفکر و تحقیق این سخن را بگوید همانند ابراهیم خواهد بود.» (تفسیر نور الثقلین جلد اول صفحه 738) در این زمینه دو روایت دیگر نیز در تفسیر نور الثقلین نقل شده است. تفسیر دوم این است که ابراهیم این سخن را به هنگام گفتگو با ستاره پرستان و خورشید پرستان بیان کرد، و احتمالا بعد از مبارزات سرسختانه او در بابل با بت پرستان و خروج او از آن سرزمین به سوى شام بود که با این اقوام برخورد کرد، ابراهیم که لجاجت اقوام نادان را در راه و رسم غلط خود در بابل آزموده بود، براى اینکه نظر عبادت کنندگان خورشید و ماه و ستارگان را به سوى خود جلب کند، نخست با آنها همصدا شد و به ستاره پرستان گفت: شما می گوئید این ستاره زهره پروردگار من است، بسیار خوب یعنى باشد که سرانجام این عقیده‏ را براى شما بازگو کنم، چیزى نگذشت که چهره پرفروغ ستاره در پشت پرده تاریک افق پنهان گشت اینجا بود که حربه محکم به دست ابراهیم افتاد و گفت:من هرگز چنین معبودى را نمیتوانم بپذیرم. بنا بر این جمله "هذا ربى"، مفهومش این است "به اعتقاد شما این خداى من است" و یا اینکه آن را به عنوان استفهام گفت: آیا این خداى من است؟در این زمینه نیز حدیثى در تفسیر نور الثقلین و سایر تفاسیر از عیون اخبار الرضا نقل شده است.


چگونگى استدلال ابراهیم بر توحید
اکنون این سؤال پیش می آید که ابراهیم چگونه از غروب آفتاب و ماه و ستارگان بر نفى ربوبیت آنها استدلال کرد؟ این استدلال ممکن است از سه راه باشد.
1- پروردگار و مربى موجودات (آن چنان که از کلمه "رب" استفاده می شود) باید همیشه ارتباط نزدیک با مخلوقات خود داشته باشد، لحظه ‏اى نیز از آنها جدا نگردد، بنابراین چگونه موجودى که غروب می کند و ساعتها نور و برکت خود را بر می چیند و از بسیارى موجودات به کلى بیگانه می شود، می تواند پروردگار و رب آنها بوده باشد؟!
2- موجودى که داراى غروب و طلوع است، اسیر چنگال قوانین است چیزى که خود محکوم این قوانین است چگونه می تواند حاکم بر آنها و مالک آنها بوده باشد. او خود مخلوق ضعیفى است و سر بر فرمان آنها و توانایى کمترین انحراف و تخلف از آنها را ندارد.
3- موجودى که داراى حرکت است حتما موجود حادثى خواهد بود، زیرا همان طور که مشروحا در فلسفه اثبات شده است، حرکت همه جا دلیل بر حدوث‏ است، زیرا حرکت خود یک نوع وجود حادث است و چیزى که در معرض حوادث است یعنى داراى حرکت است نمی تواند یک وجود ازلى و ابدى بوده باشد.


منابع :

  1. مرتضی مطهری- آشنایی با قرآن- جلد 8 صفحه 65-67

  2. ناصر مکارم شیرازی- تفسير نمونه- جلد 5 صفحه 315-308

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/28969