نمونه ای از عمق معانی در آیات قرآن

نباید چنین تصور شود که مقصود از عمق معانی، دشوار بودن و حالت معمایی است که هیچ کس نمی فهمد، بلکه مقصود این است که قرآن همه ی مسائل نهایی مربوط به انسان و جهان را در آیاتی که کلمات و جملات آن بسیار ساده و زیباست، مطرح کرده است به عنوان نمونه: «و کم قصمنا من قریه کانت ظالمه و انشانا بعدها قوما آخرین فلما احسوا باسنا اذا هم منهما یرکضون لا ترکضوا و ارجعوا الی ما اترفتم فیه و مساکنکم لعلکم تسالون قالوا یا ویلنا انا کنا ظالمین فما زالت تلک دعواهم حتی جعلناهم حصیدا خادمین و ما خلقنا السماء و الارض و ما بینهما لاعبین؛ ما بسا آبادی هایی را که ستمکار بودند، شکستیم و نابود کردیم و پس از آن ها، گروه دیگری را به وجود آوردیم. در آن هنگام که آن ستمکاران غضب ما را احساس کردند، ناگهان پا به فرار گذاشتند. [به آنان گفته شد:] فرار نکنید و برگردید به آن وضع پیشین خود که خودکامگی و اسراف در معشیت را در آن به راه انداخته بودید. و برگردید به جایگاه های قبلی خودتان، شما مسئول قرار خواهید گرفت. آنان گفتند: وای بر ما، ما ستمکاران بوده ایم. این گفتارشان مستمر بود تا آن گاه که آنان را درو شده و خمود روی زمین انداختیم. ما آسمان و زمین و آن چه را که میان آنهاست، در حال بازی و برای بازی نیافریده ایم.» (انبیاء/ 11-16)
آیات مذکور با کلمات ساده و بدون اندک پیچیدگی و ابهام در مفهوم جملات. باعظمت ترین و اصیل ترین قوانین عالم هستی و مشیت خداوندی و زندگی آدمی را بیان می کند، در صورتی که هر انسانی که مقداری با ادبیات عرب آشنایی داشته باشد، می تواند از آیات مزبور استفاده کند.
به عبارت کلی تر، هر انسانی به اندازه ی آشنایی با معانی کلمات آیات مذکور و مقدار و چگونگی اطلاعی که درباره ی قوانین عالم هستی و مشیت خداوندی و ابعاد زندگی آدمی دارد، از آنها بهره برداری خواهد کرد. برای توضیح بیشتر، تحلیل های زیر را در آیات مزبور مورد توجه قرار می دهیم:
الف: ستم و ستمکاری، انحراف از حیات معقول است و این انحراف به قدری مورد غضب الهی است که کیفر آن را در همین دنیا به ستمکاران می چشاند. این غضب و کیفر از بابت ناخوشایند بودن ستم و ستمکاری، کیفری معین است و مانند معلول به دنبال علت خود به جریان خود می افتد. بر این اساس، مقصود از کلمه ی غضب و قهر مانند آنها در آیات قرآنی جز این نیست که مورد غضب حلقه ای در زنجیر عالم هستی و حیات انسانی وارد کرده است که خلاف اراده ی تشریعی خداوندی در جهان هستی است.
ب. قانون خلقت چنین است که گروهی که به جهت ستم و ستمکاری از منطقه ی حیات تکاملی بیرون رفته و ساقط می شوند، گروهی دیگر جای آن را می گیرد و چنان نیست که انحراف گروهی از منطقه ی حیات تکاملی قانون استمرار خلقت را مختل کند و به اصطلاح تورات، خدا از کردار خود غمگین و پشیمان شود.
ج- احساس نزول بلا، فرار کردن از بلا را بدون معطلی به دنبال می آورد. زیرا دفاع از حیات در متن حیات و مربوط به دینامیسم آن می باشد.
د- آیا فرار از بلایی که خود بر سر خود آورده اند، امکان پذیر نیست؟! این قانون کلی است که وابستگی معلول به علت خود، بدون استثنا ایجاب می کند که هر دو پیرامون یک مجری قرار بگیرند. مثلا علتی را که من ایجاد کرده ام، امکان ندارد که معلولش گریبان شما را بگیرد. می توان گفت: روح آدمی، مانند یک دریای وسیع به وسعت عالم هستی یا مانند فرضیه ی اتر است که همه ی کیهان را پر کرده است، و هر گونه کار و اندیشه و گفتاری که از آدمی سر می زند، موجی در خود روح آدمی پدید می آورد که به وسعت عالم هستی است:
این جهان کوه است و فعل ما ندا *** سوی ما آید نداها را صدا
هـ- قانون مسئولیت یک واقعیت عمومی و کلی است. هیچ انسانی در این دنیا که دارای خلقتی معتدل و از عقل و وجدان و قدرت برخوردار است، نمی تواند از مسئولیت بر کنار باشد. هر قانون فردی و اجتماعی که شامل حال انسانی باشد، مسئولیتی مناسب با خود، در آن انسان ایجاب می کند.
و. قانون پشیمانی و اعتراف به تبهکاری و تیره بختی اختیاری که گاهی تلخ تر از شدیدترین کیفرهاست. و آن پدیده ی ملکوتی که وجدان نامیده می شود، هرگز اصالت و ضبط و بینایی خود را از دست نمی دهد. از ناچیزترین رویدادی که در موجودیت آدمی (منطقه ی مأموریت خود) بروز می کند، تا بزرگ ترین حادثه ای که می تواند حتی حیات آدمی را تفسیر کند، در دیدگاه وجدان قرار می گیرد و برای ضبط در روح آدمی که خواه ناخواه رهسپار ابدیت است، تحویل می دهد.
ز- این جهانی که همه ی اجزا و روابط آن را قانون می چرخاند و یک میلیارد میلیاردم اپسیلون نیم تواند از قانون سرکشی کند، آیا احتمال می رود که بازی و بازیچه ی بی هدفی باشد؟! آیا این وقیح ترین نگاه و برداشت نیهلیستی در واقعیات نیست؟!
ح- ترف (اسراف) که خودکامگی در مصرف مواد معیشت و به بازی گرفتن حیات خود و دیگر انسان هاست، برخاستن برای مبارزه با قانون جدی جهان هستی است که عبارت است از: لزوم تحصیل حیات معقول.
خداوند در این آیات مبارکه (11 تا 16 سوره ی انبیاء) ترف را معلول بازی دانستن جهان معرفی فرموده است. ما هر اندازه در تحلیل آیات مذکور عمیق تر بیندیشیم، به معانی عمیق تری خواهیم رسید که سطحی نگران نمی توانند آن ها را از الفاظ ساده و فصیح آن آیات درک کنند. در عین حال، در هر سطحی از معلومات و ارتباط با واقعیات زندگی و جهان هستی باشند، با توجه بی غرضانه به محتویات آیات مزبور خود را رویاروی واقعیات خواهند دید.


منابع :

  1. محمدتقی جعفری- قرآن نماد حیات معقول- صفحه 50-53

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/400316