گواهان روز قیامت در آیات قرآن

مهمترین منزلگاه قیامت مرحله رسیدگی به حساب خلایق در دادگاه عدل الهی با حضور شاهدان مختلف و سنجش اعمال در ترازوی مخصوص سنجش است. دادگاهی که پشت خلایق را می لرزاند، و همه را غرق وحشت و اضطراب می کند. دادگاهی که قاضی و داورش خدا است و فرشتگان مقرب شهود آن هستند، و بالاخره دادگاهی که کوچکترین و بزرگترین اعمال انسان همه در آن پرونده دارد و حتی نیات افراد نیز به حساب کشیده می شود.

با این اشاره، به آیات قرآن درباره گواهان روز قیامت گوش فرا می دهیم.
1- «فالینا مرجعهم ثم الله شهید علی ما یفعلون» ( یونس/ 46)

2- «فکیف اذا جتنا من کل بشهید و جئنا من کل امه بشهید و جئنابک علی هولاء شهیدا» (نساء/ 41)

3-«و جائت کل نفس معها سائق و شهید» (ق/21)

4-«یوم تشهد علیهم  السنتهم و ایدیهم و ارجلهم بما کانوا یعملون»(نور/ 24)

5-«و قالوا الجلود هم لم شهد تم علینا قالوا انطقنا الله الذی انطق  کل شی»(فصلت/21)

6-«یومئذ تحدث اخبارها بان ربک اوحی لها»(زلزال/ 4 و 5)

ترجمه:

1- در هر حال بازگشتشان به سوی ما است سپس خداوند گواه است بر آنچه آنها انجام می دادند.

2- حال آنها چگونه خواهد بود در آن روز که هر امتی گواهی بر اعمالشان می طلبیم و تو را گواه این امت قرار خواهیم داد.

3- هرانسانی وارد محشر می گردد درحالی که همراه او سوق دهنده و شاهدی است.

4- در آن روز که زبانها و دستها و پاهایشان برضد آنها به اعمالی که مرتکب می شدند گواهی می دهند.

5- آنها به پوستهای تن خود می گویند: چرا بر ضد ما گواهی دادید؟ جواب می دهند همان خدائی که هر موجودی را به نطق در آورده ما را گویا ساخته است.

6- در آن روز زمین تمام خبرهای خود را بازگو می کند، چرا که پروردگارت به او وحی کرده است.

گواهان محشر در اولین سخن از «گواهان روز قیامت» است، اشاره به ذات پاک خداوند که نخستین گواهان است کرده می فرماید: «بازگشت همه آنها به سوی ما است، سپس خداوند گواه است بر آنچه آنها انجام می دهند» «فالینا مرجعهم ثم الله شهید علی ما یفعلون». دادگاهی که حاکمش خدا و شاهد و گواهش نیز در مرحله اول ذات پاک او است آیا ممکن است چیزی در آن مورد غفلت قرار گیرد و در حساب نیاید؟

مسلما از چنین دادگاهی باید در اضطراب و وحشت بود، نه به خاطر احتمال داوری به غیر حق بلکه به خاطر اعمالمان! بعضی از مفسران شهادت و گواهی را در اینجا به معنی جزا و مجازات تفسیر کرده اند، در حالی که ضرورتی بر چنین تفسیر خلاف  ظاهری نیست، زیرا مانعی ندارد که ذات پاک خداوند نیز در آن روز گواهی بر اعمال بندگان دهد، و گواهی خود را از طریق الهام به فرشتگان مأمور حساب بیان دارد. بعضی نیز گفته اند گواهی خداوند  همان است که اعضای پیکر انسان را به نطق در می آورد  تا آنچه را انجام دادند بازگو کند.

در دومین آیه باز هم سخن از گواهان محشر است، ولی در اینجا سخن از گواهی پیامبران نسبت به امتهای خود، و پیغمبر اسلام (ص) نسبت به سایر پیامبران است، می فرماید: «حال آنها چگونه خواهد بود در آن روز  که برای هر امتی گواهی بر اعمالشان می طلبیم و تو را گواهی آنها می آوریم»؟! «فکیف اذا جتنا من کل بشهید و جئنا من کل امه بشهید و جئنابک علی هولاء شهیدا».

البته در آیه فوق این نکته با صراحت ذکر نشده که گواهی هر امتی پیامبر آنها است، ولی قرائن نشان می دهد که مطلب همین است زیرا پیامبر هر امت شایسته ترین کسی است که گواهی بر امت خویش دهد و نیز در آیه تصریح نشده که منظور از«هولاء» (اینها) دقیقا کیانند؟ و لذا مفسران دو احتمال ذکر کرده اند: بعضی گفته اند اشاره به امت پیامبر (ص) است که آن حضرت در قیامت شاهد و گواه بر آن خواهد بود، صالحان امت را معرفی می کند و مجرمان و تکذیب کنندگان را نیز معرفی خواهد کرد. ولی بسیاری از مفسرات گفته اند که «هولاء» اشاره به جماعت انبیاء است که در جمله قبل به آنها  اشاره شده، و به این ترتیب پیغمبر اسلام (ص) گواه گواهان و شاهد شاهدان است.

در اینکه شهادت انبیاء (ع) بر امتها یا شهادت رسول الله (ص) بر انبیاء (ع) چگونه خواهد بود با اینکه معنی «شهود» آگاهی توأم با حضور است، و هریک از انبیاء، و همچنین شخص پیغمبر اسلام (ص) در یک محدوده خاص زمانی امت خود بوده اند، ممکن است از این جهت باشد که روح آنها در عالم برزخ نیز ناظر احوال امتها است، و این منافات با آیه 117 مائده که از زبان حضرت مسیح می گوید: «و کنت علیهم شهیدا ما دمت فیهم فلما توفیتنی کنت انت الرقیب علیهم» «من تا آن زمان در میان آنها (نصاری) بودم شاهد اعمال آنها بودم، ولی هنگامی که مرا باز گرفتی تو مراقب آنان بودی» ندارد، زیرا به نظر می رسد که شهادت در این آیه به معنی حضور توأم با مراقبت و جلوگیری از انحراف است، نه فقط مسأله گواهی و حضور (دقت کنید).

در مورد پیغمبر اکرم(ص) نیز ممکن است حضور روح مقدسش در طول تاریخ بشریت سبب این آگاهی و حضور بوده باشد، همان گونه که در روایات آمده است که اولین مخلوق خدا نور پیامبر اسلام(ص) بود. احتمال دیگری در معنی «شهادت» در اینجا وجود دارد و آن مقیاس سنجش بودن است، زیرا یک فرد نمونه می تواند عملا گواهی بر خوبی خوبان (کسانی  که با او شباهت دارند) بدی بدان (کسانی که از او دورند) بوده باشد، و در این صورت مفهوم آیه منحصر به شهود قیامت نخواهد بود.

قابل توجه اینکه در حدیثی از پیغمبر اکرم(ص) می خوانیم: «روزی آن حضرت(ص) به «ابن مسعود» فرمود: قرآن برای من بخوان! عرض کرد: ای رسول خدا! تو قرآن را به ما آموختی؟ فرمود: دوست دارم آن را از دیگری بشنوم، ابن مسعود سوره نساء را گشود هنگامی که به آیه فوق «فکیف اذا جتنا من کل بشهید» رسید، رسول خدا(ص) گریه کرد؛ و در نقل دیگری در ادامه همین روایت آمده است چنان گریه کرد که گونه هایش تر شد فرمود: یا رب هذا علی من انا بین ظهر انیهم، فکیف من  لم ارهم: «خداوندا این نسبت است که من در میان آنها هستم، پس چگونه خواهد بود نسبت به کسانی که من آنها را  ندیده ام»؟! گریه شدید پیامبر(ص)  ظاهرا برای مواقف وحشتناک محشر و سنگینی مسئولیتی است که بر دوش او گذارده شده، مسئولیت گواهی بر حاضران، و از آن مهمتر بر غالبان که به تأیید الهی قادر برآن خواهد شد.

در سومین آیه سخن از «شهادت فرشتگان» در آن دادگاه بزرگ است می فرماید هر انسانی وارد محشر می گردد درحالی که همراه او سوق دهنده و شاهدی است. «و جائت کل نفس معها سائق و شهید». «سائق» او را به سوی دادگاه عدل الهی  می راند و سوق می دهد و «شهید» بر اعمال او گواهی می دهد.

گرچه در آیه تصریح نشده که این «سوق دهنده» و «شاهد» از فرشتگان است یا غیر آنها؟ و اگر فرشته است کدام یک از فرشتگان الهی است؟ ولی قرائن نشان می دهد که آنها حتما از فرشتگانند، چرا که مناسبترین افراد برای این مأموریت بزرگ آنها می باشند، و مناسب این است که همان دو فرشته مأمور ثبت «حسنات» یا «سیئات» باشند که از همه فرشتگان از اعمال آدمی آگاهترند. ولی بعضی «سائق» را به معنی «فرشته مرگ» که او را به مردن سوق داده، و شاهد را به معنی عمل انسان، یا اعضاء تن یا نامه اعمال او می دانند، و بعضی نیز سائق را «شیطان» و شاهد را فرشته دانسته اند، ولی هیچیک از این تفسیرها جز آنچه گفیم مناسب ظاهر آیه نیست.

به هرحال فرشته اول در حقیقت مانع فرار او است، و فرشته دوم مانع انکار او نه راهی برای گریز وجود دارد، و نه طریقی برای انکار اعمال. حال این اشخاص درست شبیه حال مجرمانی است که در این دنیا آنها را به سوی دادگاه می برند، مأموری از پشت سر برای سوق آنها به دادگاه، مأموری از پیش رو با پرونده ای درباره اعمال آنان! در نهج البلاغه آمده است که امام امیرالمومنین علی(ع) بعد از ذکر این آیه فرمود: «سائق یسوقها الی محشرها و شاهد یشهد علیها بعملها» «راننده ای او را به سوی محشر می راند، و شاهدی بر اعمال او گواهی می دهد»

در چهارمین آیه سخن از «گواهی اعضای بدن» انسان در آن دادگاه بزرگ است، می فرماید: «آن روز که زبانها و دستها و پاهایشان بر ضد آنها نسبت به اعمالی که مرتکب شدند گواهی می دهد» «یوم تشهد علیهم  السنتهم و ایدیهم و ارجلهم بما کانوا یعملون»، «آری در آن روز خداوند جزای واقعی آنها را بی کم و کاست  می دهد» «یومئذ یوفیهم الله دینهم الحق»

آیه پنجمین نیز شبیه آن است با این تفاوت که سخن از «گواهی پوستهای بدن» می گوید، می فرماید: هنگامی که دشمنان خدا در کنار دوزخ می آیند کوشها و چشمها و پوستهای تنشان به اعمال آنها گواهی می دهد در این هنگام آنها به پوستهای تن خود می گویند: چرا برضد ما گواهی دادید؟! «و قالوا الجلود هم لم شهد تم علینا».  آنها در پاسخ می گویند: همان خدائی که هر موجودی را به نطق در آورده ما را ناطق ساخته است! «قالوا انطقنا الله الذی انطق  کل شی».

ظاهر آیات فوق این است که خداوند به اعضای تن و حتی به پوست بدن توانائی و شعور می دهد تا به سخن درآیند و هر عضوی هر کاری را انجام داده بازگو کند، گوش آنچه را شنیده، و چشم آنچه را دیده، پوست آنچه را لمس کرده، زبان آنچه را گفته، دست آنچه را انجام داده، و پا راهی را که رفته است (این شش عضو هر کدام اعتراف به اعمالی که انجام داده اند می کنند). البته از بعضی از مفسران استفاده می شود که بعضی از این اعضاء مانند زبان گواهی بر تمام اعمال آدمی می دهد نه فقط بر اعمال  خودش، تناسبی با ظاهر آیات ندارد، و از اینجا روشن می شود که اگر بعضی از اعضاء در این آیات نیامده (مانند قلب و مغز و لبها و دندانها و امثال آنها، نسبت به نیتها و غذاها و گفتارها) به معنی این نیست که گواهی مخصوص به این شش عضو است، بلکه ظاهرا هر عضوی اعمال خود را بازگو می کند، و چه شاهد صادقی بهتر از آنها.

روشن است که این شهادت، شهادت اعضاء است، هرچند به قدرت خدا انجام یافته، نه مستقیما شهادت خداوند، آن گونه که در تفسیر فخررازی از بعضی به عنوان یک تفسیر نقل شده است.

جالب اینکه طبق این آیات گنهکاران در آن روز فقط پوستهای تن خود را مورد سوال قرار می دهند که چرا شما برضد ما گواهی دادید؟ یا «چگونه شما برضد ما گواهی دادید»؟ در یک صورت سوال از علت است، و در صورت دوم سوال از کیفیت»! و اما از پنج عضو دیگر چنین سوالی نمی کنند، شاید این به خاطر آن است که شهادت پوستها از همه عجیبتر و کاملا غیر منتظره می باشد، به علاوه سوال از پوستهای تن درباره تمام کارهایی است که به نحوی با بدن لمس شده است و اختصاص به عضو معینی ندارد، نه آن گونه که بعضی از مفسران گفته اند که تنها اشاره به «فرج» است!

آخرین سخن در این بحث این است که از بعضی از آیات قرآن استفاده می شود که نخستن سایر اعضای بدن غیر از زبان گواهی می دهد و هنگامی که مسائل آفتابی شد زبان اعتراف به حقیقت می کند، چنانکه در آیه 65 سوره یس می خوانیم: «الیوم نختم علی افواههم وت کلمنا ایدیهم و تشهد ارجلهم بما کانوا یکسبون» «امروز بر دهان آنها مهر می نهیم، و دستهای آنها با ما سخن می گوید، و پاهایشان به اعمالی که انجام دادند گواهی می دهند.»

در ششمین آیه سخن از «گواهی و شهادت زمین» نسبت به اعمال انسان است، می فرماید: «درآن روز (رور رستاخیز ) زمین تمام خبرهای خود را بازگو می کند» «یومئذ تحدث اخبارها»، «چرا که پروردگارت به او وحی کرده است» «بان ربک اوحی لها»، و به این ترتیب یکی از مهمترین گواهان در آن روز همین زمینی است که اعمال خود را بر آن انجام می دهیم، چنانکه در حدیثی از پیغمبر اکرم (ص) آمده است که سوال فرمود: می دانید منظور از «اخبار» چیست؟  اصحاب عرض کردند: خدا و رسولش آگاه تر است. فرمود "اخبارها ان تشهد علی کل عبد و امه بما عملو علی ظهرها تقول عمل کذا وکذا یوم فهذا اخبارها" «منظور از خبر دادن زمین این است که اعمال هر یک از بندگان خدا را اعم از مرد و زن که روی زمین انجام داده اند خبر می دهد، می گوید فلان شخص، در فلان روز، فلان کار را انجام داد این است خبر دادن زمین».

و نیز از ابوسعید خدری نقل شده که می گفت: هنگامی که در بیابان هستی صدایت را به اذن بلند کن، چرا که از رسول خدا (ص) شنیدم می فرمود: لا یسمعه انس و لا جن و لاحجر (و لا شجر) الا یشهد له: «هیچ جن و انسانی و قطعه سنگی (و درختی) آن را نمی شوند مگر اینکه برای او (در قیامت) گواهی می دهند». ولی بعضی از مفسران احتمالات دیگری در تفسیر آیه داده اند، از جمله اینکه: زمین از قیام رستاخیز خبر می دهد در آن هنگام که انسان با مشاهده زلزله رستاخیز می گوید: زمین را چه می شود ( که این گونه می لرزد) و «قال الانسان مالها». این احتمال نیز داده شده است که زمین خبر از انسانهائی که از درون خود بیرون می افکند می دهد و می گوید: «این بدن فلان شخص و فلان شخص است». ولی تفسیر اول علاوه براینکه با مجموع آیات سوره سازگارتر است و با احادیث متعددی که از پیغمبر (ص) نقل شده هماهنگی دارد، در احادیث متعددی نیز از حضرت علی(ع) می خوانیم که فرمود: «زمین روز قیامت گواهی بر نماز و حتی تقسیم بیت المال می دهد، از جمله فرمود: «صلو المساجد فی بقاع مختلفه فان کل بقعه تشهد للمصلی علیها یوم القیامه» «در مساجد، در قسمتهای مختلف نماز بخوانید زیرا هر قطعه زمینی در قیامت برای کسی که روی آن نماز خوانده گواهی می دهد».

در اینکه زمین چگونه خبر می دهد، بعضی ظاهر آیه را پذیرفته اند که در آن روز به فرمان خدا دارای درک و شعور و قدرت بیان خواهد شد و حوادثی را که بر او گذشته است بازگو می کند. این مطلب جای تعجب نیست چرا که روز قیامت روز حیات واقعی است «وان الدار الاخره لهی الحیوان» (عنکبوت/ 64). حتی زمین ممکن است دارای نوعی حیات و شعور شود! بعضی نیز گفته اند: منظور این است که خداوند امواج صدا را به قدرت خود در آن می آفریند و در واقع گوینده سخن خدا است (این معنی شبیه به نوارهای ضبط صوت در عصر ما است که فرد با شعوری  صدا را در آن ضبط می کند). این احتمال نیز داده شده است که منظور از تکلم  و سخن گفتن زمین، ظاهر شدن آثار اعمالی است که انسان بر صفحه زمین انجام داده، زیرا هر عملی که او انحام می دهد در پیرامون خود آثاری بجا می گذارد. ولی از همه مناسبتر تفسیر اول است.

از مجموع آیات گذشته این معنی به دست آمد که در قیامت علاوه بر گواهی پروردگار نسبت به اعمال انسانها، پیامبران و فرشتگان و اعضاء بدن و زمین نیز گواهی می دهند.


منابع :

  1. ناصر مکارم شیرازی- پیام قرآن- جلد 6- از صفحه 143 تا 146 و صفحه 149 تا 158

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/400445