آیین یهود، همان طور که در برابر مسیحیت از خود مقاومت و سرسختی نشان داد، در برابر اسلام نیز سر تعظیم فرود نیاورد. پیامبر اسلام (ص) در آغاز ورود خود به مدینه با سه مشکل اساسی روبه رو بود. مشکل قریش در بیرون از مدینه و مشکل اختلافات اوس و خزرج و مشکل یهود در داخل مدینه. حل مشکلات داخلی، راه را برای برطرف نمودن مشکل خارجی باز می کرد، این بود که پیامبر با اوس و خزرج پیمان نامه ای منعقد نمود که در ضمن آن تعهداتی را نیز از یهود گرفت و پس از آن پیمان نامه ای اختصاصی با یهود و سرانجام میان مهاجر و انصار پیمان برادری بست.
مجموع این پیمان نامه ها فضای صلح و آرامش را بر مدینه حاکم نمود، ولی دیری نپایید که یهود، مفاد پیمان نامه ها را زیر پا گذاشت و در نهان و آشکار با اسلام به مبارزه برخاست، تا آنجا که در توطئه ای، برای یاری جستن از مشرکین، شرک را بر اسلام برتری دادند. بهانه اصلی آنها این بود که چرا پیامبر از میان آنها برانگیخته نشده است. سرانجام پیامبر مجبور شد برای رفع هرگونه توطئه و نیز استحکام پایگاه داخلی، یهودیان بنی قینقاع و بنی نضیر را به خارج از مدینه تبعید و با بنی قریظه به شدت برخورد نماید. آن گاه پیامبر عازم جنگ با یهود خیبر در شمال مدینه شد و پس از پیروزی، با آنها مصالحه کرد. به نظر می رسد علل عمده عدم تمکین یهود در برابر اسلام عبارت بود از:
1. نژاد پرستی:
به عقیده یهود فقط قوم بنی اسرائیل شایستگی سروری بر مردم جهان را دارد و خداوند تنها در نسل آنها نبوت و کتاب و ملک را قرار داده است. طبیعی است که یهود با چنین طرز تفکری، هرگز راضی نخواهد شد از پیامبری تبعیت کند که از نسل اسماعیل است. یهودیان معمولا به این امر رضا نمی دادند که یک غیر یهودی به پیغمبری مبعوث شود. این نژادپرستی از کجا ناشی شده است؟ به نظر می رسد یکی از دلایل مهم آن، گمان بنی اسرائیل درباره اختصاص رسالت حضرت موسی به آنهاست.
موسی (ع) بنی اسرائیل را پس از حدود چهارصد سال، از ذلت کشته شدن فرزندان پسر و کنیزی دخترانشان توسط فرعون مصر رهایی بخشید. و شاید پس از دیدن آن همه معجزات حسی، به خاطر روح عناد و انکارشان و برتری در میان مردم آن روزگار، برایشان این توهم پیش آمده باشد که هدایت الهی به آنها اختصاص دارد و اگر در تورات بشارت هایی درباره پیامبران بعدی است، همه مربوط به پیامبرانی است که از میان آنها برخیزند. چنین گمانی وقتی در میان آنها تقویت می شود که حضرت موسی مأموریت یافت آنها را به سرزمین موعود، یعنی بیت المقدس برساند. به این معنا که قوم برگزیده خدا باید وارد سرزمین اختصاصی خود شوند.
از دلایل دیگر نژادپرستی یهود، وضعیت تاریخی این قوم است. به دلایل مختلف فرهنگی و سیاسی و اقتصادی، سایر اقوام نمی توانستند قوم یهود را در کنار خود تحمل کنند و آنان همواره در معرض نقل مکان و مهاجرت بودند. تنها عامل وحدت بخشی که می توانست آنها را در اقصی نقاط جهان به یکدیگر پیوند دهد، طرح مسأله نژاد واحد بود. قوم پراکنده یهود تنها در پرتو شرمیت خویش می توانست جسما و روحا خود را سرپا نگهدارد. کنیسه و تلمود پناهگاه و تکیه گاه ضروری قوم رنجیده و حیران شده ای بود که زندگیشان بر امید و امیدشان بر ایمانی که به خدای خویش داشتند، متکی بود.
در مجموع نژادپرستی عامل مهمی بود که باعث می شد یهودیان در برابر اسلام موضعگیری نمایند. دکتر احمد شلبی در این باره می گوید: یهود می خواست که پیامبر از میان آنها و برای آنها باشد، و تسلط آنها را بر مردم تقویت کند و جایگاه آنها را برتری بخشد، لیکن اسلام به دست مردی از عرب آمد که از یهود نبود، و میان مردم مساوات برقرار نمود، پس یهود را به عنوان قوم برتر باقی نگذاشت.
نژادپرستی یهود با دلایل محکم در قرآن رد شده است. خداوند سخن بنی اسرائیل را درباره یهودی بودن انبیای پیشین رد می کند.به این دلیل که، عنوان یهودیت پس از موسی به وجود آمده است: و در جای دیگر می فرماید: هنگامی که به یهود گفته شود به آنچه از جانب خداوند نازل شده ایمان بیاورید، می گویند ما به چیزی ایمان می آوریم که بر خود ما نازل شده است. آنگاه این پرسش بزرگ را در برابر آنها قرار می دهد که اگر شما راست می گویید، پس چرا پیامبران خدا را پیش از این به قتل می رساندید؟! (بقره/ 91) خداوند با این بیان شیوا به یهود می فهماند که هر چه خدا بگوید حق است، و فرقی نمی کند که آورنده آن چه کسی باشد و تصدیق قرآن که تصدیق کننده معارف تورات و انجیل است، در واقع تصدیق تورات و انجیل است و کفر به قرآن، مستلزم کفر به آنهاست و اینکه اگر شما در ادعای خود راستگو هستید (که فقط به پیامبرانی که در میان شما نازل می شوند، ایمان نمی آورید) پس چرا سخن موسی را تکذیب و انبیای گذشته را به قتل رساندید؟!
خداوند نه تنها اصل نژادپرستی دینی یهود را رد کرده، تفکراتی را که ریشه در چنین اعتقادی دارد، باطل نموده است، از جمله این که، هدایت الهی مخصوص یهود است (بقره/ 135) و خداوند فقط به آنها علاقه و محبت دارد (مائده/ 18) و تنها یهود دوستدار حقیقی خدا هستند (جمعه/ 6) و بهشت برای آنها آفریده شده است (بقره/ 111) و اینکه فقط چند روزی (به تعداد روزهای گوساله پرستی در آتش جهنم باقی می مانند. (بقره/ 80)
2. دنیاطلبی و سودجویی یهود:
تحقق افکار نژادپرستانه یهود، بدون دستیابی به قدرت اقتصادی ممکن نبود. قدرت مالی به آنها توان رویارویی با افکار و اعتقادات محیط پیرامون را می بخشید و آنها را یک جمع برتر و متشخص که در نظر سطحی، می توانست نمایانگر درستی راهشان باشد، معرفی می کرد. محیط مدینه آن چنان امنیتی را برای یهود از نظر سرمایه گذاری ایجاد نموده بود که علاوه بر روش معمول آنها، که تجارت است، به امر کشاورزی نیز، خصوصا در شمال مدینه (منطقه خیبر) اهتمام ورزیده بودند.
و از آنجا که اسلام خطری جدی برای منافع طلبی بی حد و حصر یهود محسوب می شد، به مخالفت با آن پرداختند. اشتیاق به جمع آوری ثروت، آن چنان در یهود ریشه دوانده بود که آنها حریص ترین مردم بر مال اندوزی شدند، (بقره/ 96) و چون دنیاطلبی مستلزم انکار حقایق غیر مادی و زندگی پس از مرگ است، خداوند حرص یهود بر دنیا را مورد نکوهش قرار داد. (بقره/ 94 ـ 95 و جمعه/ 6 ـ 8)
3. تقلید کورکورانه از بزرگان و علمای یهود:
گرایش حق طلبانه بزرگان یک آیین، نقش تعیین کننده ای در جذب توده های مردم به سوی حق دارد. بزرگان و دانشمندان یهود، به دلیل اینکه اسلام موقعیت مادی و اجتماعی آنها را به خطر انداخته بود، علی رغم شناخت کامل پیامبر، حق را پنهان نمودند (بقره/ 146) و دست به تحریف تورات زدند، تا نشانه های پیامبر اسلام را بپوشانند و امر را بر پیروان خود مشتبه سازند. نویسنده المنار معتقد است: تقلیدهای خاص یهود، منجر به جدایی یهود از مسیحیها شد و چون حضرت عیسی دشمن تقلیدها بود، مسیحیها به اسلام نزدیکترند، زیرا آنها فراموش نکرده اند که چگونه حضرت عیسی تقلیدهای آشکار یهود را که در تورات وجود نداشت، متزلزل نمود خداوند در آیات فراوانی از قرآن، از این خیانت بزرگ فرهنگی دانشمندان یهود پرده برداشته و آنها را سرزنش کرده است. ( آل عمران/ 187، نساء/ 46، مائده/ 13 و 41 و 44 و انعام/ 91) هرچند عوام یهود را نیز، به دلیل تبعیت کورکورانه از علمای خود، مورد توبیخ قرار داده است. (بقره/ 78)
4. جمود بر عقاید:
تعصب و جمود یهود به حدی است که خداوند ایمان آنها به اسلام را مورد انکار و استبعاد قرار می دهد و نیز می فرماید: یهود آن گاه از موقعیت و جایگاه ارزشمند برخوردار خواهند شد که تورات و هر آنچه از جانب خداوند نازل شده (قرآن) را به پا دارند. (بقره/ 75) نه اینکه با نگاه دشمنی و کینه به اسلام نگاه کنند.
5. غرور علمی:
در زمان ظهور اسلام، نگاه دانشمندان یهود به مردم پیرامون خود که درس ناخوانده بودند، نگاهی توأم با غرور بود. این غرور کاذب مانع از آن می شد که آنها از معارف دینی که پیامبرش امی بود برخوردار گردند. علامه طباطبایی در این باره می گوید: آری یهود در دنیای قبل از اسلام خود را اشرف ملل می دانست و سیادت و تقدم بر سایر اقوام را حق مسلم خود می پنداشت و خود را اهل کتاب نامیده، به داشتن ربانیین و احبار مباهات کرده، به علم و حکمت خود می بالید و سایر مردم را بی سواد و وحشی می نامید.
پس وقتی مشاهده کرد که قرآنی بر قوم قریش (که به خاطر علم و کتاب یهود در برابر آنها خضوع می کردند) نازل شده، مخصوصا وقتی در آن کتاب نظر کرده، آن را کتابی آسمانی و ناظر بر سایر کتابهای آسمانی دید و ملاحظه نمود که کتابی سرشار از حقیقت و مشتمل بر عالی ترین تعلیمات و وحی و کاملترین طریق هدایت است، بیشتر از پیش به ذلت و بی ارجی علم و کتاب خود که سالها به رخ جهانیان می کشید پی برد. به ناچار از خواب و خیال بیدار شد و به طغیان و کفر خود افزود.