تفسیر آیاتی از قرآن، پیرامون قاهر و غالب بودن، یکی از صفات فعل خداوند

«صفات فعل» صفاتی است که با ملاحظه انجام فعلی از ناحیه آن ذات مقدس بر او اطلاق می شود، مثلا می گوئیم خداوند خالق و رازق است، مسلما این صفت، قبل از آنکه مخلوقی را بیافریند و روزی دهد بر او اطلاق نمی شد (البته قدرت بر خلقت و روزی دادن را داشت اما وصف خالق و رازق بر او صادق نبود) بنابراین صفات فعل در واقع حادثند، و طبعا عین ذات خدا نیستند، و در حقیقت آنها مفاهیمی هستند در ذهن ما.

بعضی از صفات الهی ممکن است دارای دو بعد باشد جنبه صفت ذات، و صفت فعل، منتها به دو معنی. اوصاف«قاهر» و «قهار» می تواند از همین قبیل باشد: اگر آنها را مرادف «قادر» و «قدیر» بدانیم جزء «صفات ذات» است، اما اگر اشاره به قهر و غلبه فعلی و خارجی بوده بش از «صفات فعل» محسوب می شود (دقت کنید). به هرحال کسی که قدرتش از هر نظر بی انتها است، مسلما بر چیزی عملا قهر و غلبه دارد، و برتمام کارها مسلط است، چیزی بر سر راه مشیت او ایجاد مانع نمی کند، و هیچ مطلبی برای او مشکل و پیچیده نیست. این اوصاف سه گانه در آیات قرآن مجید منعکس است، به آیات زیر گوش دل فرا می دهیم:

1- و هو القاهر فوق عباده: «او بر تمام بندگان خود قاهر و مسلط است» (انعام/18)

2- ارباب متفرقون خیر ام الله الواحد القهار: «آیا خدایان پراکنده بهترند یا خداوند واحد قهار» (یوسف/39)

3- والله غالب علی امره ولکن اکثر الناس لا یعلمون: «خداوند بر تمام کارهای خود غلبه دارد ولی اکثر مردنم نمی دانند» (یوسف/21)

توضیح و پیام
واژه «قاهر» و «قهار» از ماده «قهر» به گفته «مقائیس اللغه» در اصل به معنی غلبه و برتری است، و لذا به سنگهای محکم «قهقر» گفته می شود، و به گفته «مفردات»  قهر به معنی «پیروزی» توأم با «ذلیل ساختن طرف مقابل» است، و لذا در هر یک از این دو معنی به کار می رود، و به گفته «خلیل بن احمد» در کتاب «العین» قهر به معی غلبه و گرفتن کسی یا چیزی  از طرف بالا است، همین معنی در «لسان العرب» و «تاج العروس» آمده است.

واژه «قاهر» و «قهار» هنگامی که در مورد خداوند به کار می رود به معنی غلبه بر تمام جباران و تسلط کامل بر تمام مخلوقات جهان و ناتوائی همه آنها در برابر اراده و فرمان او است، به گونه ای که هیچ موجودی نمی تواند مانعی در برابر خواست و مشیت او ایجاد کند، منتهی «قهار» از آنجا که صیغه مبالغه است همین معنی را با تأکید و اهمیت بیشتر بیان می کند.

پیامی که این دو وصف الهی برای بندگان مومن در بردارد این است که هرگز از قدرت خود مغرور نشوند، بنیاد ستم ننهند، و خود را مسلط و پیروز ندانند که غرور قدرت سرچشمه بسیاری از بدبختیها و شکستها در طول تاریخ بوده  است، بلکه باید خود را مقهور اراده خداوند بشمرند و بدانند توانائی آنها در برابر اراده خداوند کمترین تأثیری ندارد، و بی شک توجه به قاهریت و قهاریت خداوند می تواند انسان را از تندرویها به هنگام پیروزی باز دارد.

واژه «غالب» از ماده «غلبه» به همان معنی قهر است و دلالت بر قوت و شدت و پیروزمندی می کند، و لذا به افراد گردن کلفت «اغلب» می گویند، و «مغلب» به معنی کسی است که بر دشمنش پیروزی یافته. و از آنجا که مفهوم غالب با قهر یکی است این وصف الهی نیز همان پیام را عینا به بندگان و اهل معرفت می دهد.

جالب اینکه هنگامی که در آیات فوق، سخن از قاهریت و غالب بودن خداوند بر همه چیز می گوید، در ذیل یک آیه می فرماید: "ولکن اکثر الناس لا یعلمون" «ولی بسیاری از مردم این حقیقت را نمی دانند». آری نمی دانند که زمام عالم اسباب در دست خدا است، و «آنچه می خواهد خدا آن می شود» و «آب و باد و خاک، همه سر بر فرمان او است» و چون به این حقیقت توجه ندارند غالبا در عالم اسباب گم می شوند از مساعد بودن آنها خوشحال و از نامساعد بودن آنها مأیوس می گردند، در حالی که اگر ایمان به غالبیت و قاهریت خدا داشته باشند هرگز گرد و غبار یأس بر صفحه روح آنها نمی نشیند، و از پیروزیها نیز مغرور نمی شوند.

اتفاقا آیه فوق درباره یوسف سخن می گوید، همان یوسفی که برادارنش می خواستند او را نابود کنند او را زدند، به چاه افکندند، و بعدا فروختند، به گمان اینکه تمامی قلب پدر را در اختیار خود بگیرند، ولی خدا با دست همان برادران کینه توز او را بر تخت قدرت نشاند. آری یکی از چهره های قاهریت خداوند این است که در بسیاری از مواقع  وسائل پیروزی و نجات انسان را با دست دشمنانش فراهم می سازد، این همان حقیقتی است که غالب افراد نمی دانند.


منابع :

  1. ناصر مکارم شیرازی- پیام قرآن - جلد 4- صفحه 287 و از صفحه 347 تا 350

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/400652